«یک روز دیدم وسط هفته با یک موتور هوندا جلوی مدرسه آمد. وقتی که در آغوشش گرفتم دیدم مثل مرغ پرکنده آرام و قرار ندارد. برای خداحافظی آمده بود، گفتم محمد بدجوری هوایی شدی خندید و چیزی نگفت ...» ادامه این خاطره را از زبان رزمنده دفاع مقدس «کامبیز فتحی‌لوشانی» در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

عکس یادگاری!
به گزارش نوید شاهد استان قزوین، رزمنده دفاع مقدس کامبیز فتحی‌لوشانی، متولد ۱۳۴۴ است که به مدت دو سال در جبهه‌های نبرد حق علیه باطل حضور داشته است. وی بلافاصله بعد از جنگ سال ۶۸ وارد کار نویسندگی شده و بیش از ۲۸ سال است که در ثبت و ضبط خاطرات شهدا قلم می‌زند.

ایشان اکنون بازنشسته آموزش و پرورش و استاد دانشگاه است و تاکنون کتاب‌های مختلفی از جمله گوهر معرفت، یاس حنفیه، من چهارده ساله نیستم، صدای سخن عشق، علمدار حسین، علی، پرواز عاشقانه، گلبرگ‌های جنگل، ستاره‌های خاکی، نگارستان، شادی، گوهر شاهوار شاهنامه، رمز و راز‌های واقعی خوشبختی و شاد زیستن و آیینه‌های بی‌غبار را به چاپ رسانده است.

عکس یادگاری

رزمنده دفاع مقدس کامبیز فتحی‌لوشانی از خاطرات خود در هشت سال دفاع مقدس روایت می‌کند: محمد داراب‌زاده در هنرستان شهید چمران قزوین درس می‌خواند. از همان دوره ابتدایی شاگرد اول کلاس بود، جایزه‌هایی که می‌گرفت حسودی آدم را برمی‌انگیخت.

مدینه فاضله ادب و تواضع بود. همیشه لبخند رضایت بر لبانش جاری بود. یک روز دیدم وسط هفته با یک موتور هوندا جلوی مدرسه آمد. وقتی که در آغوشش گرفتم دیدم مثل مرغ پرکنده آرام و قرار ندارد.

برای خداحافظی آمده بود گفتم محمد بدجوری هوایی شدی خندید و چیزی نگفت. سریع رفتم کلاس دوربین عکاسی کوچکم را آوردم و چند عکس یادگاری جلوی دبیرستان گرفتم و آخرین عکس‌هایی بود که از او باقی ماند و محمد نیز در عملیات محرم حسینی شد و در آسمان خوبی‌ها پرواز کرد.

منبع: کتاب نگارستان (برگرفته از دفترچه‌های خاطرات هشت سال دفاع مقدس)

پوستر سالروز شهادت شهید «سلیمانی»

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده