دار در مهاباد!
به گزارش نوید شاهد استان قزوین، «رزمنده ولیالله محمدی»، از خاطرات خود در هشت سال دفاع مقدس میگوید: من قبل از انقلاب ۲ بار به مهاباد رفتهام. اولین بارش سال ۴۶ بود؛ یکی از همشهریهای ما در مهاباد عروسی کرده بود که ما هم همراه ایشان به اندازه یک مینیبوس آدم رفتیم مهاباد. صبح که راه افتادیم حدود ساعت ۴ نیم یا ۵ بعدازظهر بود که خسته و کوفته رسیدیم به مهاباد. البته ما که بچه سن بودیم خستگی نمیدانستیم چیست بهخصوص که برای عروسی میرفتیم و و من برای اولینبار دنیای روستا فاصله میگرفتم.
دنیا برایم زیبا بود و هیچ قتل و غارتی. اما وقتی وارد شهر شدیم سمت میدان گوزنها همه مسافران مینیبوس ایستادند و از شیشه زل زدند به بیرون. خودم را با زحمت از زیر دستوپای همه جمعوجور کردم و سرم را به شیشه چسباندم به یکباره دیدم که وسط میدان یک نفر آویزان است.
داخل مینیبوس همهمه افتاد که یکی را دار زدهاند. سایه ترس افتاده بود روی مینیبوس که از صبح به قصد شادی از فارسجین جدا شده بود. مسافران هنوز کامل ننشسته بودم که کمی جلوتر به چهار شیر رسیدیم. دوباره همان ماجرا تکرار شد و همه با بهت و حیرت نگاه انداختند به بیرون. آنجا هم یکی دیگر را آویزان کرده بودند.
یادم هست مردم جمع شده بودند و با تعجب کشتهها را نگاه میکردند. کشتههای تنومندی که لباس نظامی و کردی پوشیده و سرشان هم دستمال بسته بودند. من تا حالا چنین وضعیتی را ندیده بودم. نهتنها من که کل مینیبوس هم ندیده بودند.
بعد از دیدن اعدامیها عروس و داماد رفتند خانه خودشان ما هم رفتیم خانه پسرعمویم که ساکن مهاباد بود. بزرگترها با وحشت مشغول حرفهای خودشان بودند. خانم پسرعمویم یک سری اسباب بازی را آورد ریخت کف خانه که ما بچهها از آن حالت در بیاییم. در میان آنها یک جفت جوجه عروسک کوکی بود که وقتی کوکشان میکردی به زمین نوک میزدند، دان میخوردم و جلو میرفتند.
بزرگترها توی هال نشسته بودند و چای میخوردند و حرف میزدند پدرم سؤال کرد که جریان اینها چیست؟ پسرعمویم گفت اینها مبارزند باقیماندههای قاضی محمد که خودمختاری میخواستند؛ و رهرام فرماندار نظامی مهاباد هم آمد تارومارشان کرد و یک زهر چشمی از کردها گرفت رفت پی کارش.
دو سه روزی در مهاباد ماندیم. موقع برگشت هنوز جنازهها آویزان بودند و وضع و بوی بدی پیدا کرده بودند. با همان بچه سنی که داشتم اسم قاضی محمد را بهخاطر سپردم.
منبع: کتاب آقاولی (خاطرات، ولیالله محمدی)