برف و هویج!
به گزارش نوید شاهد استان قزوین، ایثارگر «سید حجت حسینی» روایت میکند: زمستان بود و هوا خیلی سرد بود. زمانی که میخواستیم برای عملیات حاضر شویم حدود یک متر برف روی زمین بود.
ما در قرارگاه چریکهای نامنظم رمضان خدمت میکردیم. قرار بود برای عملیات برونمرزی اعزام شویم. پس از آماده شدن حرکت کردیم و به درهای رسیدیم که نزدیک بانه بود. ما را در آنجا اسکان دادند. کمین کردیم تا زمان عملیات فرا برسد.
تا شب که ما در دره بودیم حدود ۵ متر برف بارید. از طرف دیگر هم خبر رسید که عملیات لو رفته است ما باید به قرارگاه برمیگشتیم. اما به علت برف زیاد رفتوآمد هم قطع شد. با اینکه گردانهای دیگر اطلاع داشتند؛ که ما در آن منطقه هستیم، ولی هیچ کاری نمیتوانستند انجام بدهند. ۳ روز گرسنه و تشنه در آنجا ماندیم. فرمانده رفته بود تا راه نجاتی پیدا کند. اما برنگشت به دنبالش رفتیم. او شهید شده بود. کاری از دستمان برنمیآمد.
چون بچه روستا بودم فهمیدم که با وجود درختان باید منطقه مسکونی باشد و حتما چیزی برای خوردن پیدا شود. با سرنیزه مشغول کندن زمین شدم. هویج پیدا کردم. بچهها را صدا زدم. همه مشغول کندن زمین شدند هویج زیادی به دست آوردیم. به این ترتیب گرسنگی را رفع کردیم. در همین زمان با هلیکوپتر برایمان غذا آوردند و پایین ریختند. بعد هم نیروهای کمکی با ماشینهای برف روب و قاطع، ما را از آنجا نجات دادند.
منبع: کتاب نسل آفتاب (جلد ۱)