از ناگفته‌های مادر شهید غریب در اسارت «یدالله فتاحی‌فر»؛
يکشنبه, ۰۵ فروردين ۱۴۰۳ ساعت ۱۰:۴۶
«یک روز صبح دیدم، یدالله گریه می‌کند گفتم پسرم چیزی شده؟ چرا گریه می‌کنی؟ گفت مادر جان، امام زمان (عج) را در خواب دیدم و گفت چقدر مادرم را قسم می‌دهی تا به جبهه بروی، بیا برو جوان. بیا برو ...» آنچه می‌خوانید ناگفته‌های مادر شهید غریب در اسارت، «یدالله فتاحی‌فر» است که تقدیم حضورتان می‌شود.

چقدر مادرم را قسم می‌دهی تا به جبهه بروی!

طاهره حاجی سید صادقی مادر بزرگوار شهید «یدالله فتاحی‌فر» در گفتگو با خبرنگار نوید شاهد استان قزوین از خودش می‌گوید: پدرم روحانی بود. دو تا خواهر بودیم. در ۱۴ سالگی با پسر نامادری ازدواج کردم. البته از آنجایی که به سن ازدواج نرسیده بودم به همین دلیل شناسنامه را دستکاری و دو سال زیاد کردند تا خطبه محرمیت خوانده شود. همسرم ۱۰ سال بزرگتر بود و باغ انگور داشت و در مغازه می‌فروخت و یا برای فروش به قزوین می‌برد. در کنار این کار، دامداری داشت، دام‌ها را می‌فروخت و از این طریق کسب درآمد کرده و هزینه‌های زندگی را تامین می‌کرد.

وی ادامه می‌دهد: ۱۵ ساله بودم که اولین فرزندم یدالله پنجم مرداد سال ۱۳۳۶، در روستای رامند از توابع شهر تاکستان به دنیا آمد. کودک بازیگوشی بود به خاطر همین شناسنامه را دستکاری و دو سال سن‌اش را زیاد کردیم تا به مدرسه برود وقتی رفت آرام‌تر شد. درسش خوب بود و همه نمراتش ۲۰ بود. تا پایان دوره متوسطه در رشته اقتصاد درس خواند و دیپلم گرفت.

این مادر شهید اضافه می‌کند: فرزندم به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. بیست و چهارم تیر ماه سال ۱۳۶۰، با سمت آرپی‌جی زن در سردشت هنگام درگیری با گروه‌های ضدانقلاب به اسارت درآمد و بر اثر شکنجه و اصابت گلوله به شهادت رسید و مزار مطهرش در گلزار شهدای شهر قزوین واقع است.

به حرام و حلال حساس بود

مادر شهید فتاحی‌فر اظهار می‌کند: پدرش دوست داشت پسرش درس بخواند به همین دلیل نمی‌گذاشت مغازه‌اش برود، اما ایام تعطیلی مانند فصل تابستان به مغازه پدرش می‌رفت و کمک می‌کرد. پدرش هم مبلغی به پسرم می‌داد.

وی از ویژگی‌های پسرش می‌گوید: یدالله به حرام و حلال حساس بود به پدرش می‌گفت بابا جان این پولی که بابت کار کردنم در مغازه به من می‌دهی، حلال یا حرام است. پدرش جواب داد مگه من دزدی کردم پسر خوب، من از تو به حرام و حلال حساس‌ترم.

این مادر شهید بیان می‌کند: ۸ فرزند داشتم و برای تامین مخارج زندگی در خانه‌های مردم نان می‌پختم، لباس می‌شستم. یدالله همیشه در نان پختن و لباس شستن کمک حالم بود. به من می‌گفت مادر کارخانه می‌روم کار می‌کنم روزی سه تومن به تو می‌دهم، اما جان پدر دیگر در منازل مردم کار نکن. مریض شدی دیگر توان راه رفتن نداری. همینطور هم شد رفت کارخانه کشمش در محله بلاغی نزدیک مسجد محله‌مان و درآمدش را به من می‌داد و دیگر من کار نکردم. بعد از گذشت چند سال دیگر کارخانه نرفت و گفت من دیگر آنجا نمی‌روم، چون در آنجا عرق و شراب می‌خورند. بعد از مدتی برای کار کردن به مغازه لبنیاتی رفت و هر روز به جای سه تومن، دو تومن به من داد.

اگر به یدالله می‌گفتم برایم بمیر، دور از جان می‌مرد!

مادر شهید فتاحی‌فر می‌گوید: زمان انقلاب اسلامی، یداله ۲۱ ساله بود. سربازی رفت بعد از اتمام سربازی به سپاه رفت و در آنجا مشغول به فعالیت شد. اخلاقی خوبی داشت، مومن، نمازخوان بود و در احترام به پدر و مادر اهتمام ویژه داشت. غیرتی و اهل رفت و آمد بود.

وی اضافه می‌کند: اگر به یدالله می‌گفتم برایم بمیر، دور از جان می‌مرد، هر خواسته‌ای ازش داشتم چشم می‌گفت و انجام می‌داد. وقتی برای آب آوردن از آب انبار می‌رفتم یدالله می‌گفت مادر جان تو نرو من خودم می‌روم آب برایت می‌آورم. همچنین در زمان انقلاب، یدالله در راهپیمایی‌ها علیه رژیم شاهنشاهی شرکت می‌کرد و اعلامیه‌های امام خمینی (ره) پخش می‌کرد.

چقدر مادرم را قسم می‌دهی تا به جبهه بروی!

این مادر شهید به خاطرات فرزندش اشاره می‌کند و می‌گوید: یک روز صبح دیدم، یدالله گریه می‌کند گفتم پسرم چیزی شده؟ چرا گریه می‌کنی؟ گفت مادر جان، امام زمان (عج) را در خواب دیدم و گفت چقدر مادرم را قسم می‌دهی تا به جبهه بروی، بیا برو جوان. بیا برو.

مادر شهید فتاحی‌فر ادامه می‌دهد: بعد دیدن این خواب، از من و خانواده‌اش خداحافظی کرد و از سوی سپاه به جبهه رفت. موقع رفتن در کوچه که بدرقه‌اش می‌کردم، به دلم افتاد که شهید خواهد شد و دیگر نخواهم دید. بعد از رفتنش مدام به یادش می‌افتادم و دلتنگش می‌شدم. از رفتنش یک ماه نگذشت که برایم خبر شهادتش را در کردستان آوردند.

وی اضافه می‌کند: پسرم بیست و چهارم تیر ماه سال ۱۳۶۰، با سمت آرپی‌جی زن در سردشت هنگام درگیری با گروه‌های ضدانقلاب به اسارت درآمد و بر اثر شکنجه و اصابت گلوله به شهادت رسید و مزار مطهرش در گلزار شهدای شهر قزوین واقع است.

گفتگو از زهرا محبی

پوستر سالروز شهادت شهید «سلیمانی»

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده