برگی از خاطرات جانبازان؛
«معجزه را با چشم باز می‌توانستیم ببینیم که اگر یکی از آن آرپی‌جی‌ها نامناسب قرار داشت به سوی سنگری مملو از نیرو‌های خودمان آتش می‌شد و همه خوب می‌دانید که پشت سنگر را زیاد محکم نمی‌ساختند و نقطه قدرت سنگر رو به سوی دشمن قرار دارد. پس می‌توان تصور کرد که جهت نامناسب آرپی‌جی‌ها چه فاجعه‌ای می‌توانست ایجاد کند ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات جانباز سرافراز «عمران ثقفی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.

معجزه را با چشم باز در عملیات دیدم!

به گزارش نوید شاهد استان قزوین، جانباز سرافراز عمران ثقفی، متولد بیستم تیر ماه ۱۳۴۴ است که اولین بار در سن ۱۵ سالگی با دستکاری شناسنامه‌اش قدم به جبهه گذاشته است.

وی در عملیات‌هایی از جمله فتح‌المبین، رمضان، خیبر و همچنین فتح جزیره مجنون حضور داشته است. این جانباز بزرگوار در عملیات فتح‌المبین هفتم فروردین سال ۱۳۶۱ بر اثر برخورد با مین و موج انفجار به جانبازی ۳۰ درصد نایل شده است.

جانباز سرافراز عمران ثقفی روایت می‌کند: در منطقه پاسگاه زید عراق که محل چندین عملیات رمضان بود وضعیت ما لحاظ سوق الجیشی بسیار نامناسب و زیر خط بود؛ زیرا خط نبرد طرفین در فاصله‌ای دور از هم قرار داشت و بین دو نیرو دشت وسیع کویری قرار داشت.

این خاک‌ریزی را که ما در آن مستقر بودیم اگر پشت‌سر می‌گذاشتی تا حدود یک کیلومتر آن طرف‌تر که خاک‌ریز نیرو‌های عراقی بود هیچ مأوا و محلی برای سنگرگیری پیدا نمی‌کردی، نیرو‌های عراقی که بیشتر به تانک مجهز بودند هر چند روز یک بار اعلان حضور می‌کردند و تا محلی که از آرپی‌جی‌های ما برد داشتند نزدیک می‌شدند. ولی از ترس آرپی‌چی‌زن‌ها جلوتر نمی‌آمدند و سرانجام با شلیک چند گلوله به پشت خاک‌ریز‌های خود برمی‌گشتند.

آن شب یکی از شب‌های عملیات بود. نیرو‌های ما که در منطقه به‌شدت تضعیف شده بودند، حکم پدافند داشتند و نیرو‌های تازه‌نفس از مقر فرماندهی برای این عملیات فرستاده شده بودند و وظیفه ما تنها حمایت از آن‌ها بود.

درگیری تازه آغاز شده بود که یک ماشین مهمات در فاصله حدود ده متری سنگر ما مورد اصابت قرار گرفت و مهمات پشت آن درگیر آتش‌سوزی شد. مانند این بود که زمین و زمان را با یکدیگر به جنبش درآورده باشی. تیر‌ها بر سر حرارت به اطراف شلیک می‌شد و نارنجک‌ها مقداری به هوا پریده منفجر می‌شدند. به همه بچه‌ها گفتم که در سنگرهایشان بمانند و سر بیرون نیاورند.

آرپی‌جی‌هایی که خرجی آن بسته شده بود از خواست خدا همه رو به آسمان قرار گرفته بودند و گهگاهی یکی از آن‌ها به سوی آسمان شلیک می‌شد و در هوا منفجر می‌گشت. معجزه را با چشم باز می‌توانستیم ببینیم که اگر یکی از آن آرپی‌جی‌ها نامناسب قرار داشت به سوی سنگری مملو از نیرو‌های خودمان آتش می‌شد و همه خوب می‌دانید که پشت سنگر را زیاد محکم نمی‌ساختند و نقطه قدرت سنگر رو به سوی دشمن قرار دارد. پس می‌توان تصور کرد که جهت نامناسب آرپی‌جی‌ها چه فاجعه‌ای می‌توانست ایجاد کند.

این آتش‌بازی حدود پانزده دقیقه ادامه داشت، ولی از لطف خدا ما یک مجروح سطحی هم نداشتیم فقط تصور این که انفجارات ماشین می‌توانست یک‌باره باشد تصویری هولناک در ذهن آدمی ایجاد می‌کند. نیرو‌های عمل‌کننده در آن شب موفق به تسخیر خاک‌ریز عراقی‌ها نشدند و به عقب بازگشتند، ولی فردای آن روز وقتی ما در هوای روشن ماشین مهمات را دیدیم پی به شدت انفجار دیشب بردیم. از ماشین هیچ‌ چیز باقی نمانده بود و چند نارنجک که ضامن آن‌ها حساس شده بود بر جای باقی بود که به رزمندگان گفته شد تا آن‌ها را به هر نحو که شده منهدم نمایند تا جلوی خطر احتمالی در آینده از بین برود. در آن شب من به‌خوبی احساس کردم که خداوند اگر بخواهد «شیشه را در بغل سنگ نگه می‌دارد». تا آن‌جا که هیچ یک از نیرو‌های ما حتی راننده خودرو کوچک‌ترین آسیبی ندیدند.

منبع: کتاب هوشنگ، مجموعه خاطرات جانباز سرافراز عمران ثقفی

پوستر سالروز شهادت شهید «سلیمانی»

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده