برگی از خاطرات شهید «مهدی شالباف»؛
«شبی نگهبان بودم و ساعت یک بعد از نیمه‌شب گذشته بود، شالباف پیشم آمد و گفت برو جای من بخواب گفتم نه من نگهبان هستم و نمی‌توانم بروم. گفت برو من به جای تو نگهبانی می‌دهم ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید «مهدی شالباف» است که تقدیم حضورتان می‌شود.

نگهبان بودم

به گزارش نوید شاهد استان قزوین، شهید «مهدی شالباف»، هفتم بهمن ۱۳۴۱ در شهر قزوین به دنیا آمد، پدرش علی، میوه و تره‌بار فروش بود و مادرش اقدس نام داشت و تا پایان دوره متوسطه درس خواند. این شهید بزرگوار به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت، هفتم اسفند ماه سال ۱۳۶۲ با سمت فرمانده گردان امام رضا (ع) در جزیره مجنون عراق و در عملیات خیبر به شهادت رسید، پیکرش مدت‌ها در منطقه برجا ماند و سال ۱۳۷۵ پس از تفحص در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپرده شد. برادرش ابوالقاسم نیز به شهادت رسیده است.

غفار سعیدی همرزم شهید مهدی شالباف روایت می‌کند: شبی نگهبان بودم و ساعت یک بعد از نیمه‌شب گذشته بود، شالباف پیشم آمد و گفت برو جای من بخواب گفتم نه من نگهبان هستم و نمی‌توانم بروم. گفت برو من به جای تو نگهبانی می‌دهم. من رفتم و خوابیدم.

کمی که خوابم برده بود، بلند شدم تا به دوستان سر بزنم که دیدم مهدی شالباف زیر درخت نماز شب می‌خواند کمی که دقیق شدم فهمیدم چند نفر دیگر هم هستند، از جمله انبارلویی، رفعت‌الله علیمردانی و حسن پور بودند من هم رفتم مشغول نماز شدند و برادر حمیدی هم آنجا نماز می‌خواند پیش خودم گفتم خدایا این‌ها کی هستند، چکاره هستند و ما کجاییم؟ به هر حال باید اذعان نمود که شالباف در پایبندی به نماز شب و وفاداری به حضرت امام‌خمینی (ره) سرآمد است.

منبع: کتاب از میمک تا مجنون (زندگی‌نامه سردار شهید مهدی شالباف)

نگهبان بودم

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده