نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - جنگ
کد خبر: ۴۶۴۱۹۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۶/۳۰

هر روز پرستو شدنت را باور کنم یا نه / سه نوبت، نه بیشتر / براي پرواز از شانه هاي زخمی یک مادر
کد خبر: ۴۶۴۱۹۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۶/۳۰

معرفی کتاب
این کتاب مروری بر بیان ارزش های قرآنی در اشعار مربوط به جنگ هشت ساله و فرهنگ جهاد و شهادت دارد .
کد خبر: ۴۶۴۱۸۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۶/۲۷

کد خبر: ۴۶۴۱۶۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۶/۲۷

کد خبر: ۴۶۴۱۶۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۶/۲۷

بیست‌وسومین نشریه الکترونیکی، فرهنگی، خبری «پُل» ویژه شهریورماه ۹۸، به همت گروه جهادی اداره کل امورایثارگران به چاپ رسید.
کد خبر: ۴۶۴۰۷۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۶/۲۶

سی‌و یکمین گردهمایی فرماندهان پشتیبانی و مهندسی جنگ جهاد به مناسبت هفته دفاع مقدس برگزار می‌شود.
کد خبر: ۴۶۳۹۸۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۶/۲۵

در حمله اي که براي آزادي خرمشهر از طرف نیروهاي شما صورت گرفت (عملیات بیت المقدس) واحد ما در بندر این شهر ویران شده مستقر بود. زمزمه هایی شنیده می شد که تمام خرمشهر توسط نیروهاي شما محاصره شده است. ولی باور کردنش برایمان خیلی مشکل بود چون فرماندهان ما به هیچ وجه حاضر نبودند این شهر را از دست بدهند.
کد خبر: ۴۶۳۹۶۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۲۱

وقتی به این منطقه رسیدیم، بعد از کمی توقف دوباره حمله را شروع کردیم. این منطقه را شما سوسنگرد می گویید و ما خفاجیه. در این حمله نیروهاي ما نیروهاي ما نزدیک شهر مستقر شدند و سوسنگرد را زیر آتش شدید قرار دادند.
کد خبر: ۴۶۳۹۱۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۶/۲۴

خاطره یک اسیر عراقی
نوید شاهد- قصه یکی از اسرای عراقی که در جنگ تحمیلی به نیروهای رزمنده ایرانی پناه آورده بود، یکی از روایت های شنیدنی کتاب"اسرار جنگ به روایت اسرای عراقی" است که مصاحبه های آن توسط مرتضی سرهنگی در دهه ۶۰ با اسرای عراقی در اردوگاه ها انجام و گرآوری شده است. این اسیر عراقی در روایتش گفته: "تا سنگرهای توپخانه شما را دیدیم، زیر پیراهنم را بیرون آوردم، آن را در هوا تکان دادم و الله اکبر گفتم. دو نفر از نیروهای شما ما را دیدند، به اتفاق دو سرباز به مقر آمدیم. آنها برایمان صبحانه، نان و چای و حلوا آوردند. لباسهایمان خیس بود، چون مقداری از راه را از رودخانه ای عبور کرده بودیم، برایمان لباس نیز آوردند و تا ظهر پیش آنها بودیم. تحقیق مختصری از ما کردند و بعد ما را به کرمانشاه بردند و از آنجا به تهران آمدیم. ما تمام مصائب و مشکلات را پشت سر گذاشتیم تا به نیروهای اسلام بپیوندیم.
کد خبر: ۴۶۳۹۰۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۰۷

کد خبر: ۴۶۳۸۷۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۶/۲۵

کد خبر: ۴۶۳۸۷۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۶/۲۵

مریم خمسه لویی/
کد خبر: ۴۶۳۸۱۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۶/۲۵

"شهید گلمراد قاسمی" در بخشی از وصیت نامه اش آورده است: زندگی جاده ای پر پیچ و خم است که انسان را در خود هضم کرده است. جاده ای که انسان در آن گام نهاده و تنها یک اشتباه کوچک کافی است تا او را به قعر دره های تنگ و تاریک ضلالت و نکبت بکشاند و او را فنا سازد.
کد خبر: ۴۶۳۸۱۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۶/۲۳

کد خبر: ۴۶۳۸۰۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۶/۲۵

قطار کلماتم/ از ریل این خط هاي موازي/ به سمت تو می آیند
کد خبر: ۴۶۳۸۰۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۶/۲۴

درست چهار ماه است که به خانواده ام نامه ننوشته ام. قبلا نامه می نوشتم حتی بعضی از مسائل دینی و مذهبی را برایشان مختصرا توضیح می دادم که تقریبا جنبه ي ارشادي داشت ولی متأسفانه هیچ کدام از نامه ها به دستشان نمی رسد زیرا حزب بعث نامه هاي اسرا را کنترل می کند و هر نامه اي که چیزي درباره ي اسلام در آن نوشته شده باشد به خانواده ي اسرا نمی رساند.
کد خبر: ۴۶۳۶۷۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۷/۰۶

می دانید براي من چقدر مشکل است که آن واقعه ي عجیب و باور نکردنی را برایتان تعریف کنم؟ باور کردن آن نیز شاید براي شما مشکل باشد. شاید در دنیا عده ي معدودي باشند که این داستان را در روزنامه ي شما از زبان یک اسیر بخوانند یا بشنوند و باور کنند، ولی اگر در دنیا یک نفر باشد که این حرف مرا باور کند برایم کافیست.
کد خبر: ۴۶۳۵۶۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۷/۰۱

ساعت دوازده شب بود. صداي الله اکبر در زمین و آسمان پیچید وحمله ي شما شروع شد. من داخل سنگر بودم. دو سرباز با من بودند. به آنها گفتم «شما همین جا بمانید تا من بروم بیرون و اوضاع را ببینم» گلوله از هر طرف می بارید و انفجارهاي شدید اطراف را می لرزاند.
کد خبر: ۴۶۳۴۹۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۶/۳۰

من جزو اولین سربازان عراقی بودم که پایم به آسفالت خیابانهاي سوسنگرد رسید. دو واحد کماندو و پنج تانک اولین نیروهایی بودند که وارد شهر نیمه ویران سوسنگرد شدند و آن فجایع را به بار آوردند که می دانید. وقتی وارد خیابان اصلی سوسنگرد شدم اولین منظره اي که دیدم تمام تنم لرزید و از خودم نفرت پیدا کردم.
کد خبر: ۴۶۳۴۵۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۶/۲۶