واحد ما مدتی در منطقه ي جنگ ی سرپل ذهاب استقرار داشت. من تازه به این منطقه آمده بودم که یک حمله از طرف نیروهاي شما صورت گرفت. در آن جا متوجه شدم سربازان ما بیشتر تمایل به اسارت دارند تا جنگ یدن.
کد خبر: ۴۶۱۷۹۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۶/۱۳
براي من بسیار مشکل است که بتوانم داستان دو سال در جنگ بودن را براي شما تعریف کنم و از روزهایی بگویم که گذشته اند. اما ماجراهایی هست که میل دارم براي همه تعریف کنم. یاد این ماجراها همیشه با من است.
کد خبر: ۴۶۱۷۷۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۶/۰۶
کارگردان مستند مرز زندگی معتقد است که فیلم خود را با توجه به نیازهای رسانهای بعد از پایان جنگ در سوریه ساخته است.
کد خبر: ۴۶۱۷۵۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۵/۲۳
شهید محمد کاظم ناصری می گوید: دوست دارم که بعد از مرگ من فرزندانم چراغ خاموش من را همیشه روشن نگه دارند و با شرافت ادامه زندگی را بگذرانند.
کد خبر: ۴۶۱۶۸۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۵/۲۲
من فقط یک روز در جبهه بودم. فقط یک روز. آن روز چه پر برکت بود. در گردان 595 تیپ یکم از لشکر یازدهم خدمت می کردم. سرباز وظیفه بودم. همه ي پرسنل گردان و فرماندهانم می دانستند که من به جمهوري اسلامی تمایل دارم و از این که در خدمت ارتش عراق هستم بیزارم . لذا آنها نه به من اسلحه می دادند و نه مرا نگهبان می گذاشتند. می گفتند «تو ایرانی هستی.»
کد خبر: ۴۶۱۶۴۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۵/۲۲
خدایا برای رضای تو قدم در راه مبارزه گذاشتم. خداوند مرا جزء سربازان امام زمان قرار بده. از تو پیروزی و یاری می خواهم. خدایا، اگر در این راه شهید شدم، شهادت و پیروزی هر دو برای من افتخار است.
کد خبر: ۴۶۱۶۰۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۵/۲۰
چه بسیار سربازان و افسران که در جبهه شراب می خوردند و مست می کردند و لایعقل در اول شب به خواب می رفتند. من به آنها می گفتم «چرا این عمل را انجام می دهید؟ مگر از خدا نمی ترسید؟ در این محیط پر خطر که از هر سو گلوله ي توپ و خمپاره می بارد و هر لحظه امکان کشته شدن هست، این عمل حرام را انجام ندهید»آنها می گفتند «ما تحمل این جنگ را نداریم و می خواهیم مست کنیم تا همه چیز را فراموش کنیم.»
کد خبر: ۴۶۱۵۷۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۵/۲۰
نیروهاي شما حمله ي بسیار خوب و کوبنده اي در تاریخ 81/5/1 داشتند. این حمله در جبهه ی سوسنگرد به لشگر یکم ارتش ما صورت گرفت .در همان لحظات اول حصارهاي دفاعی شکسته شد و ما از خطوط مقدم چند کیلومتر عقب نشستیم.
کد خبر: ۴۶۱۵۴۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۵/۲۰
کاشکی این شب، شب مانده به آخر برسد/ تا سحر باز همان پر زده از در برسد/ آن قدر منتظرم خیره به در تا کلمات/ از تن زخمی تو بر تن دفتر برسد
کد خبر: ۴۶۱۴۹۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۶/۰۵
شریف!/ وقتی سنگ ها دستهات را پیدا نکردند/ بلند شو!/ تکه تکه هاي تنم را بردار/ پرتاب کن/ ذره ذره هاي گم شده ام را
کد خبر: ۴۶۱۴۸۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۵/۲۳
حدود یک سال از شروع جنگ گذشته بود و پروانه خواستگارانش را یکی یکی به بهانۀ اینکه تمایلی به ازدواج ندارد رد می کرد، نمیخواست ازدواج دست و پایش را برای خدمت ببندد، اما علی دل را به دریا زد و در پادگان ابوذر از او خواستگاری کرد.
کد خبر: ۴۶۱۴۸۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۵/۱۹
شهاب سنگ ها/ پرتاب سنگ اند/ به سوي ستاره هاي شکسته صهیون/ ستاره نیستند!
کد خبر: ۴۶۱۴۷۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۵/۲۳
اسمت را براي اولین بار /در «الجزیره» شنیدم/ وقتی که براي آخرین بار شهادت خواستی/ روز بعد تیتر تمام روزنامه هاي عرب بودي
کد خبر: ۴۶۱۴۷۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۵/۲۲
باز هم چشم هاي تو را خون... برادر!/ دست هاي تو در دست زیتون برادر!/ خانه ات را به روي تو آوار کردند/فوج خفاش هاي شبیخون برادر!
کد خبر: ۴۶۱۴۷۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۵/۲۲
سفیر بولیوی در تهران با حضور در بهشت زهرا و نثار تاج گل به مزار شهدای سالهای دفاع مقدس به مقام شامخ شهیدان ایرانی ادای احترام کرد.
کد خبر: ۴۶۱۴۶۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۵/۱۹
کتاب "وقتی هواپیما شدیم" در 26 صفحه برای گروه سنی "ج" در زنجان چاپ شد.
کد خبر: ۴۶۱۳۱۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۵/۱۶
بزن ساز آتش به گاه نبرد / که رقاص خون برنشیند به گرد/ به مردی فکن ناله درجان شب /به جانش بزن شعله سوز و تب
کد خبر: ۴۶۱۳۱۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۵/۱۹
قبل از این که اسیر بشوم، اخبار گوناگونی درباره ي نحوه ي رفتار رزمندگان شما با اسرا شنیده بودم. این خبرها هیچ کدام جنبه ي مثبت نداشت. یکی از این موارد که به آن حساسیت نیز داشتم اعدام افسرها بود. چون خودم افسر هستم بالطبع روي این مورد دقیق بودم از خود می پرسیدم اگر اسیر بشوم چه خواهد شد؟
کد خبر: ۴۶۱۲۵۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۶/۰۵
کتاب «حال خونین دلان» نوشته موسی کیخا، فردا چهارشنبه 16مرداد ماه در محل سالن جلسات توسعه نقد و بررسی میشود.
کد خبر: ۴۶۱۲۴۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۵/۱۵
اگر در این ساعت که با هم نشسته ایم و گفتگو می کنیم من در جمع خانواده ام بودم چه می کردم؟
وقتی اسیر شدم در واقع به یک مدرسه آمدم. تربیت صحیح را باید در همین مدرسه جست. مدرسه ي ایمان و اسلام. فرض کنیم حالا در شهرم و در کنار همسر و پسرم به خوبی زندگی می کنم - یک زندگی عادي. اما وقتی آزادي نیست، اسلام نیست، این زندگی چقدر ارزش دارد؟
کد خبر: ۴۶۱۱۳۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۵/۲۲