پدر شهید «اکبر کشتکاری»از انس و الفت شهید با قرآن اینچنین روایت می کند:اکبر توجه و علاقهي به دعا و قرآن داشت. در را به روي خود ميبست و شروع به تلاوت قرآن و دعا ميكرد.به او ميگفتم:«بابا! اگر ميخواهي قرآن و دعا بخواني، چرا در را روي خودت ميبندي؟!چهره اش،بعد از مناجات،ديدني بود.
رقیه موحدی مادر «شهید ابراهیم جاری نجفآبادی» میگوید: پسرم بسیار خوش اخلاق و خوشرو بود و بیشتر اوقات در بسیج فعالیت میکرد و روی حجاب تاکید زیادی داشت. ایشان همیشه میگفت امام و نماز جماعت را ترک نکنید، زمانی هم که به رفتن جبهه اقدام کرد به هیچ عنوان مانعاش نشدم و گفتم من راضی هستم.
حاج «عبدالله بختیاری» پدر شهید والامقام «علی بختیاری» پس از سالها صبر و استقامت و تحمل دوری و رنج فراق به علت کهولت سن دار فانی را وداع گفت و به فرزند شهیدش پیوست.
پدر شهید «ولیاله گرایلی» میگوید: «بهش گفتم پسرم من زورشو دارم برم جبهه کار کنم تو اینجا بمون، هم درس بخون هم مراقب خانه باش گفت: آقاجان امروز جبهه نیاز به نیرو داره، امروز از واجباته که بریم جبهه».
مادر شهید «سید روح اله عمادی» میگوید: نصف شب خواب دیدم روح اله دست چپش تیر خورده بلند شدم گفتم، سید رسول بلند شو روح اله شهید شد، وقتی آوردنش سعی کردم ببینم خوابم تعبیر شده یا نه؟! دیدم دست راستش کلا قطع شده است.
پدر شهید «اباذر فیروزی» میگوید: از هر کدام از دوستانش که میپرسیدم، میگفتند: ما نیروی رزمی گردان بوديم، اباذر مسئولیت يک گردان باهاش بود، شوخیبردار که نیست خط مقدمه، آمدنش دست خودش نیست. آقای فیروزی شما نگران نباشید، ان شاء الله به زودی برمیگردند.