نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات از شهید
چند روایتی خواندنی از نزدیکان شهید غلامرضا استادفینی
چند روز آموزش شروع شد که ما از آنها جدا شدیم وقتی میخواستیم به عملیات برویم رضا به من گفت فکر میکنم که این آخرین بار باشد که همدیگر را می بینیم من فکر می کردم در مورد شهادت من صحبت می کند ولی .........
کد خبر: ۴۲۴۸۹۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۱/۱۳

مهدی گفت: مگر ما مُرده باشیم که آنها بتوانند پایشان را به خانوک بگذارند؛ چه برسد به اینکه بخواهند سر و صدا به پا کنند.
کد خبر: ۴۲۴۸۵۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۱/۱۲

وقتي حسين به عنوان فرمانده گردان عاشورا معرفي شد، فقط هجده سالش بود، از گوشه و کنار زمزمه هايي بلند شد که فرمانده گردان کم تجربه است، جوان است، سابقه ي کارش کم است.
کد خبر: ۴۲۴۷۸۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۱/۰۸

شهید فروردین ماه
شهید محمد باقر احمدی فرزند مهدی در سال 1348 در روستای ابرجس قم دیده به جهان گشود و در فروردین ماه سال 1366 در عملیات کربلای 5 در شلمچه به مقام والای شهادت نائل گردید.
کد خبر: ۴۲۴۷۵۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۱/۰۸

الگوی وی شهید مغفوری بود و سعی می کرد در تمامی کارهایش مانند مغفوری عمل کند. در مراسم های دعای کمیل و ندبه و مراسم عبادی و راهپیمایی و پخش اعلامیه و کارهای فرهنگی و مذهبی شرکت می کرد.
کد خبر: ۴۲۴۵۸۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۱/۰۴

اگر نماز جماعت در جایی برگزار می شد به هر وسیله ای بود خودش را می رساند. اگر در مورد انقلاب یا امام حرف بدی می شنید رنگش سرخ می شد و عصبانی می شد.
کد خبر: ۴۲۴۵۸۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۱/۰۴

شهید مهدی حسینی اختیار آبادی از زبان مادر؛
هر وقت برای هر کدام از ما مشکلی پیش می آید، به فرزند شهیدم متوسل می شویم و واقعاً هم همیشه کمک می کند و مشکلاتمان را حل می کند.
کد خبر: ۴۲۴۳۹۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۲/۲۷

خاطراتی پیرامون شهید یونس زنگی آبادی:
حاج یونس می گفت هدف ما حفظ جمهوری اسلامی و اجرای فرمان امام(ره) است، پس اختلاف و تفرقه در جمع ما بی معناست و باید دست به دست هم بدهیم و در مقابل باطل ایستادگی کنیم.
کد خبر: ۴۲۴۲۵۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۲/۲۶

در مقابل چشمان حيرت زده‌ي مهمان‌هايي كه هنوز ايشان را نمي‌شناختند، بلند شد، وضو گرفت و به مسجد رفت. وقتي به مجلس عروسي برگشت، نمازش را به جماعت خوانده بود.
کد خبر: ۴۲۳۳۴۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۲/۱۵

به مناسبت سالروز «شهادت»
انتظار به سرآمد انتظاري که يکسال و اندي به درازا کشيد همزمان با شروع جنگ شوق جنگيدن با دشمنان اسلام ؛ شوق همرزمي رزمندگان اسلام من به دنبال بخت «جهاد» و او در پي پاکان من در پي اينکه مي توانم مجاهد باشم غافل از آنکه آن خاص بندگان خاص است
کد خبر: ۴۲۳۳۴۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۲/۱۵

روایتی برادرانه از «شهید عیسی غریبی»
روایتی برادرانه را در ادامه می خوانید؛بیست و سوم ارديبهشت سال 61 به همراه هوشنگ صالحي براي يافتن خبري از برادرم عازم منطقه شديم . بعد از دوروز محل را پيدا كرديم.در پادگان حميد مستقر شده بودند. همسنگر نجف را در آنجا ديدم . او از صحبت كردن با ما خودداري مي‌كرد .انگار لال شده بود . به صالحي گفتم گمانم براي نجف انفاقي افتاده .
کد خبر: ۴۲۳۳۴۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۲/۱۴

خاطرات شهید
می گفت: «اگر خدا بپذيرد و شهيد شوم به نهايت آرزويم رسيده‏ام و در غير اين صورت به گونه‏اى ديگر تكليفم را عمل خواهم كرد.»
کد خبر: ۴۲۳۳۲۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۲/۱۴

در سالروز شهادت شهید« منصور ایمانی حافظ» منتشر می شود:
در روز عمليات اين دو بدون آنكه برادران ديگر باخبر شوند از روي مين ها رد شده و مين ها منفجر شدند و اين دو برادر به شهادت رسیدند و آن رزمندگان با شنيدن صداي مين ها فهميدند كه سر راهشان مين كار گذاشته شده است.
کد خبر: ۴۲۳۲۷۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۲/۱۴

کتاب زندگینامه شهید علی مهدی معقولی در کتاب «پسر سیده حبیبه» از مجموعه هندسه عاشقی منتشر شد.
کد خبر: ۴۲۳۲۵۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۲/۱۴

در سالروز شهادت منتشر می شود
خدايا تو شاهد باش كه نه براى گرفتن انتقام و نه براى طمع بهشت است كه وقتى شهيد شدم به من عنايت شود ، بلكه تنها هدفم احياى دين و تداوم انقلاب اسلامى مى باشد .
کد خبر: ۴۲۳۲۴۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۲/۱۴

خاطرات آقاي يعقوب ديلمقاني
آن زمان، اكثر طلبه ها تنها چيزي كه در بين آنها بود، مسئله انسانيت بود و آرزوي غير از انسانيت و انسان بودن نداشتند و بزرگترين آرزوها اين بود.
کد خبر: ۴۲۳۰۷۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۲/۱۲

شهید حمید رضا صیاد
جایگاه حسینیه و مسجد به جای خودش اما بدنهامون باید به خاک عادت کنه. شاید... شاید این طوری بیشتر مواظب کارهامون باشیم
کد خبر: ۴۲۳۰۶۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۲/۱۲

شهید رمضانعلی قصابی
مامی بستگان دور و نزدیکمان، برای وداع آخر با پیکر پاک برادر شهیدم به گلزار شهدای شهرمان فردوس رضا رفته بودند. پاییز 61 بود. هوای سردی می وزید. من دیرتر به محل رسیدم. همه اعضای فامیل در حال رسیدن به محل تشییع جنازه بودند. با سرعت خودم را به تابوت رساندم. در همین حال دایی ام (شهید قصابزاده) جلویم آمد و مانع رفتنم شد گفت: پلاستیک جنازه حسین را بسته اند، برگرد. موقعی که خواستند او را دفن کنند خودم شما را به زیارت شهید حسین می برم تا برای آخرین بار او را ببینی. قبول کردم و به طرف ماشینی که خودشان رانندگی ان را برعهده داشتند رفتیم. در ماشین گفت: صدیقه جان تو دیگر زینب شده ای. باید صبر داشته باشی. مادرت را دلداری دهی و پشتیبانش باشی. اگر می توانی مطلبی بنویس و امروز آن را در مراسم تشییع پیکر حسین بخوان
کد خبر: ۴۲۲۸۳۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۲/۰۸

شهید علی رضا صفا
نظرات و رفتار یکدیگر را قبول و ارتباط دوستانه محکمی داشتیم، احتراممان هم سر جایش بود. چون خودش هم مثل پدرش اهل مسجد و نماز جمعه بود.
کد خبر: ۴۲۲۸۰۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۲/۰۸

بعد از شهادتش یک شب به خوابم آمد و گفت : خواهر تو برای چه این قدر گریه و بی تابی می کنی من به آرزوی خودم رسیدم و خیلی هم خوشحالم.
کد خبر: ۴۲۲۷۶۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۲/۰۷