شهید اکبر زجاجی در عملیات های فتح المبین به عنوان مسئول اطلاعات عملیات، عملیات رمضان به عنوان فرمانده گردان و در عملیات خیبر در جزیره مجنون حضور فعال داشت . و در آخرین عملیات به عنوان قائم مقام لشکر 27، در جزیره مجنون در روز 21 اسفتد ماه 1362 به شهادت رسید.
کد خبر: ۴۱۵۹۷۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۹/۱۳
روایتی کوتاه از سردار شهید علی چیت سازیان که با پای مجروح هفت عراقی را اسیر کرد.
کد خبر: ۴۱۵۹۶۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۹/۱۳
شهید شاهرخ ضرغام در همان روزهای ابتدایی جنگ به تاریخ هفدهم آذر ماه 1359 در آبادان به شهادت رسید. پیکر مطهر این حر انقلاب پیدا نشد و جسم او هم با روح او پرواز کرد و در گمنامی به شهادت رسید اما یاد او همیشه زنده است.
کد خبر: ۴۱۵۹۲۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۹/۱۲
خاطره خودنوشت شهید مهدی اثنی عشری «1»
شهید مهدی اثنی عشری در دفتر خاطرات خود می نویسد: «در کوچه ما که ۲۰ الی ۳۰ تا بچه قد و نيم قد بود فقط سه چهار نفر به مسجد مي رفتند. هر وقت که بچههای ديگر آن سه چهار نفر را مي ديدند با شوت و هو و داد و متلک مسخرشان مي کردند و...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۱۵۹۰۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۹/۱۳
قسمت نخست خاطرات شهید «عباس داودی»
همرزم شهید نقل میکند: «به آسمان نگاه کرد. ستارها چشمک می زدند. باغ زیبایی که توی خواب دیده بود، روی آسمان نقش بست. پدر، مادر، اروانه، زمین کشاورزی، فرماندهی سپاه، دختری که دوستش داشت، همه را پشت میدان مین گذاشت و با یک حرکت خود را وسط میدان مین انداخت.»
کد خبر: ۴۱۵۹۰۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۹/۱۲
نویسنده حبیب الله دهقانی
نگاههایمان طوری در هم پیچید که گویا دیگر همدیگر را نخواهیم دید...
کد خبر: ۴۱۵۸۹۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۹/۱۲
شهید یدالله آزادی شیری در دوران اسارت به دور از نیروهای بعثی آزاده ها را دور خود جمع می کرد و به آنها قرآن آموزش می داد
کد خبر: ۴۱۵۸۷۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۹/۱۲
سری سوم پوستر خاطرات شهدای شهرستان سمنان
پوستر هایی از سیره شهدای شهرستان سمنان
کد خبر: ۴۱۵۸۶۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۹/۱۳
دوست نداشت حتي مقام و مرتبهاش از يك بسيجي ساده بالاتر باشد. ميخواست گمنام بماند. نيروي يك دسته در گرداني بينام و نشان باشد و هيچكس او را نشناسد.
کد خبر: ۴۱۵۷۶۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۹/۱۱
خاطرهای از شهید «ذبیحالله دامغانیان» برای علاقهمندان منتشر میشود.
کد خبر: ۴۱۵۷۴۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۹/۱۱
نویسنده یار محمد عرب عامری
نگاهی به هم کردیم و خندیدیم. همه همین طور بودند.
کد خبر: ۴۱۵۷۴۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۹/۱۱
در سال 1348 در محله قره نوده بجنورد فرزندی از خانواده ملا محمود نودهی چشم به جهان گشود که بعد از ایثار گری های بسیار در جنگ تحمیلی آبان سال 1366 آسمانی شد.
کد خبر: ۴۱۵۷۳۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۹/۱۱
خاطره
حدود شش ماه بود که نصرالدین را ندیده بودم ایشان در پاوه مشغول خدمت بودند می خواستم با بچه ها از روستای بیرواز به پاوه برویم اما کمتر راننده ای جرات داشت ما را به پاوه ببرد ...
کد خبر: ۴۱۵۷۳۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۹/۱۱
خوب كه نگاه كردم ديدم لباس شهید بابايي سربازي نيست او لباس ساده بسيجيها را پوشیده است.
کد خبر: ۴۱۵۶۸۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۹/۰۹
فرهنگنامه جاودانه های تاریخ استان سمنان/شهید محمد حسین عامریان
نمي ترسي تو را بكشند؟ پا روي دم آنها نگذار.
کد خبر: ۴۱۵۶۵۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۹/۱۰
پدر در جوابش گفت: "سنّ تو کم است ،هنوز در حدّ جبهه نیستی و محمد در حالی که اشک می ریخت به پدر گفت :« مرا از این فیض عظیم، محروم نکن.»"
کد خبر: ۴۱۵۶۲۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۹/۰۸
سال 72 همراه شوهرم به مکه مشرف شدیم. پیش از سفر نزد دوستان و اقوام می رفتیم و از آنان حلالیت می طلبیدیم. از شهید خواستیم که اگر کار یا سفارشی دارد بگوید. در این موقع جعفر آقا به آهستگی گفت: از شما خواهشی دارم....
کد خبر: ۴۱۵۶۲۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۹/۰۸
مروری بر خاطرات اسناد ودست نوشته های زینب کمایی
شهیده میترا در سال 1347 در آبادان متولد شد. مادرم نام میترا را برای او انتخاب کرد. اما بعدها که میترا بزرگ شد، به اسمش اعتراض داشت. بارها به مادرم گفت «مادربزرگ، این هم اسم بود برای من انتخاب کردی؟ اگر در آن دنیا از شما بپرسند که چرا اسم مرا میترا گذاشتهاید، چه جوابی میدهید؟ من دوست دارم اسمم زینب باشد. من میخواهم مثل زینب (س) باشم.» میترا همه ما را هم وادار کرد که به جای میترا به او زینب بگوییم. البته یک روز، روزه گرفت و برای افطاری دوستانش را دعوت کرد و نامش را تغییر داد.
کد خبر: ۴۱۵۶۱۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۹/۰۸
زندگینامه وخاطرات شهیده زینب(میترا)کمایی
شهیده میترا در سال 1347 در آبادان متولد شد. مادرم نام میترا را برای او انتخاب کرد. اما بعدها که میترا بزرگ شد، به اسمش اعتراض داشت. بارها به مادرم گفت «مادربزرگ، این هم اسم بود برای من انتخاب کردی؟ اگر در آن دنیا از شما بپرسند که چرا اسم مرا میترا گذاشتهاید، چه جوابی میدهید؟ من دوست دارم اسمم زینب باشد.
کد خبر: ۴۱۵۶۱۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۹/۰۸
خاطرات شهید عبدالمجید شعیری از زبان همرزم؛
عبدالمجید جزء گروه انتخابی نبود. چهره اش را که دیدم جا خوردم چشمانش قرمز شده بود مثل کسی که ساعت ها گریه کرده باشد چند نفر دیگر هم با او بودندکه حالشان بهتر از او نبود. عبدالمجید جلو آمد و در حالی که دستش را به صورتش می کشید سرش را بالا گرفت نگاه معصومانه اش را به من دوخت و گفت: " ما را هم به خط مقدم ببرید."
کد خبر: ۴۱۵۵۸۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۹/۰۸