برگرفته از نامههای دانشآموزان به شهدا؛
«ای شهید که اسطورهساز بودی و اتحاد و وحدت کلمه را به رخ جهانیان کشیدی و با امامان و معصومین در آن دنیا همنشین شدی. آرزو دارم که راه شما را ادامه داده و در حفظ آن کوشا باشم ...» ادامه این نامه را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۵۷۷۶۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۶/۲۲
خاطرات شفاهی جانبازان؛
«احمد بهزادی» جانباز ۶۰ درصد جنگ تحمیلی میگوید: «شب عملیات دارخوین بود که با رزمندگان دور هم جمع شده بودیم و نیت کردیم که اگر فاو و امالقصر را تصرف کردیم، همین جمع سینهخیز به کربلا برویم، اگر جنگ تمام شد، باز با همین جمع میرویم. تعدادی از رزمندگان در همان عملیات به شهادت رسیدند و چون قول داده بودیم همه با هم برویم، این آرزوی دیرینه را در دل دارم و هر ساله بیتاب رفتن به کربلا هستم.»
کد خبر: ۵۵۷۷۶۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۶/۲۲
«در میانه راه چشمان ما را باز کردند ماشین ساعت ۱۰ صبح متوقف شد و ما را از ماشین پیاده کردند وقتی به اطراف نگاه کردیم دیدیم ما را به حرم حضرت علی (ع) در نجف اشرف آوردهاند. از خوشحالی گریه میکردیم و از اینکه خداوند چنین نعمتی را نصیب ما کرده شکرگزار بودیم ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات جانباز و آزاده «احمد علیرضایی» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۵۷۷۵۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۶/۲۲
جانباز و مداح اهلبیت (ع) «مهدیآبادی»:
جانباز و مداح اهلبیت(ع) «محسن مهدیآبادی» گفت: برپایی مراسمهای عزاداری اهلبیت(ع) با تبیین چرایی جانفشانیها و رشادتهای امام حسین(ع) و یاران باوفایش و همچنین شهدا در شناساندن فرهنگ ایثار و شهادت به آحاد جامعه تاثیرگذار است.
کد خبر: ۵۵۷۷۵۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۶/۲۲
«یکی از نیروها وقتی کمک میکند تا شهید را پایین بیاورد با دیدن صورت او متوجه میشود که یکی از رزمندگان شهر خاکعلی است نامش اصغر قنبری و از رفقای نزدیک همین رزمندهای بود که او را به آنجا آورده بود. از او میپرسد واقعاً نمیدانی این شهید کیست؟ ...» ادامه این خاطره را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۵۷۷۳۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۶/۲۱
قسمت دوم خاطرات شهید «محمدرضا طوسی»
خواهر شهید «محمدرضا طوسی» نقل میکند: «با بعضی از حرکات و رفتارش میخواست مادرم را برای دومین شهید خانواده آماده کند. گفت: بشین میخوام روضه شهید شدنم رو براتون بخونم. گفتیم: بسه دیگه! بیش از این داغ ننه رو تازه نکن. هنوز زوده بفهمی مادر چی میکشه!»
کد خبر: ۵۵۷۷۲۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۶/۲۲
قسمت نخست خاطرات شهید «محمدرضا طوسی»
برادر شهید «محمدرضا طوسی» نقل میکند: «پرسیدیم: از فلانی چه خبر؟ شنیدیم که با موتور تصادف کرده و الحمدلله به خیر گذشته! گفت: آره! موتورش داغون شده؛ ولی خودش طوری نشده. باباش فکر کرد، به بهانه موتور خریدن جبهه نمیره! خیال میکنن مُردن فقط توی جبهه است!»
کد خبر: ۵۵۷۷۲۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۶/۲۱
خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
همسر شهید «محمد ملاح» میگوید: «بار اول که برای جبهه نامنویسی کرد به جبهه نفرستادنش که شهید ناراحت شد و به خانه آمد با اصرار زیاد بالاخره شهید را به جبهه فرستادند. تو عملیات بیتالمقدس با رمز علی بن ابی طالب مفقودالاثر شد. ما برای شهادت آماده بودیم، اینها خواست خداوند است.»
کد خبر: ۵۵۷۷۱۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۶/۲۱
استاد شهید «محمدرضا خسروی» نقل میکند: «محمدرضا دوازده ریال را پیش رویم گذاشت و گفت: حاجی! اینا رو زیر کیسه قند پیدا کردم! دیگر به او اطمینان کامل داشتم.»
کد خبر: ۵۵۷۷۰۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۶/۲۰
کتاب «چای روضه» به اهتمام «سمیه باستین» گردآوری و تالیف شده است که به صورت گزیدهای از خاطرات محرم و صفر شهدای استان هرمزگان میباشد.
کد خبر: ۵۵۷۶۹۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۶/۱۹
قسمت دوم خاطرات شهید «عربعلی جشن»
همسر شهید «عربعلی جشن» نقل میکند: «گوشهای از اتاق نشستم و مردَم را دوباره و دوباره بدرقه کردم. کجای کوچه بودم به خاطر ندارم که صدای زنگ در بلند شد. گفت: نوارم را جا گذاشتم. نیمخیز شدم تا از لب طاقچه نوارش را بردارم که گفت: نوار نمیخواستم. نوار را بهانه کردم تا یکبار دیگر تو را ببینم.»
کد خبر: ۵۵۷۶۷۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۶/۱۸
خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
همسر شهید «محمد رئیسی» میگوید: «شهید خیلی مرد شریفی بود، به حدی شوخ بود که حتی تو جبهه هم بهش خوش میگذشت. از جبهه برایم نامه نوشت، نوشته بود به بچهها بگویید یک مسابقه فوتبال تدارک ببینند که داریم میآییم.»
کد خبر: ۵۵۷۶۷۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۶/۱۹
مسئول موکب:
عباسعلی فریدپور گفت: «هدف از برپایی این موکب به نیابت از شهید عباس دانشگر، زندهنگهداشتن یاد و خاطره این شهید عزیز است که امیدواریم خداوند از ما قبول کند و شهدا شفیع ما باشند.»
کد خبر: ۵۵۷۶۷۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۶/۱۸
قسمت چهارم خاطرات شهید «حسن یحیایی»
خواهر شهید «حسن یحیایی» نقل میکند: «چند بار شهید رو در خواب دیدم. یک بار دیدم یه جای سبزهزاری است. دیدم چهار پنج نفر آنجا جمع هستند. گفتم: داداش تو بیا! آنها هستند دیگه. گفت: نه من باید با اینها برم؛ سقای این گروه هستم. باید بریم یه جایی آب و چایی بدیم.»
کد خبر: ۵۵۷۶۴۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۶/۱۴
خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
همسر شهید «قاسم عسکری» میگوید: «شهید انسان خیلی خوبی بود، یک کاغذ برایم آورد و گفت پایین آن را انگشت بزن، بهش گفتم من به رفتنت رضایت میدهم، اگر شما به جبهه نروید پس چه کسی برود.»
کد خبر: ۵۵۷۶۳۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۶/۱۴
قسمت نخست خاطرات شهید «عربعلی جشن»
همسر شهید «عربعلی جشن» نقل میکند: «گفت: نصف بچهها زخمی و شهید شدن و ما نتوانستیم حتی پیکرشون را به عقب بیاریم. با تعجب و حیرت نگاهش کردم و گفتم: خودتون چطور نجات پیدا کردین؟ در حالی که اشک توی چشمش حلقه زده بود گفت: خدایی بود. به حضرت ابوالفضل (ع) متوسل شدیم. خودمون هم نفهمیدیم چطور نجات پیدا کردیم.»
کد خبر: ۵۵۷۶۱۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۶/۱۲
خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
همسر شهید «غلامعباس عفیفه» میگوید: «خیلی آدم درست و محترمی بود، فرایض دینی را مرتب به جا میآورد. به حدی خوب بود که حتی خانوادهام او را از بچه خود بیشتر دوست داشتند. هیچ وقت فکرش را نمیکردم که به جبهه برود و دیگر برنگردد حتی تا دو سال باور نمیکردم که همچین اتفاقی برایش افتاده است.»
کد خبر: ۵۵۷۶۰۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۶/۱۲
قسمت سوم خاطرات شهید «حسن یحیایی»
برادر شهید «حسن یحیایی» نقل میکند: «صداقت ایشان مثال زدنی است. در وعدهها و قولوقرارها صادق بود و دوست نداشت کسی به غیر از صداقت و راستی با او حرفی بزند. ظاهر و باطنش یکی بود.»
کد خبر: ۵۵۷۵۹۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۶/۱۱
قسمت دوم خاطرات شهید «حسن یحیایی»
پدر شهید «حسن یحیایی» نقل میکند: « آخرین باری که حسن میخواست به جبهه برود، من او را در آغوش گرفتم و به من الهام شد که اگر حسن برود، شهید خواهد شد. حسن جوان حرف گوش کنی بود. هر کاری میخواستم انجام میداد. حالا رفته است و منِ پدر باید جنازه او را ببینم. جز تسلیم در برابر امر الهی چاره چیست؟ الهی با شهیدان کربلا محشور شود!»
کد خبر: ۵۵۷۵۷۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۶/۰۷
قسمت نخست خاطرات شهید «حسن یحیایی»
مادر شهید «حسن یحیایی» نقل میکند: «حسن دانشآموز بینظمی نبود که از مدرسه برمیگردد، وسایل و اسباب و اثاثیه خود را هرجا که شد رها کند؛ هر چیزی را در جای خودش قرار میداد. حسن اخلاق داشت. از نمازش غافل نمیشد. حرمت و احترام ما را همیشه داشت و با قرآن مأنوس بود.»
کد خبر: ۵۵۷۵۷۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۶/۰۶