شهید حسن عربی

navideshahed.com

برچسب ها - شهید حسن عربی
شهید « شهید حسن عربی » در وصیت‌نامه‌اش می‌نویسد: «شهادت ارثی است که به بندگان صالح خداوند می‌رسد و شهادت معامله‌ای است بزرگ که خریدار آن خداست و فروشنده‌ آن عاشق خدا.»
کد خبر: ۵۹۱۳۶۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۲۸

شهید «حسن عربی» در وصیت‌نامه‌اش می‌نویسد: «شهادت ارثی است که به بندگان صالح خداوند می‌رسد و شهادت معامله‌ای است بزرگ که خریدار آن خداست و فروشنده‌ آن عاشق خدا.»
کد خبر: ۵۹۱۳۶۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۲۸

قسمت دوم خاطرات شهید «حسن عربی»
برادر شهید «حسن عربی» نقل می‌کند: «روزی که آمد مرخصی، یک راست رفت داخل اتاق. اصلاً توی آن چند روز یکبار هم سراغ کبوترهایش را نگرفت. فقط روز آخر مشتی گندم برایشان ریخت و چند لحظه به تماشا نشست. رفتارش برای همه غیرمنتظره بود.»
کد خبر: ۵۹۱۳۶۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۲۸

برادر شهید «حسن عربی» نقل می‌کند: «حسن بچه‌ها را نشانده بود دور اتاق. آن‌ها سینه می‌زدند و او برایشان می‌خواند: من به دیدار خدا می‌روم به جمع پاک شهدا می‌روم. این خط را آن‌قدر محزون می‌خواند که اشک را مهمان چشم‌هایم کرد.»
کد خبر: ۵۹۱۳۶۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۲۸

شهید حسن عربی
با آزاد سازی خرمشهر جنگ تمام شده است و همین پندار شادی مردم را مضاعف کرده بود. مادر اما بی قرار بود. نه پای تلویزیون بند می شد و نه توی کوچه و خیابان. چند بار من را فرستاد سپاه. می گفت:«بپرس ببین رزمنده ها کی برمی گردن!»
کد خبر: ۴۲۷۱۸۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۱۵

قسمت نخست خاطرات شهید «حسن عربی»
برادر شهید «حسن عربی» نقل می‌کند: «همه خوشحال بودند، مادر اما بی‌قرار بود. نه پای تلویزیون بند می‌شد و نه توی کوچه و خیابان. چهره گرفته مادر، جشن را از یادم می‌برد. بی‌تابی مادر به‌جا بود. برای رزمنده ما برگشتی توی کار نبود. خیلی نکشید که پیکرش را برایمان آوردند.»
کد خبر: ۴۲۷۱۸۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۱۵

قسمت نخست خاطرات شهید «حسن عربی»
برادر شهید «حسن عربی» نقل می‌کند: «همه خوشحال بودند، مادر اما بی‌قرار بود. نه پای تلویزیون بند می‌شد و نه توی کوچه و خیابان. چهره گرفته مادر، جشن را از یادم می‌برد. بی‌تابی مادر به‌جا بود. برای رزمنده ما برگشتی توی کار نبود. خیلی نکشید که پیکرش را برایمان آوردند.»
کد خبر: ۴۲۷۱۸۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۱۵

قسمت نخست خاطرات شهید «حسن عربی»
با آزاد سازی خرمشهر جنگ تمام شده است و همین پندار شادی مردم را مضاعف کرده بود. مادر اما بی قرار بود. نه پای تلویزیون بند می شد و نه توی کوچه و خیابان. چند بار من را فرستاد سپاه. می گفت:«بپرس ببین رزمنده ها کی برمی گردن!»
کد خبر: ۴۲۷۱۸۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۱۵

قسمت نخست خاطرات شهید «حسن عربی»
با آزاد سازی خرمشهر جنگ تمام شده است و همین پندار شادی مردم را مضاعف کرده بود. مادر اما بی قرار بود. نه پای تلویزیون بند می شد و نه توی کوچه و خیابان. چند بار من را فرستاد سپاه. می گفت:«بپرس ببین رزمنده ها کی برمی گردن!»
کد خبر: ۴۲۷۱۸۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۱۵