«بهقدری روی تأمین تدارکات به رفاه نیروهایش حساس بود که یادم هست روزی آقای رحمتالله نبی از فرماندهان گردان به او میگفت آقا مسیب شما را به مسئول تدارکات میگذاشتند بهتر بود تا مسئول اطلاعات، چرا که در آن صورت دیگر هیچ کموکاستی در تیپ نداشتیم ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهید «مصیب مرادیکشمرزی» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۶۲۴۰۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۲۷
«حاج رضا یزدانپناه که معلم قرآن و اخلاق بچهها بود، بیشتر مسایل شرعی را برای آنها بازگو میکرد و نقش زیادی در هدایت دینی و اخلاقی بچههای رزمنده داشت ...» ادامه این خاطره را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۶۲۴۰۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۲۷
زندگینامه شهید «علی عباس چاچ»؛
شهید «علی عباس چاچ» در همه گرفتاریهای انقلاب در کردستان، خوزستان جنگ با گروهکها و در جنگ تحميلی با تمام قدرت و هميشه شرکت داشت و در اکثر عمليات شرکت کرد. چهار بار مجروح شد اما هيچ وقت احساس خستگی يا کسالت ابراز نمیکرد و يا حتی نمیگفت مجروح شده است و آمادگی خود را چندين برابر میکرد.
کد خبر: ۵۶۲۳۴۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۲۵
خاطرات شهید «احمد قاسمزاده»؛
«سبزخدا دریکوند» از همرزمان شهید «قاسمزاده» اینچنین تعریف کرده است: خیلی از نیروهای رزمنده اهل نماز شب بودند. امّا نماز شب شهید «احمد قاسمزاده» چیز دیگری بود.
کد خبر: ۵۶۲۲۹۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۲۴
«۲ فروند هواپیمای جنگی ایرانی در منطقه نمایان شد. دقیقاً یادم میآید بچهها با سوت و صلوات از ورود آن هواپیما بسیار خوشحال شده بودند، هواپیماها آنقدر پایین آمده بودند که میشد خلبانان شجاع و بلندپرواز ایرانی را دید ...» ادامه این خاطره را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۶۲۲۸۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۲۵
«قبل از شهادتش خواب دیدم که شهید شده و در جمع شهداست. من و مادرم داشتیم میرفتیم که شهدا را ببینیم. همینطور که داشتیم میرفتیم یکدفعه دیدیم که حجت سرش را بلند کرد ...» ادامه این خاطره از شهید «محسن بلندیان» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۶۲۱۶۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۲۱
روایتی خواندنی از همرزم شهید«غلامرضا سیاه کمری»
«عباس جعفری»، میگوید: بسیار مقید به امور شرعی بود. همیشه با احتیاط با همه برخورد میکرد. به شدت دلبستهی اهل بیت و بویژه حضرت فاطمه(س) بود. همیشه ما را از گناه حتی گناهان صغیره هم بر حذر میداشت.
کد خبر: ۵۶۱۹۲۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۱۶
«گفتم خوب، فردا ما هم با شما هستیم؟ ما را هم با خودت میبری؟ نگاه معناداری به من کرد و جواب داد اگر با من بیایی دیگه برنمیگردی! ...» ادامه این خاطره از شهید «محسن بلندیان» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۶۱۶۸۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۱۱
«مدتی که گذشت بهعلت ازدحام مجروحان بخش زایمان تعطیل گشت وقتی تعداد مجروحها زیاد میشه کف بیمارستان جای سوزن انداختن نداشت ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات «محبوبه ربانیها» از زنان امدادگر استان قزوین در دوران هشت سال دفاع مقدس است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۶۱۵۷۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۰۹
برگرفته از نامههای دانشآموزان به شهدا؛
«زبان این بنده گنهکار که این زندگی بی رنج و درد را مدیون شما غیور مردان جان برکف میداند قاصر است که از کمال شما سخن گوید که هر چه از شهید بگوییم کم گفته و شاید هم هیچ نگفتهایم ...» ادامه این نامه را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۶۱۵۶۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۰۹
خاطرات شهید «نیازعلی گلخاتونبانی» به نقل از همرزم شهید؛
همرزم شهید «نیازعلی گلخاتونبانی» می گوید: قبل از آغاز عملیات نیازعلی خواب دسده بود خودش و سه نفر از همرزمانش شهید شده اند. وقتی عملیات آغاز شد هر چهار نفر آنها به شهادت رسیدند.
کد خبر: ۵۶۱۴۹۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۰۸
برگرفته از نامههای دفاع مقدس؛
«چقدر خوب است آن بیداریها، وقتی آن کافران به گشت شناسایی میآیند، به ما برمیخورند و با آتش رزمندگان روبرو میشوند و راه خودشان را هم گم میکنند. باور کن بچهها عاشق حمله هستند ...» این نامه ناصر شاهمحمدی به شهید جلیل عطایی در دوران دفاع مقدس را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۶۱۳۸۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۰۵
«وقتی نیروی جدیدی برای کادر میآمد، روحیه جدید بچهها برای عملیات سر جایش محفوظ بود و شادابی آنها مانع از انجام کارشان نمیشد و شهید صنعتکار نمونه بارز این مسائل بود ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات همرزم شهید «حجتالله صنعتکارآهنگریفرد» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۶۱۳۳۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۰۴
«با فرمان فرمانده کمکم به طرف خاکریز عراقیها نزدیک شدیم سکوت همهجا را گرفته بود، ولی این سکوتها نیم ساعت بیشتر دوام نیاورد ...» ادامه این خاطره را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۶۱۳۳۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۰۴
کتاب «برگی از دفتر خاطرات» به اهتمام «بهزاد پودات» و به سفارش بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان هرمزگان گردآوری و تالیف شده که به صورت بخشی از خاطرات شهدا و رزمندگان استان هرمزگان است.
کد خبر: ۵۶۱۲۲۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۰۲
«آن روز خیلی حال و هوای عجیبی داشت. در راه ماشین را نگه میداشت و نماز میخواند و یا غذای نذری میگرفت. انگار منتظر چیزی و یا خبری بود ...» ادامه این خاطره از «سید آزادگان، شهید «حجتالاسلاموالمسلمین سیدعلیاکبر ابوترابیفرد» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۶۱۲۱۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۰۲
برگی از خاطرات شهید بهتویی؛
«آقای بهتویی فرزند و تربیت شده انقلاب بود و حس سلحشوری و جانبازی در او موج میزد. وی در جذب نیروهای بسیجی برای اعزام به جبههها نقش فعال و موثری داشت ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات همرزم شهید «رجبعلی بهتویی» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۶۱۲۱۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۰۲
«آن شب کار شستن ظرفها به عهده فرمانده که او را حاجی صدا میکردیم بود. هرچند شب، یکبار نوبتش میشد یه سره این طرف و آن طرف میدوید شناسایی، تحویل گرفتن میوه، ترخیص، دایم باید تو صف میرفت و هزار گرفتاری داشت، ولی یک دفعه هم نشد که شهرداری را به عهده دیگری بگذارد ...» ادامه این خاطره را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۶۱۱۵۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۳۰
«ما را به صف کردند و در حالی که هر نفر دست بر روی شانه نفر جلویی گذاشته بود به سوی ساختمان هدایت شدیم. در طول مسیر شنیدم یکی از عراقیها به همکار خودش میگفت اینها کاروان خمینی هستند ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات خواندنی خلبان سرلشکر شهید «حسین لشگری» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۶۱۱۱۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۲۹
دلنوشته فرزند شهید «رحیم طارمی» در وصف پدر؛
«پدر جان نمیدانم به خاطر داری یا نه، هنگامی را میگویم که دستهای سرد و کوچکم را در دستهای گرم و مهربانت میگذاشتی و مرا همراه با خود به هر جا میبردی آیا به یاد داری، آیا میدانی که تو از جبهه برمیگشتی و من با غروری وصف ناپذیر به استقبالت میآمدم با غروری که هیچکس به یاد در هم شکستنش نبود، من آن روز هرگز فکر چنین روزی را نمیکردم، روزی که من روی قبری که جسم بی روح تو در آن جای دارد بنشینم و گریه کنم. پدر جان بی تو بی تاب بی تابم.» در ادامه این دلنوشته منتشر می شود.
کد خبر: ۵۶۱۱۰۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۲۹