آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات آزاده و جانباز 50 درصد "صفرعلی عالی‌نژاد" با عنوان «قوطی شکر» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
قوطی شکر!
به گزارش نوید شاهد استان قزوین، آزاده و جانباز 50 درصد صفرعلی عالی‌نژاد فرزند غلامعلی دوم اردیبهشت 1343 به دنیا آمد، در حالی که در یکی از شرکت‌های شهر صنعتی البرز به نام قفل رضا کار می‌کرد به طور تصادفی با بسیج آشنا شد.
وی پس از یک سال فعالیت در مجموعه بسیج، سال 1360 عازم جبهه می‌شود که بعد از شرکت در عملیاتی به نام مطلع‌الفجر بیست و هفتم آذر 1360 در سن 17 سالگی وارد دنیا و زندگی جدیدی به نام اسارت شد.
ایشان در بیست و ششم مرداد 1369 در سن 26 سالگی بعد از حدود نه سال با کوله‌باری از خاطرات وارد میهن اسلامی می‌شود.
خاطره‌ آزاده و جانباز 50 درصد صفرعلی عالی‌نژاد:
بین من و دوستم «علی سرداری» مساله پیش آمده و علی برای حل و فصل موضوع آمده بود آسایشگاه دو پیش من، در حالی که من داشتم خیلی جدی و با استدلال از موضع‌گیری خودم دفاع می‌کردم یکی از بچه‌های اتاق ما که جایش بغل جای من بود به احترام این که من مهمان دارم، دو لیوان آورد یکی جلوی من گذاشت یکی جلوی «علی» و گفت: "شربت درست کردم بفرمایید بخوریید" و بلافاصله رفت بیرون.
من در اولین قلپی که خودم متوجه شدم در لیوانی که برای من گذاشته به جای شکر نمک ریخته ولی من برای اینکه از آن فضای جدی خارج نشوم و بتوانم به صحبت ادامه بدهم اصلا به خودم نیاوردم و آب نمک را تا آخر سر کشیدم و به حرف‌هایم ادامه دادم و توی دلم گفتم: "مجید حسابتو می‌رسم".
چند روز از این ماجرا گذشت. من چند تا از بچه‌ها از جمله مجید را برای خوردن شربت آب شکر به سر جایم دعوت کردم یک پارچ آب شکر درست کردم، لیوان‌ها را پر کردم «مجید» باور نمی‌کرد آب شکر باشد، خیال می‌کرد شاید می‌خواهم تلافی آن آب نمکی را که به خوردم داده در بیاورم، گفتم: "نترس بخور من مثل تو نیستم." اول کمی چشید دید نه بابا کاملا شیرینه بعد از اینکه همه شربتمان را خوردیم و تمام شد، قوطی شکر مجید را که برای درست کردن شربت از کیسه‌اش یواشکی برداشته بودم گذاشتم جلوش و گفتم: "بیا این قوطی شکرت رو بردار بذار سرجایش." مجید همین که چشمش به قوطی خالی شکرش افتاد، دنبالم کرد...
منبع: کتاب طومار سکوت (ناگفته‌های صفرعلی عالی‌نژاد با 3161 روز اسارت و بعد...)
مادر شهید
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده