برگرفته از کتاب معلم شهر؛
نوید شاهد - « در حال رانندگی تخمه می‌شکستم و می‌خوردم. وقتی خواستم پوست آن را بیرون بریزم، بلافاصله از کارم ممانعت کرد. از داشبورد ماشین کیسه پلاستیکی درآورد و به من گفت: پوست تخمه‌ها را داخل پلاستیک بریز ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید ترور معلم "قدرت‌الله چگینی" از زبان یکی از دوستان این شهید بزرگوار است که تقدیم حضورتان می‌شود.
خاطرات/ جای آشغال اینجاست، نه وسط اتوبان!

به گزارش نوید شاهد استان قزوین، شهید قدرت‌الله چگینی، سی‌ام دی ۱۳۲۶ در شهر قزوین به دنیا آمد، پدرش غلامرضا و مادرش معصومه نام داشت، تا پایان دوره کارشناسی در رشته مترجمی زبان عربی درس خواند، معاون اداره آموزش و پرورش بود، سال ۱۳۵۰ ازدواج کرد و صاحب دو پسر شد. این شهید بزرگوار دوازدهم شهریور ۱۳۶۰ در قزوین مورد سوءقصد گروه‌های ضدانقلاب قرار گرفت، بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید و مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.

جای آشغال اینجاست، نه وسط اتوبان!

علی‌اکبر عبدالرزاقی از دوستان شهید قدرت‌الله چگینی نقل می‌کند:
با شهید چگینی عازم تهران بودیم. در حال رانندگی تخمه می‌شکستم و می‌خوردم. وقتی خواستم پوست آن را بیرون بریزم، بلافاصله از کارم ممانعت کرد. از داشبورد ماشین کیسه پلاستیکی درآورد و به من گفت: پوست تخمه‌ها را داخل پلاستیک بریز.

وقتی به امامزاده طاهر(ع) کرج رسیدیم، از من خواست ماشین را در کناری پارک کنم تا ضمن تجدید وضو، امامزاده را زیارت نماییم.

هنگامی که از ماشین پیاده شدیم، کیسه پلاستیک را برداشته و به سمت سطل آشغالی که در حیاط امامزاده نصب شده رفت و در سطل انداخت. بعد به من گفت: جای آشغال اینجاست، نه وسط اتوبان.

عامل به قرآن

هنگام قرائت قرآن، نهایت ادب و احترام را رعایت می‌کرد و کاملا مودبانه می‌نشست. صدای زیبایی نداشت، ولی همین ادای احترام و ادب نسبت به ساحت قرآن‌مجید و مهمتر اینکه عامل به قرآن بود، باعث شده بود تا در تمام جلسات تفسیر قرآن همگان اصرار بر قرائت او داشته باشند.


منبع: کتاب معلم شهر( خاطرات شهید قدرت‌الله چگینی)

مادر شهید

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده