آب برای خوردن در اسارت نداشتیم چه برسد برای حمام کردن!
دوشنبه, ۱۶ فروردين ۱۴۰۰ ساعت ۰۹:۰۲
نوید شاهد - «یکی از روزها نیروهای عراقی برای ما صابون آوردند، به هر نفر یکی دادند، بچهها که در آنجا حمامی نبود میخندیدند و این کار باعث تعجب ما شده بود. چونکه آب برای خوردن در اسارت نداشتیم چه برسد برای حمام کردن! ...» ادامه این خاطره را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
به گزارش نوید شاهد استان قزوین، آزاده و جانباز سید ضیاء میرصادقی از خاطرات خود در هشت سال دفاع مقدس میگوید: در ۳۱ تیر ماه ۱۳۶۷ بود که بعد از چند روز درگیری با نیروهای بعثی عراقی به اسارت آنها درآمدم. با جمعی از برادران که اسیر شده بودند به پشت جبهه عراقیها منتقل شدیم.
سپس ما را از منطقه جنگلی به اردوگاه ۱۸ در بعقوبه منتقل کردند تا دو ماه هیچگونه آبی برای حمام کردن موجود نبود. مقدار آب خیلی کم بود. آن هم برای آشامیدن که روزی یک بار میآوردند.
یکی از روزها برای ما صابون آوردند، به هر نفر یکی دادند، بچهها که در آنجا حمامی نبود میخندیدند و این کار باعث تعجب ما شده بود. چون که آب برای خوردن نداشتیم چه برسد برای حمام کردن.
چند ساعت که گذشت ما را به گروهای پنجاه نفری دستهبندی کردند و گفتند که میخواهیم شما را به نوبت حمام ببریم. همگی صابون به دست، به صورت دستهبندی و به نوبت به محوطه اردوگاه رفتیم که دیدیم ماشین آتشنشانی منتظر ماست. گفتند که آماده باشید و زود خودتان را بشویید.
اول آب را با شلینگ به دسته پنجاه نفری ما پاشیدند و حسابی که خیس شدیم گفتند که صابون بزنید بعد که صابون را به همه اعضای بدنمان مالیدیم و حسابی کفی شدیم دوباره شلینگ آب را روی ما گرفتند گفتند که دیگر بس است حمام تمام شد.
بعضی از بچهها نه تنها تمیز نشده بودند بلکه از اول هم کثیفتر شده بودند. یک سری با سر و بدن کفی و دیگری با قسمتی از بدن که اصلا هنوز خیس نشده بود. عراقیها ما را با چوب و کابل زدند و به طرف سلولهایمان که محل نگهداری اسرا بود بردند تا سری بعدی را برای حمام بیاورند. آری بعد از دو ماه حمام کردن عجب حمامی اولین بار در عراق کردیم، به یاد ماندنی بود.
منبع: کتاب اول خاکریز (گزیده خاطرات دفاع مقدس استان قزوین)
نظر شما