اسارت در خواب!
سهشنبه, ۱۷ فروردين ۱۴۰۰ ساعت ۱۱:۲۶
نوید شاهد - «یک شب ناگهان یکی بلند شد فریاد زد اسیر شدیم، اسیر شدیم. کمین به هم ریخت و همه بلند شدیم و هر کدام به طرفی فرار میکردیم ...» ادامه این خاطره از نویسنده و رزمنده دفاع مقدس "کامبیز فتحیلوشانی" را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
به گزارش نوید شاهد استان قزوین، رزمنده دفاع مقدس کامبیز فتحیلوشانی، متولد ۱۳۴۴ است که به مدت دو سال در جبهههای نبرد حق علیه باطل حضور داشته است. وی بلافاصله بعد از جنگ سال ۶۸ وارد کار نویسندگی شده و بیش از ۲۸ سال است که در ثبت و ضبط خاطرات شهدا قلم میزند.
ایشان اکنون بازنشسته آموزش و پرورش و استاد دانشگاه است و تاکنون کتابهای مختلفی از جمله گوهر معرفت، یاس حنفیه، من چهارده ساله نیستم، صدای سخن عشق، علمدار حسین، علی، پرواز عاشقانه، گلبرگهای جنگل، ستارههای خاکی، نگارستان، شادی، گوهر شاهوار شاهنامه، رمز و رازهای واقعی خوشبختی و شاد زیستن و آیینههای بیغبار را به چاپ رسانده است.
اسارت در خواب!
رزمنده دفاع مقدس کامبیز فتحیلوشانی روایت میکند: در منطقه جفیر کانالهای پیچ در پیچ به اندازه قد انسان کنده بودیم و شبها به نوبت برای کمین نزدیک عراقیها میرفتیم که آنها به خط ما نفوذ نکنند.
در کمین هر گونه حرف زدن ممنوع بود و با سیم نازکی که به دستهایمان میبستیم با هم حرف میزدیم، اگر پیامی بود با ضربه زدن به سیم به دستان خود خبر میدادیم مثلا یک ضربه نشانه آمدن نیروی خودی بود و یا سه ضربه نشانه دیدن عراقیها.
یک شب ناگهان یکی بلند شد فریاد زد اسیر شدیم، اسیر شدیم. کمین به هم ریخت و همه بلند شدیم و هر کدام به طرفی فرار میکردیم و فرمانده ما هم یک منور با کلت شلیک کرد، آسمان روشن شد، همه چیز لو رفت و مجبور شدیم تا خط خودمان فرار کنیم.
بعدا معلوم شد که یکی از بچهها به خواب رفته و در خواب دیده که عراقیها دارند ما را اسیر میکنند وقتی بیدار شده آن سروصدا را درآورده بود.
منبع: کتاب نگارستان (برگرفته از دفترچههای خاطرات هشت سال دفاع مقدس)
نظر شما