قنبر، غلام علی!
يکشنبه, ۲۲ فروردين ۱۴۰۰ ساعت ۰۹:۱۴
نوید شاهد - «بسیاری از بچهها، انگار نافشان را با هم بریدهاند، مثل قیر به هم میچسبیدند. وقتی که علی ربانی به شهادت رسید رفیقش قنبر حال و روزگار خوشی نداشت و مثل مرغ سر بریده پرپر میزد ...» ادامه این خاطره از نویسنده و رزمنده دفاع مقدس "کامبیز فتحیلوشانی" را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
به گزارش نوید شاهد استان قزوین، رزمنده دفاع مقدس کامبیز فتحیلوشانی، متولد ۱۳۴۴ است که به مدت دو سال در جبهههای نبرد حق علیه باطل حضور داشته است. وی بلافاصله بعد از جنگ سال ۶۸ وارد کار نویسندگی شده و بیش از ۲۸ سال است که در ثبت و ضبط خاطرات شهدا قلم میزند.
ایشان اکنون بازنشسته آموزش و پرورش و استاد دانشگاه است و تاکنون کتابهای مختلفی از جمله گوهر معرفت، یاس حنفیه، من چهارده ساله نیستم، صدای سخن عشق، علمدار حسین، علی، پرواز عاشقانه، گلبرگهای جنگل، ستارههای خاکی، نگارستان، شادی، گوهر شاهوار شاهنامه، رمز و رازهای واقعی خوشبختی و شاد زیستن و آیینههای بیغبار را به چاپ رسانده است.
قنبر، غلام علی!
رزمنده دفاع مقدس کامبیز فتحیلوشانی روایت میکند:
بسیاری از بچهها، انگار نافشان را با هم بریدهاند. مثل قیر به هم میچسبیدند. وقتی که علی ربانی در هورالعظیم به شهادت رسید رفیقش قنبر حال و روزگار خوشی نداشت. دائم میگفت زندگی قنبر بعد از علی دیگر ارزشی ندارد. مثل مرغ سر بریده پرپر میزد.
گوشهگیر و افسرده شده بود تا این که چند روز بعد، عملیات قدس برای تصرف پاسگاه بلالیه عراق شروع شد و هنوز میشد زیر سایه نیهای هور لحظاتی را از آفتاب سوزان جنوب درامان بود که قایقی از راه رسید. جسد آرام قنبر در حالی که لباسهایش همه خیس بود در کف قایق میدرخشید.
دعای شهادت
بچهها یکی یکی وضو گرفته و در صف نماز جماعت سنگر زیرزمینی تبوک حاضر میشدند. ناگهان عراقیها جزیره را به رگبار توپ و خمپاره بستند. به طوری که در اثر انفجار، در سقف نمازخانه، گردوغبار به سر و صورت بچهها ریخت.
در آن روز، نماز جماعت با حالی برگزار شد، قلبها بیشتر میزد در موقع قنوت صداها معنویتر شده بود و بیشتر دای «اللهم ارزقنی توفیق الشهادت فی سبیلک» به گوش میرسید.
منبع: کتاب نگارستان (برگرفته از دفترچههای خاطرات هشت سال دفاع مقدس)
نظر شما