برگرفته از کتاب خاکریز؛
نوید شاهد - «در قصر شیرین برف نمی‌بارید و مردم به سرمای زیاد عادت نداشتند. یک روز که برف زیادی بارید، دانش‌آموزان در مدرسه بودند و رفتن به خانه برایشان سخت بود، معلم‌ها نگران یخ زدن آنها بودند. نه می‌شد درس داد و نه می‌شد درس خواند ...» ادامه این خاطره از رزمنده "علی‌اصغر فلاح‌حسینی" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

0خ
به گزارش نوید شاهد استان قزوین، رزمنده علی‌اصغر فلاح‌حسینی از خاطرات خود می‌گوید: بعد از محاصره قصر شیرین توسط نیرو‌های عراقی مردم به کرمانشاه مهاجرت کردند. بیشتر آن‌ها پدر و مادر خود را از دست داده بودند و آواره کوه و کمر شده بودند.

بعد از ساکن شدن مدتی بعد هنگام شروع سال تحصیلی این بچه شده بودند. بعد از ساکن شدن مدتی بعد هنگام شروع سال تحصیلی این بچه‌های دل شکسته در مدرسه‌ای شروع به درس خواندن کردند. آن سال برف زیادی آمده بود.

چون قصر شیرین برف نمی‌بارید و مردم به سرمای زیاد عادت نداشتند. آن روز‌ها نفت هم به ندرت به دست می‌آمد، یک روز که برف زیادی بارید بچه‌ها در مدرسه بودند و حتی رفتن به خانه برایشان سخت بود کاری از دست کسی برنمی‌آمد.
معلم‌ها نگران یخ زدن بچه‌ها بودند. نه می‌شد درس داد و نه می‌شد درس خواند.

خدمتگزار مدرسه که خود جوانی مهاجر از قصر شیرین بود تمام وجودش نگران بچه‌ها بود با خودش گفت من نمی‌گذارم بچه‌ها یخ زدند باید کاری کنم. سریع به جان نیمکت‌ها افتاد و همه را با تمام قدرت خورد کرد و آن‌ها را آتش زد و با این کار به کلاس‌ها گرما داد پس از چند لحظه بچه‌ها با گرما جان گرفتند و روی همان آتشی برایشان چای آماده کرد و به آن‌ها داد و بدین وسیله آن‌ها را از سرما نجات بخشید.

معلم‌ها شروع به تدریس کردند آن‌گاه آن خدمتگزار مهربان و انسان‌دوست علی‌اصغر فلاح‌حسینی رو به بچه‌ها کرد و گفت: بچه‌ها باید درس بخوانید و با دانش و علم به جنگ دشمن بروید. ما هرگز شکست نخواهیم خورد. او حالا یک بازنشسته است.

منبع: کتاب اول خاکریز (گزیده خاطرات دفاع مقدس استان قزوین)

پوستر سالروز شهادت شهید «سلیمانی»

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده