برگی از خاطرات دفاع مقدس؛
«در ورودی شهر سردشت تابلویی نصب شده بود که روی آن نوشته بود «به شهر شهیدان گمنام خوش‌ آمدید» و در زیر آن اضافه کرده بود. «قدم با وضو بگذار بر این دشت / به پاس حرمت شهیدان سردشت» ما هم با نوشته عمل کردیم و به پاس احترام شهیدان عزیزمان با وضو و درود و سلام وارد سردشت شدیم ...» ادامه این خاطره را از زبان رزمنده دفاع مقدس «بهرام ایراندوست» در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

به شهر شهیدان گمنام خوش‌ آمدید!

به گزارش نوید شاهد استان قزوین، رزمنده دفاع مقدس بهرام ایراندوست، متولد ۱۳۳۰ در احمدآباد دشتابی از توابع شهرستان بوئین‌زهرا به دنیا آمد. از سال ۱۳۵۳ در اداره تعاون مشغول به کار شده و پس از پیروزی انقلاب اسلامی و با ادغام این اداره در جهاد کشاورزی مدال جهادگری را برسینه آویخت و تا سال ۱۳۸۱ در این نهاد مقدس منشا خدمات و فعالیت‌های ارزنده‌ای بوده است.
ایشان سال ۱۳۵۴ ازدواج کرد و دو فرزند دختر و پسر از خود به یادگار گذاشته است، ایشان با آغاز جنگ تحمیلی حضورش را در جبهه‌ها ضروری دانست و براساس پیگیری‌های مستمری که داشته در مناطق جنگی حضور یافته است. وی طی ۲۶ ماه به دفعات در جبهه‌های جنوب و غرب کشور در مسئولیت‌های مختلف نظامی و تدارکاتی فعالیت داشته است.

به شهر شهیدان گمنام خوش‌ آمدید!

رزمنده دفاع مقدس بهرام ایراندوست روایت می‌کند: پس از رفتن هواپیما‌ها مشغول کندن باقی‌مانده سنگر بودیم که به رزمندگان دستور داده شد تا در خاک عراق پیشروی کنند. تا نیرو‌ها آماده حرکت شوند، برف شروع به باریدن کرد. هرقدر که جلوتر می‌رفتیم به شدت بارش برف اضافه می‌شد تا به موقعیت موردنظر رسیدیم و با فرارسیدن هنگام غروب نماز مغرب و عشاء اقامه کردیم.

پس از صرف شام به ما اطلاع دادند که صبح روز پس از خواندن نماز و تحویل گرفتن صبحانه و تو راهی خود را به محور سردشت برسانیم و در آن‌جا مستقر شویم. مسئول تعاون ما برادر ثابت‌خواه نیرو را برای رسیدن به محل تعیین شده هدایت می‌کرد.

در ورودی شهر سردشت تابلویی نصب شده بود که روی آن نوشته بود «به شهر شهیدان گمنام خوش‌ آمدید» و در زیر آن اضافه کرده بود. «قدم با وضو بگذار بر این دشت / به پاس حرمت شهیدان سردشت» ما هم با نوشته عمل کردیم و به پاس احترام شهیدان عزیزمان با وضو و درود و سلام وارد سردشت شدیم و در محلی که در قسمت جنوب غربی این شهر محسوب می‌شد، در سنگر‌هایی که وجودش مستقر شدیم.

تعدادی از رزمندگان در کانکس‌هایی که در آن محل بود جا گرفتند و من هم که از نیرو‌های تعاون به حساب می‌آمدم در قسمت تعاون به مسئولیت برادر ثابت‌خواه انجام وظیفه می‌کردم. در شب بعد از ورود با منطقه به ما اطلاع دادند که تعدادی شهید و مجروح به بیمارستان سردشت آورده‌اند و جهت شناسایی آن‌ها که مشخص شود و نیرو‌های قرارگاه رمضان می‌پاشند و یا خیر - به بیمارستان سردشت مراجعه کنیم.

نیرو‌های تعاون برادر ثابت‌خواه و من و یکی دیگر از افراد تعاون مسلح شدیم و به سمت بیمارستان سردشت حرکت کردیم. ما را هنگام ورود به بیمارستان راه نمی‌دادند، ولی ما با اصرار زیاد سعی می‌کردیم تا به بیمارستان وارد شویم و از شهدا و مجروحین اطلاع حاصل نماییم.

یکی از برادران نگهبان بیمارستان گفت که دیشب هم موردی نظیر شما پیش آمده بود، ولی آن‌ها نیرو‌های کومله بودم و قصد ضربه زدن به رزمندگان و کشتن مجروحان را داشتند که با دخالت نیرو‌های کمیته سردشت و درگیری و به جا گذاشتن تلفات از سوی نیرو‌های ضدانقلاب آن‌ها به اجبار متواری شدند.

حالا شما هم یک نفرتان بیرون از بیمارستان‌ها سلاح‌ها را نگهداری کند و دو نفر شما وارد بیمارستان شوید. من و برادر ثابت‌خواه داخل بیمارستان رفتیم و مجروحین را عیادت کردیم و پیکر پاک شهیدان و زیارت نمودیم هیچ‌یک از نیرو‌های قرارگاه رمضان نبودند پس ما به محل استقرار نیرو‌ها برگشتیم.

عده‌ای از نیرو‌های اتحادیه میهنی کردستان که با قرارگاه رمضان همکاری می‌کردند، در هتلی که در شهر تعیین‌شده بود اسکان داده‌شده بودند. فرماندهان در آن‌جا حضور پیدا کرده، طی جلسه‌ای در مورد نحوه عملیات و روش‌هایی که باید در محور‌ها لحاظ شود به بحث و گفتگو پرداختند و نیرو‌های آن‌ها هم در محل استقرار ما قرار گرفتند و قرار بر این شد تا فردای آن شب از محور‌هایی که مورد هدف بودند، عملیات صورت گیرد. به تعاون هم اعلام آمادگی کردند تا امکانات مورد نیاز را تدارک ببیند.

منبع: کتاب موج انفجار (دفاع مقدس در خاطرات رزمنده جهادگر بهرام ایراندوست)

پوستر سالروز شهادت شهید «سلیمانی»

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده