مجید لرز شدیدی داشت!
به گزارش نوید شاهد استان قزوین، شهید جانباز مجید نبیل در بهمن ماه سال ۱۳۴۱ به دنیا آمد، اما برای اینکه چند ماهی از درس و مدرسه عقب نماند، زمان تولدش در شناسنامه شهریور ماه همان ثبت شده است. وی در دهم آبان ماه سال ۱۳۶۱ در عملیات محرم در منطقه عملیاتی عینخوش با اصابت تیر و قطع نخاع به افتخار جانبازی ۷۰ درصد نایل آمد و پس از ۳۱ سال صبر، استقامت و عمری مجاهدت علمی و مدیریتی روز چهارم آذر ماه سال ۹۲ در بیمارستان شهید مدرس تهران دعوت حق را لبیک گفت و پیکر مطهرش در گلزار شهدای قزوین به خاک سپرده شد.
همچنین این شهید بزرگوار سالها خادم خانوادههای جانبازان و ایثارگران بود و به عنوان مدیرکل بنیاد جانبازان استان قزوین و مدیرکل بودجه و تشکیلات بنیاد جانبازان کشور فعالیت میکرد.
مجید لرز شدیدی داشت
فرجالله فصیحیرامندی یکی از دوستان شهید جانباز مجید نبیل روایت میکند: حدود ساعت یازده و نیم شب علیمردانی فرمانده گردان رو به من کرد و گفت برو همراه نبیل در پیشانی گردان، تا به محض شنیدن رمز عملیات به خط دشمن بزنید لذا من به سرعت خودم را به مجید آقا رساندم و با دست یک او همراه شدم.
پس از آغاز عملیات باران گلوله و آرپیجی بود که به سمت دشمن روانه شد. دشمنی که با آن بارش باران هرگز فکر حملهی نیروهای ما را نمیکرد، حسابی غافلگیر شد و در اولین هجوم خطش شکسته شد. با شکسته شدن خط دشمن نیروهای پشتیبان پیش رفتند و روی ارتفاعات آزاد شده مستقر شدند.
با توجه به اینکه دشمن بالای بلندی قرار داشت و ما میبایست اطراف را پاکسازی میکردیم. گردان به سه جهت راست، چپ و جلو پراکنده شد و من هم به سمت چپ یعنی بلندترین نقطه ارتفاع تپه ۴۷۵ رفتم که مجید هم به دنبال من میآمد. به موازات ما علیمردانی فرمانده گردان هم به سمت راست رفت و غلامپور معاون اول گردان هم به سمت جلو حرکت کرد. حدود دو ساعت درگیری شدیدی ادامه یافت تا سرانجام ما از سمت چپ یال به نقطه انتهای تپهها (بلندترین نقطه) یعنی تپه ۴۷۵ رسیدیم.
ساعت حدود سه بامداد بود که من پس از مستقر کردن نیروها در سنگرها به ابتدای خط برگشتم تا از وضعیت سایر بچهها خبردار شوم در حال بازگشت در داخل کانال حفر شده توسط دشمن بودم که به نبیل برخوردم.
یکی از بچههای بسیجی به محض دیدن من گفت آقافصیح! مجید آقا، فرمانده گروهان ما زخمی شده و اینجاست. رفتم و کنارش نشستم و صدایش کردم. با صدای بسیار ضعیفی پاسخ داد که از ناحیه کمر تیر خورده و قادر به حرکت نیست. لرز شدیدی داشت از سنگر عراقیها پتویی پیدا کردم و او را درونش پیچیدم تا صبح شود و به عقب منتقل گردد. چند قدمی جلوتر رفته و با پیکر بیجان شهید علیمردانی مواجه شدم. لحظاتی بعد هم خبر شهادت محسن نوری را آوردند.
منبع: کتاب نبیل (یادنامه اسوه صبر و استقامت سردار شهید جانباز مجید نبیل)