همسر شهید «جلال ذوالقدر»:
سه‌شنبه, ۰۱ خرداد ۱۴۰۳ ساعت ۱۳:۳۲
«برایم آن‌چنان سخت نبود که نتوانم شهادتش را طاقت بیاورم. از طرفی انقلاب هم به خون شهدا احتیاج دارد و هم صبر ما. یادم است که برای آخرین بار در تلفن به همسرم گفتم کی می‌آیی؟ گفت می‌آیم یا می‌آورندم ...» آنچه می‌خوانید ناگفته‌های همسر شهید«جلال ذوالقدر» است که تقدیم حضورتان می‌شود.

گفت یا می‌آیم یا می‌آورندم!

خدیجه پروینچی همسر شهید جلال ذوالقدر در گفتگو با خبرنگار  نوید شاهد استان قزوین می‌گوید: شهید ذوالقدر سال 1338 در یکی از روستاهای تاکستان متولد شد و در خانواده‌ متوسطی زندگی می‌کرد، ۱۵ در قزوین بود و در انیستو تکنولوژی فوق‌دیپلم برق گرفت. سابقه مبارزاتی ایشان هم از شرکت در کلاس‌های آقای یزدان‌پناه شروع شد. در سال ۱۳۶۰ بود که توسط امام خطبه عقد ما خوانده شد به مدت ۱۱ ماه زندگی کنیم و ثمره‌اش دختری به‌نام سمیه بود که همسرم به شهادت رسید.

وی با اشاره به از خصوصیات اخلاقی شهید ذوالقدر بیان می‌کند: این شهید بزرگوار همیشه در بین خانواده برای همه الگو و نمونه بود و در خانواده‌اش تک بود.

همسر شهید ذوالقدر به ‌فعالیت‌های قبل و بعد از انقلاب اسلامی اشاره می‌کند و می‌گوید: شهید ذوالقدر قبل ‌از انقلاب اسلامی با پسر عمویش ناصر ذوالقدر در همه برنامه‌های انقلابی قزوین شرکت می‌کرد و از طرفی برنامه‌های مخفیانه‌ای در دبیرستان، خانه و انیستو داشت و بعد از انقلاب هم به‌ عنوان پاسدار در سپاه پاسداران شهر صنعتی بود. من هم در سپاه خدمت می‌کردم.

این همسر شهید با اشاره به خاطرات همسرش بیان می‌کند: زندگی‌مان پر از خاطره بود. در اواخر چون در اطلاعات سپاه بود و نیاز مبرمی به ایشان در قزوین بود و نمی‌توانست بماند گریه می‌کرد که برود واقعاً عاشق خدا بود در خودش نبود، عاقبت هم رفت و به آرزویش رسید.

پروینچی با اشاره به آمادگی‌اش در شهادت ذوالقدر می‌گوید: چون من را برای شهادت آماده کرده بود می‌گفت داد من داد انبیاء(ع) است و من هم راضی به رضای حق هستم. «برایم آن‌چنان سخت نبود که نتوانم شهادتش را طاقت بیاورم. از طرفی انقلاب هم به خون شهدا احتیاج دارد و هم صبر ما. یادم است که برای آخرین بار در تلفن به همسرم گفتم کی می‌آیی؟ گفت می‌آیم یا می‌آورندم.

وی ادامه می‌دهد: قبل ‌از شهادتش نامه نوشته بود. باسم رب الشهداء و الصابرین. خواب دیده بود از شهر صنعتی می‌آید. برای دعای کمیل، کسی عبایی می‌دهد و می‌پوشد. یکی از برادرهای روحانی می‌گوید تو هم شهید می‌شوی. وقتی نامه را برایم نوشت ۳ روز بعد شهید شد. در وصیت‌نامه‌اش هم سفارش به تبعیت از امام و شرکت در مراسم دعای کمیل و نماز جمعه و نماز جماعت کرده بود. 

همسر شهید ذوالقدر اضافه می‌کند: این شهید بزرگوار به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت، دوم خرداد ماه سال ۱۳۶۱، همزمان در سالروز عقدمان در ام‌الرصاص عراق – فتح خرمشهر بر اثر اصابت گلوله به گردن، شهید شد و مزار مطهرش در گلزار شهدای شهر قزوین واقع است.

وی خاطرنشان می‌کند: شهید ذوالقدر در شب شهادتش تاکید می‌کند نامه‌اش را به همسرش برسانند و به همر‌زمانش می‌گوید من امشب شهید می‌شوم.

این همسر شهید در پایان می‌گوید: بارها گفته‌ام که من لیاقت همسری شهید ذوالقدر را نداشتم و آن‌قدر هم ارزش نداشتم که بخواهم برای امت مسلمان پیام بدهم اما از مردم خوب و انقلابی می‌خواهم همیشه پیرو انقلاب باشند و تا انقلاب حضرت مهدی(عج) بایستیم و پیرو این امام بزرگوار باشیم تا پرچم اسلام در کشورهای دنیا برافراشته شود.

گفتگو از زهرا محبی

پوستر سالروز شهادت شهید «سلیمانی»

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده