برگی از خاطرات زنان امدادگر قزوین؛
«راه و رسم معمول رزمندهها این بود که بعد از هر عملیاتی ما را میبردند و سطح عملیات و مناطق آزاد شده را نشانمان میدادند. انگار به ما انعام داده باشند. نمیتوانستیم به خود بقبولانیم که این مناطق دست دشمن بوده و اکنون آزاد شده است و خون بهای این موفقیت چه بوده است؟ بعضی اوقات هنوز جنازه و مهمات عراقیها روی زمین بود ...» ادامه این خاطره از زبان «شهربانو چگینی» از زنان امدادگر استان قزوین را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۳۵۹۷۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
«تصمیم گرفتند ساعت ده و نیم هر روز برای ایشان ساندویچ بخرند. روز اول که ساندویچ را خریدند و به اتاق ایشان بردند، وقتی موضوع را مطرح کردند، آقای رجایی لبخندی زد و گفت: متشکرم بگذارید روی میز و بروید ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهید «محمدعلی رجایی» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۳۵۹۷۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۴/۰۶
«من قرار بود بعد از انجام کارهایم برگردم خدمت حاجآقا، به محمود ماهی گفتم: اگر دوست دارید بیایید با هم برویم نزد حاجآقا و ایشان را ببینید که قبول نکرد و در گوشی به من گفت من اگر با شما بیایم پول برگشت ندارم! ...» ادامه این خاطره از «سید آزادگان، شهید حجتالاسلاموالمسلمین سیدعلیاکبر ابوترابیفرد» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۳۵۹۶۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۴/۰۴
برگرفته از کتاب روزهای بیآینه؛
«وقتی میآمد سر وقت علی. او را میبوسید و پایین و بالا میانداخت. هر چه میگفتم: حسین غذا سرد میشه. میگفت: هیچ چی نگو منیژه. بذار یه ساعت با بچه بازی کنم دلم آروم بشه ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات خواندنی حواء (منیژه) لشگری همسر خلبان سرلشکر شهید «حسین لشگری» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۳۵۹۶۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۴/۰۱
«هر جا که بوی اخلاص میآمد پیدایش میشد. تشکیلات خاصی نبود که برای ما برنامهریزی کند. همینطور ناخودآگاه به هم میرسیدیم ...» ادامه این خاطره از شهید «سید علیاکبر حاج سیدجوادی» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۳۵۹۶۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۴/۰۲
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
شیهد «علی رضایی» از شهدای دفاع مقدس استان ایلام است که شهریورماه 1367 در منطقه عملیاتی مهران به درجه رفیع شهادت نایل آمد. فرزند شهید می گوید: پدرم شوق خدمت به مردم داشت حتی از واکس زدن و شستن لباس های همرزمانش دریغ نمی کرد. فیلم این مصاحبه در ادامه تقدیم حضورتان می شود.
کد خبر: ۵۳۵۹۶۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۲۰
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
احمد عسگری پدر شهید حسن عسگری میگوید: «بچهی مؤمنی بود و وقتی از سرکار میآمد، لباسهایش را عوض میکرد و بلافاصله به مسجد محلمان میرفت. از او پرسیدم چرا اینقد عجله میکنی؟ در جوابم میگفت: نباید سنگر مسجد را خالی بگذاریم.» در ادامه مصاحبه تصویری با پدر این شهید گرانقدر را میبینید.
کد خبر: ۵۳۵۹۵۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۱۹
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
مادر شهید مجید حیدریان روایت میکند: در عالم بیداری بودم که دیدم عکس مجید را آوردهاند و در کنار تصویر پسرخواهر شهیدم گذاشتند.
کد خبر: ۵۳۵۹۱۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۱۹
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
یدالله میرزا پدر گرانقدر شهید «ایرج میرزا» میگوید: «انگار به او الهام شده بود که این بار آخر است که به مرخصی آمده است، بخاطر همین چند بار خداحافظی کرد و سپس رفت. بعد از چند روز خبر شهادتش را برای ما آوردند.» در ادامه مصاحبه تصویری با پدر این شهید گرانقدر را میبینید.
کد خبر: ۵۳۵۸۹۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۱۸
پسرخاله شهید «حسین میرحاج» نقل میکند: «سرمای پادگان تا مغز استخوان نفوذ میکرد، اما در دل شب حسین از جای گرمش بلند شد. روی زمین یخ زده بود و سوز سرما صورتش را میآزرد. تکههای برف را جمع کرد و بعد وضو گرفت.» نوید شاهد سمنان در سالگرد شهادت، شما را به مطالعه خاطراتی از این شهید گرانقدر دعوت میکند.
کد خبر: ۵۳۵۸۵۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۲۱
«یک روز زمستان که برف سنگینی هم آمده بود. از مدرسه که خارج شدم دیدم علی آقا زیر برف و سرما ایستاده در حالی که همه لباسها، سر و صورتش پر از برف است و مثل آدم برفی شده، منتظر است تا من بیایم ...» ادامه این خاطره از شهید «علی سیمبر» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۳۵۸۵۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۱۸
خاطرات شفاهی خانوادههای شهدا؛
طلبه شهید «ابراهیم صادقی» از شهدای جنگ تحمیلی استان ایلام است که مردادماه 1362 در منطقه مرزی مهران به درجه رفیع شهادت نایل آمد. برادر شهید در بیان خاطرهای از شهید میگوید ما اصلاً خبر نداشتیم که به جبهه می رود و زمانی هم که شهید شده بود خبر زخمی شدن ایشان به ما دادند. فیلم این مصاحبه در ادامه تقدیم حضورتان می شود.
کد خبر: ۵۳۵۸۴۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۱۸
قسمت دوم گفتگو با نامادری شهید امرالله عامری
شهید «امرالله عامری» متولد روستای کهنآباد شهرستان آرادان، از شهدای دفاع مقدس است. در این کلیپ نامادری این شهید گرانقدر نقل میکند: «وقتی خبر شهادتش را آوردند، پدرش دو رکعت نماز شکر خواند و گفت: خدایا این قربانی را از ما بپذیر.» این کلیپ با عنوان «چراغ محله» با همکاری بنیاد شهید و امور ایثارگران استان سمنان و صدا و سیمای مرکز این استان تهیه شده است. نوید شاهد سمنان شما را به دیدن قسمت دوم این گفتگوی زیبا دعوت میکند.
کد خبر: ۵۳۵۸۴۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۱۸
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
صدیقه حیدریهایی مادر شهید بینشان «امیر معظمیگودرزی» روایت میکند: «سیزده سالش بود که تصمیم گرفت به جبهه برود و هنوز پیکر فرزندم به وطن بازنگشته است، چشم انتظاری خیلی سخت است ولی خداراشکر میکنم که پسرم در بهترین راه قدم گذاشت.» در ادامه مصاحبه تصویری با مادر این شهید گرانقدر را میبینید.
کد خبر: ۵۳۵۸۳۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۱۷
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
شهید«مصیب نجف آهی» از شهیدان هشت سال دفاع مقدس است. پدر این شهید والامقام خاطراتی از فرزند شهیدش را در عالم رویا روایت میکند: «در حیاط ایستاده بودم و نگاه میکردم، ناگهان مصیبت آمد و من را بغل کرد. مرا بوسید و با صدای بلند خندید و گفت به خدا قسم به خواستهام رسیدم. از خواب پریدم و غروب همان روز خبر شهادت پسرم را شنیدیم.»
کد خبر: ۵۳۵۸۳۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۲۴
قسمت نخست گفتگو با نامادری شهید امرالله عامری
شهید «امرالله عامری» متولد روستای کهنآباد شهرستان آرادان، از شهدای دفاع مقدس است. در این کلیپ نامادری این شهید گرانقدر نقل میکند: «در نامه آخرش ما را قسم داد که برای شهادتش دعا کنیم.» این کلیپ با عنوان «چراغ محله» با همکاری بنیاد شهید و امور ایثارگران استان سمنان و صدا و سیمای مرکز این استان تهیه شده است. نوید شاهد سمنان شما را به دیدن قسمت نخست این گفتگوی زیبا دعوت میکند.
کد خبر: ۵۳۵۸۳۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۱۷
خاطره شهید فتحی قسمت«1»
شهيد «حيدرقلی فتحی» در دفتر خاطرات خود می نویسد: «مهمترين خاطره يا غم انگيزترين روز برای من روزی بود که از جبهه کرخه نور به بستان اعزام شديم. يعنی 19بهمن ماه 1360 که...» متن کامل قسمت اول خاطره روزنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۳۵۸۲۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۱۸
«ایشان خیلی خاکی بودند و طلبهها از چهره ایشان پی میبردند که یک آدم باشخصیت است، اما رفتار ایشان را که میدیدند خیال میکردند که یک آدم عادی و خودمانی است تا اینکه میفهمیدند حاجآقا باریکبین است خودشان را جمع میکردند ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات آیتالله «هادی باریکبین» پدر شهید «مرتضی باریکبین» و از مبارزان انقلابی است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۳۵۸۰۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۱۷
«نمراتش همیشه عالی بود. طوری که مدیر محترم آن مدرسه میگفت: محمود پروانه مدرسه است. بسیار زیبا و ماهرانه نقاشی میکرد. بدون آنکه آموزشی دیده باشد ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهید «محمود مافی» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۳۵۷۹۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۱۷
نازی زارعی مادر شهید «ابراهیم باشی» میگوید: «هر وقت که کنار هم مینشستیم به من میگفت: من باید به جبهه برویم و از خاک کشورمان دفاع کنم. همیشه کلام اول و آخرش دفاع از میهن اسلامی بود.» در ادامه مصاحبه تصویری با مادر این شهید گرانقدر را میبینید.
کد خبر: ۵۳۵۷۴۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۱۶