«بیشتر به گلزار شهدا میرفتم و اشک میریختم. دوازده سال از شهادتش گذشته بود که پیکر مطهرش بازگشت و من آرام شدم.» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهید «علی اتحادی شــیروانه ده» از زبان مادر این شهید بزرگوار است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۲۷۷۷۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۱/۰۶
خاطرات شفاهی والدین؛
مادر شهید «محمد اسماعیل بگی» درباره نحوه شهادت فرزندش گفت: بدون اجازه من و با دستور امام به جبهه رفت و پس از ۱۵ روز پیکر غرق خونش بازگشت.
کد خبر: ۵۲۷۷۵۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۱/۰۶
«نماز و روزه این شهید بزرگوار هیچگاه قطع نمیشد در بدترین شرایط سنگری که میساختند طوری طراحی میکردند که بتواند نمازش را به صورت ایستاده بخواند ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات فرمانده شهید "محمدمحسن پرویز" است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۲۷۷۴۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۱/۰۷
«مادر جان به من میگویند برای تشییع برادر شهیدم به قزوین بروم، ولی من میگویم اینجا بمانم و راه برادرم را ادامه بدهم بهتر است به همین دلیل در جبهه ماند و نیامد ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات فرمانده شهید «محمدمحسن پرویز» از زبان مادر این شهید بزرگوار است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۲۷۷۲۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۱/۰۶
رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران قرچک از برگزاری طرح «راویان نور» در این شهرستان خبر داد و گفت: «این طرح به منظور ضبط خاطرات شفاهی والدین معظم شهدا و جانبازان هفتاد درصد اجرا خواهد شد.»
کد خبر: ۵۲۷۷۰۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۱/۰۵
شهید «محمدعلی مرادزاده فهرجی» :
پدر شهید «محمدعلی مرادزاده فهرجی» از آخرین دیدار خود با شهید میگوید: روز اعزام شهید به جبهه بود، شهید را همراهی کردم، «محمدعلی» متوجه حالت روحی و نگرانی من شد و با لبخند گفت: پدر نگران نباشد جانباز نمیشوم، شهید میشوم.
کد خبر: ۵۲۷۶۸۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۱/۰۵
قسمت سوم؛
کلیپ «آسمان، آبی تر» حاوی خاطرات آزاده، جانباز «علی علیزاده» است که در قالب خاطرات شفاهی منتشر می شود. این آزاده سرافراز در 5 مرداد 1339 به دنیا آمد. در عملیات والفجر 8 در 21 بهمن 1364 در جزیره ام الرصاص به اسارت درآمد. وی قریب به 5 سال در بند اسارت دشمنان بعثی بود و سرانجام 2 شهریور 1369 پس از تحمل سال ها رنج اسارت به میهن اسلامی بازگشت.
کد خبر: ۵۲۷۶۶۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۱/۰۶
مادر شهید «مهدی باقریان» نقل میکند: «من و شهید سیدتقی شاهمرتضی خیلی صمیمی بودیم. زنده که بود با هم عهد کردیم هر کدوم زودتر شهید شدیم در حق دیگری دعا کنه که شهید بشه ...» نوید شاهد سمنان در سالگرد ولادت، در دو بخش خاطراتی از این شهید گرانقدر را برای علاقهمندان منتشر میکند که توجه شما را به قسمت دوم این خاطرات جلب میکنیم.
کد خبر: ۵۲۷۶۳۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۱/۰۵
برگی از خاطرات آزادگان در اسارت؛
«یکی از عراقیها آمد داخل اردوگاه و به حاجآقا گفت: ابوترابی! بازی میکنی؟ حاجآقا گفت: ما پیرمردیم، ما کجا، شما کجا؟ ما که بازی بلد نیستیم. عراقی گفت: تو پیرمردی؟ من هر روز با دوربین میبینم که تو بازی میکنی ...» ادامه این خاطره از «سید آزادگان، شهید حجتالاسلاموالمسلمین سیدعلیاکبر ابوترابیفرد» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۲۷۵۷۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۱/۰۴
خاطرات شفاهی پدر و مادر شهید «محمد غلامی»؛
«طاهره قاسمی دوست» مادر شهید «محمد غلامی» در بازگویی خاطرات فرزند شهیدش و فضائل اخلاقی او بسیار برایمان می گوید و اینکه شهید چقدر به نماز و روزه خود در سنین کودکی مقید بوده است و شبی از شب های ماه رمضان که محمد در جستجوی نوری در آسمان بود و به چشم خود دیده بود.
کد خبر: ۵۲۷۵۶۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۱/۰۴
قسمت دوم؛
کلیپ «آسمان، آبی تر» حاوی خاطرات آزاده، جانباز «علی علیزاده» است که در قالب خاطرات شفاهی منتشر می شود. این آزاده سرافراز در 5 مرداد 1339 به دنیا آمد. در عملیات والفجر 8 در 21 بهمن 1364 در جزیره ام الرصاص به اسارت درآمد. وی قریب به 5 سال در بند اسارت دشمنان بعثی بود و سرانجام 2 شهریور 1369 پس از تحمل سال ها رنج اسارت به میهن اسلامی بازگشت.
کد خبر: ۵۲۷۵۶۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۱/۰۴
زمانی که از پادگان برگشت همراهش یک اسلحه کمری بود که خودش را برای رفتن به میدان جنگ آماده کرده بود. برایش گفتم مادر جان این خطرناک است چرا همراه خود حمل میکنی؟ گفت: نگران نباشید من به میدان می روم و آرزوی شهادت دارم. در ادامه فیلمی از گفتگو با مادر این شهید گرانقدر را می بینید.
کد خبر: ۵۲۷۵۴۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۱/۰۴
مادر شهید «مهدی باقریان» نقل میکند: «به مهدی گفتم: پسرجان! سرت رو بنداز پایین و درست رو بخون. با این کارهات سرت رو به باد میدی و رفوزهات میکنن. گفت: ننهجان! دعا کن روز قیامت رفوزه نشیم.» نوید شاهد سمنان در سالگرد ولادت، در دو بخش خاطراتی از این شهید گرانقدر را برای علاقهمندان منتشر میکند که توجه شما را به قسمت نخست این خاطرات جلب میکنیم.
کد خبر: ۵۲۷۵۴۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۱/۰۴
حاج محمد رئیسی از جانبازان دفاع مقدس فلاورجان به نقل از مادرش گفت: دستمو از روی چرخخیاطی برداشتم و رو به آسمان کردم و به خداوند گفتم هر سنگی میخواهد به پسر من بخورد، به سر خودم برخورد کند که من طاقت صدمه دیدن فرزندمان را ندارم.
کد خبر: ۵۲۷۵۲۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۱/۰۳
شهید «محمد رهبری» متولد شهرستان تهران از شهدای دفاع مقدس است. در این کلیپ مادر گرامی این شهید گرانقدر از نشانههایی سخن میگوید که سبب پیدا شدن فرزندش پس از چهل روز شد. این کلیپ با عنوان «چراغ محله» با همکاری بنیاد شهید و امور ایثارگران استان سمنان و صدا و سیمای مرکز این استان تهیه شده است. نوید شاهد سمنان شما را به دیدن این گفتگوی زیبا دعوت میکند.
کد خبر: ۵۲۷۵۰۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۱/۰۳
شهید «رحمان رحیم پور» فرزند شهید گرانقدر «حسن رحیم پور» از شهدای گرانقدر استان کردستان است که روز ۴ تیر ماه سال ۱۳۳۲ در روستای پایگلان به دنیا آمد و پس از عمری مجاهدت، روز ۲۹ بهمن ماه سال ۱۳۶۰ حین درگیری با گروهکهای ضد انقلاب به شهادت رسید.
کد خبر: ۵۲۷۴۶۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۱/۰۳
«زمانی که برای دوره آموزشی به مشهد رفته بود، در حرم امام رضا (ع) چهل بار نماز شب خوانده بود. بعد از چهلمین شب، با من تماس گرفت و گفت: مادر جان من خوابی دیدهام که اگر لایق باشم به آن میرسم! ...» ادامه این خاطره را از زبان مادر شهید «حسن حسینپور» در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۲۷۴۶۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۱/۰۳
خاطرات شفاهی والدین؛
مادر شهید مرتضی درویشی درباره فرزند خود گفت: قبل از شهادت مرتضی چندین بار خواب دیدم امام خمینی (ره) به منزل ما آمده و نوید شهادت مرتضی را به پدرش میدهد.
کد خبر: ۵۲۷۴۶۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۱/۰۳
شهید «ابوالفضل محمدیان» از شهیدان هشت سال دفاع مقدس است. مادر این شهید والامقام خاطراتی از خواب خود را روایت میکند: «یک شب خواب ابوالفضل را در کنار یک حاج آقا نورانی دیدم. لحظهای گذشت و یک سنی از آسمان به زمین آمد. حاج آقایی که چهرهای نورانی داشت، به من گفت مادر از شیربرنج و فیرینی این سینی، هر کدام را دوست داری بخور. اینها همه صبر خدایی است. من شیربرنج را خوردم و این سینی به آسمان رفت.»
کد خبر: ۵۲۷۴۶۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۱/۱۷
شهید «ایرج میرزا » از شهیدان هشت سال دفاع مقدس است. مادر این شهید والامقام خاطرهای از فرزندش روایت میکند: «ماه محرم بود؛ روبهرو منزل ما هیئت حسینی کردنشینان برپا شده بود. در آخر مراسم، زمانیکه اهالی هیئت از رفتگان خود یاد میکردند؛ بهجای نام پسرم محمود که در تصادف فوت کرده بود، از نام ایرج یاد کردند. همان شب خواب ایرج را که هنوز در جبهه بود را دیدم که میگفت: مادر جان من همیشه سر سفره شما هستم.»
کد خبر: ۵۲۷۴۴۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۱/۰۳