نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات داد
شهید «محمد صمصامی» پسر بچه‌ای از روستای آبخش که به دلیل جثه کوچکش مورد پذیرش فرمانده محور عملیات کربلای ۴ قرار نگرفت و با اطمینان خود (شهید) فرمانده گردان تخریب او را پذیرفت، و تنها محور عملیات به دست او باز شد. در ادامه خاطره این عملیات را از زبان همرزم شهید بخوانید.
کد خبر: ۵۲۶۱۲۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۰/۱۸

عزیزپور سرپرست بنیاد شهید ورامین گفت: ثبت خاطرات شفاهی والدین معظم شهدا با عنوان طرح اسناد افتخار از دی ماه سالجاری در این شهرستان آغاز شد.
کد خبر: ۵۲۶۱۱۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۰/۱۸

قسمت دوم؛
کلیپ «آسمان، آبی تر» حاوی خاطرات آزاده، جانباز «سیدحسین سالاری» است که در قالب خاطرات شفاهی منتشر می شود. این آزاده سرافراز در 3 مرداد 1346 به دنیا آمد. در منطقه سرپل ذهاب تپه های 654 در یکم فروردین 1367 به اسارت درآمد. وی بیش از 2 سال و شش ماه در بند اسارت دشمنان بعثی بود و سرانجام 22 شهریور 1369 پس از تحمل سال ها رنج اسارت به میهن اسلامی بازگشت. نوید شاهد یزد کلیپ مصاحبه تصویری این جانباز سرافراز را برای علاقمندان منتشر می کند.
کد خبر: ۵۲۶۰۸۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۰/۱۸

خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
صغری چگینی مادر شهید «علی قرابرچکلو» می‌گوید: «فرزند دیگرم در جبهه بود، همیشه به علی می‌گفتم: بگذار برادرت از جبهه بیاید بعد شما به جبهه برو. علی در جواب می‌گفت: در کشور جنگ است و همه باید به جبهه برویم، من نمی توانم در خانه بمانم تا نوبت من برسد.» در ادامه مصاحبه تصویری با مادر این شهید گرانقدر را در نوید شاهد می‌بینید.
کد خبر: ۵۲۶۰۷۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۰/۱۸

قسمت اول؛
کلیپ «آسمان، آبی تر» حاوی خاطرات آزاده، جانباز «سیدحسین سالاری» است که در قالب خاطرات شفاهی منتشر می شود. این آزاده سرافراز در 3 مرداد 1346 به دنیا آمد. در منطقه سرپل ذهاب تپه های 654 در یکم فروردین 1367 به اسارت درآمد. وی بیش از 2 سال و شش ماه در بند اسارت دشمنان بعثی بود و سرانجام 22 شهریور 1369 پس از تحمل سال ها رنج اسارت به میهن اسلامی بازگشت. نوید شاهد یزد کلیپ مصاحبه تصویری این جانباز سرافراز را برای علاقمندان منتشر می کند.
کد خبر: ۵۲۵۹۳۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۰/۱۵

«به برادرم آسید علی‌اکبر گفتم: پیش نامحرم انجام دادن کار و غذا کشیدن واقعا برایم مشکل است چه کار کنم؟ ایشان گفتند اشکالی ندارد، مقنعه بزنید و چادر هم که سرتان هست ...» ادامه این خاطره را از سید آزادگان، شهید "حجت‌الاسلام‌والمسلمین سیدعلی‌اکبر ابوترابی‌فرد" در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۲۵۷۸۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۰/۱۴

خاطرات شفاهی؛
پدر شهید «محمدرضا داداش زاده» در خاطرات خود می گوید: یکی از آشنایان برایم گفت بیا همراه من به بیمارستان برویم، محمدرضا زخمی شده و در بیمارستان بستری است. من هم چون به دلم افتاده بود که فرزندم شهید می شود به او گفتم اگر شهید شده است. برایم بگو و من هم با گشاده رویی به او گفتم فرزندم را در راه اسلام و قرآن قربانی کرده ام. در ادامه فیلمی از گفتگو با پدر این شهید را می بینید.
کد خبر: ۵۲۵۷۴۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۰/۱۴

خاطرات شفاهی والدین؛
مادر شهید داوود موسیوند در خاطره‌ای از فرزندش گفت: زمانی که خواستم برای خداحافظی قرآن را بالای سرش بگیرم مخالفت کرد، چون می‌گفت کسانی که مادر ندارند هیچکس برایشان قرآن نمی‌گیرد.
کد خبر: ۵۲۵۷۴۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۰/۱۴

خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
شهید «محمد اورکی چهارلنگ» از شهیدان هشت سال دفاع مقدس است. مادر این شهید والامقام خاطره‌‍ای از فرزندش روایت می‌کند: «روزی که شهید عباس خوش‌دل به منزل ما آمد. از پسرم طلب حوای شهادت کرد، محمد در پاسخ به عباس گفت: عباس جان من چهل روز پس از تو شهید می‌شوم و دقیقا همین اتفاق هم افتاد.»
کد خبر: ۵۲۵۷۳۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۰/۱۴

محمدعلی پردل از همرزمان سردار شهید سلیمانی می گوید: عمده کارهایی که حاج قاسم در حفظ امنیت منطقه انجام داد ناظر به همکاری و همفکری با بومیان منطقه بود با مهربانی، با اقناع آن ها و با همراهی آن ها کار را جلو می برد.
کد خبر: ۵۲۵۶۸۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۰/۱۴

برگی از خاطرات دفاع مقدس؛
«دو روز مانده بود به عملیات کربلای ۴، سید علی آمده بود پیش بچه‌ها، با همه آن‌ها صحبت می‌کرد و حلالیت می‌گرفت. آن شب یادم نمی‌رود بچه‌ها حال و هوای دیگری داشتند همه از یکدیگر حلالیت می‌طلبیدند ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید "سید علی حسینی" است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۲۵۵۹۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۰/۱۳

خاطرات شفاهی والدین؛
پدر شهید کامرانی بهروز از خصوصیات اخلاقی فرزند شهید خود می گوید.
کد خبر: ۵۲۵۴۶۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۰/۱۲

همسر شهید مدافع حرم شهید "سید مرتضی مسیب زاده" در خاطره‌ای از او می‌گوید: «اکنون نیز به امید شفاعت مرتضی در مقابل تمام سختی‌ها شکیبایی می‌کنم. همه می‌دانند که دختر بچه‌ها بابایی هستند. شرایطی را تصور کنید که یکی حضور پدر را درک کرده و دیگری فقط شنیده باشد......» ادامه این خاطره از شهید "شهید "سید مرتضی مسیب زاده"" را در پایگاه خبری نوید شاهد تهران بزرگ می‌خوانید.
کد خبر: ۵۲۵۴۴۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۰/۱۲

«چند پتو در دست داشت و مانند پدری مهربان که از بچه‌هایش مواظبت می‌کند به چادر نیرو‌های بسیجی می‌رفت و کسانی که پتو نداشتند و یا کم داشتند به آن‌ها می‌داد و زیر سرشان را درست می‌کرد و رویشان می‌انداخت ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید "رجبعلی بهتویی" است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۲۵۳۹۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۰/۱۲

خاطرات شهید «مراد ابدالی» به نقل از برادرزاده شهید؛
شهید «مراد ابدالی» در برخورد با دیگران دارای تواضع و بزرگ منشی بود و اگر بحثی پیش می آمد از طرف مقابل عذرخواهی میکرد. با همین تواضع به دیگران درس اخلاق می داد.
کد خبر: ۵۲۵۳۴۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۰/۱۱

«کریم‌بخش بامری»:
«زینب عبدالهی» در سال‌روز شهادت همسرش به بیان آخرین خاطره‎ ای از شهید می‌پردازد که شهید در جواب تهدیدهای فراوان بیان می‌کند: اگر بارها کشته شوم، دست از مبارزه برنخواهم داشت.
کد خبر: ۵۲۵۳۲۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۰/۱۱

همسر شهید مدافع حرم شهید "سید مرتضی مسیب زاده" در خاطره‌ای از او می‌گوید: «او همیشه هوای دختر کوچولوی خود را دارد که به هر آن‌چه که می‌خواهد، برسد. همین احساس و خواب‌هایی که گاهی به سراغ‌مان می‌آید، مرهمی برای تمام دلتنگی‌های ماست.....» ادامه این خاطره از شهید "شهید "سید مرتضی مسیب زاده" را در پایگاه خبری نوید شاهد تهران بزرگ می‌خوانید.
کد خبر: ۵۲۵۳۲۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۰/۱۲

خاطرات شفاهی والدین؛
شهید ولی مرادی سی و یکم شهریورماه ۱۳۵۵ در شهرستان همدان به دنیا آمد. پدرش عبدالحسین و مادرش طوبا نام داشت. تا پایان دوره ابتدایی درس خواند و به عنوان سرباز ارتش خدمت می‌کرد. نوزدهم فروردین ماه ۱۳۷۶ در موسیان براثر انفجار مین به شهادت رسید. پیکرش در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپرده شده است. در ادامه مصاحبه تصویری با پدر و مادر این شهید عزیز را در نوید شاهد می‌بینید.
کد خبر: ۵۲۵۳۱۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۰/۱۱

برگی از خاطرات؛
«گفت: نذر مادر شهیدی است که به من سپرده و باید انجام بدهم. پس از من خواست روی زمین بنشینم. وقتی من نشستم خودش کفش کتانی را که پاره بود از پایم درآورد و یک جفت کتانی نو به پایم کرد ...» ادامه این خاطره از "مهدی درزی" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۲۵۲۹۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۰/۱۱

خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
گلزار بورنگ مادر شهید «فریبرز امیرکاویانی» می‌گوید: «در وصیت‌نامه‌اش خطاب به من نوشت: مادرم امیدوارم گریه نکنی، مانند حضرت فاطمه زهرا(س) صبور باشی تا دشمن شاد نشود.»در ادامه مصاحبه تصویری با مادر این شهید گرانقدر را در نوید شاهد می‌بینید.
کد خبر: ۵۲۵۱۹۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۰/۱۱