پدر شهید

navideshahed.com

برچسب ها - پدر شهید
خاطره‌‌ای از شهید «عبدالرضا مریدی»
پدر شهید تعریف می‌کند: یک بار از ناحیه پا مجروح شده بود و خانواده هیچ اطلاعی از این موضوع نداشتند تا اینکه یکی از دوستان شهید در جمع خانواده، ناگهان حرف از دهانش پریده و می‌گوید؛ مریدی از ناحیه پا مجروح شده.
کد خبر: ۵۹۲۶۹۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۳/۱۲

خاطره‌‌ای از شهید «بهزاد پسندی‌پور»
پدر شهید تعریف می‌کند: ‌ساعت مچی‌اش را باز کرد و به من داد. گفتم؛ بهزاد جان! این ساعت را برای خودت نگهدار، به دردت می خورد. گفت؛ عقربه‌های این ساعت زمانی خوب است که برای جشن بچرخد، تو آن را به یادگار از من نگه دار. هنوز عقربه‌هایش به یاد او می‌چرخند.
کد خبر: ۵۹۲۵۷۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۳/۱۰

گفت وگو با پدر شهید «یونس غلام‌کاظمی»:
«کریم غلام‌کاظمی» پدر شهید «یونس غلام‌کاظمی» می‌گوید: «در عملیات بیت‌المقدس، وقتی پرچم ایران بر فراز خرمشهر به اهتزاز درآمد، یونس روایی هفده‌سازه در میان فاتحان این شهر بود. اما تقدیر چنان بود که یک سال بعد، در عملیات رمضان، در خاک دشمن مفقود شود و به جمع شهدا بپیوندد. حالا پس از ۴۰ سال، پدرش از خاطرات این نوجوان رشید می‌گوید؛ از روزهای حضور در فتح خرمشهر تا لحظه‌ای که برای همیشه در راه وطن گم شد. این روایت، داستان پسری است که نماز شب‌هایش در امامزاده محله را با روزهای سخت جبهه درآمیخت و سرانجام، به آرزوی دیرینه‌اش - شهادت - رسید.»
کد خبر: ۵۹۲۴۱۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۳/۰۷

خاطره‌‌ای از شهید «عباس کاظمی نازی»
پدر شهید تعریف می‌کند: به یاد دارم که یک گربه، اینقدر از پسرم مهربانی دیده بود که هر موقع می‌فهمید او در منزل حضور دارد، سریعاً می‌آمد و شهید به او غذا می‌داد. من به شهید می‌گفتم؛ حیف نیست اینقدر برای این حیوان وقت می‌گذاری؟ شهید در پاسخ می‌گفت؛ از کجا معلوم، شاید این گربه برای ما دعا کند.
کد خبر: ۵۹۱۶۸۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۲۹

در راستای طرح سپاس، با حضور جناب سرهنگ محمد اوجی‌زاده جانشین ناحیه مقاومت بسیج سپاه شهرستان قشم و ابوالفضل تقی‌زاده قشمی رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران شهرستان قشم از پدر شهید والامقام «محمد بازماندگان قشمی» دیدار و تجلیل صورت گرفت.
کد خبر: ۵۹۰۶۶۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۱۵

خاطره‌‌ای از شهید «حسن نوشادی»
پدر شهید تعریف می‌کند: روزی نبود که حرف جبهه را در خانه پیش نکشد. می‌گفت؛ می‌خواهم به جبهه بروم. و من با لبخند به او می‌گفتم؛ مگر نذر کرده‌ای که هر روز اسم جبهه و جنگ را می‌آوری؟ می‌گفت؛ آره پدر من نذر کرده‌ام به جبهه بروم و مفقودالاثر شوم.
کد خبر: ۵۹۰۳۴۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۰۹

خاطره‌‌ای از شهید «محمد ذاکری»
مادر شهید تعریف می‌کند: یک روز که در خانه نشسته بودم، برای لحظه‌ای دلم برای محمد خیلی تنگ شد که اخبار رادیو اعلام کرد تعدادی از رزمنده‌ها شهید شده‌اند. دل تو دلم نبود. قرار بود عصر همان روز رادیو اسامی شهدا را اعلام کند.
کد خبر: ۵۹۰۲۲۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۲/۰۸

روایت پدر ارتشی از فرزند شهیدش:
«امیرمحمد سعادتی» پدر شهید «حسین سعادتی»، مردی است که خود سال‌ها در لباس ارتش خدمت کرد و امروز با قامتی استوار، خاطرات فرزندش را روایت می‌کند. شهیدی که در بیست‌ویک‌سالگی، راهی جبهه‌های نبرد شد و در جزیره مینو به شهادت رسید. گفت‌وگوی ما با این پدر شهید ، روایتی از ایثار، ایمان و عشق به وطن... است. این مصاحبه را در ادامه بخوانید.
کد خبر: ۵۸۹۷۷۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۱/۳۱

خاطره‌‌ای از شهید «محمد هرمزی»
پدر شهید تعریف می‌کند: دلم را به این خوش کرده بودم که شاید اسیر شده و روزی برمی‌گردد. بعد از گذشت هفت سال، که دیگر حتی از آمدن پیکرش هم ناامید شده بودم، یک روز در یکی از روزنامه‌ها دیدم نوشته‌اند؛ «پیکر مطهر تعدادی از شهدای استان برمی‌گردد.» اسم محمد هم در آن فهرست بود.
کد خبر: ۵۸۹۷۶۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۱/۳۱

خاطره‌‌ای از شهید «غلام جعفرزاده»
پدر شهید تعریف می‌کند: روزی پسرم غلام به من گفت؛ می‌خواهم به جبهه بروم. در پاسخ به او گفتم؛ پسرجان، بشین درست رو بخون. اما او در جواب گفت؛ اونجا هم درس‌های زیادی هست. با همین جمله‌ منو قانع کرد تا اجازه رفتنش را بدهم.
کد خبر: ۵۸۹۳۶۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۱/۲۴

مراسم سومین روز درگذشت پدر شهید یوسف عموزاده، در گلزار شهدای رشت با حضور رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران شهرستان رشت، خانواده معظم شهدا و جمعی از مسئولان محلی برگزار شد. در این مراسم که با فضایی سرشار از معنویت همراه بود، شرکت‌کنندگان با قرائت فاتحه و ادای احترام، یاد و خاطره این مرحوم و فرزند شهیدش را گرامی داشتند.
کد خبر: ۵۸۹۰۶۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۱/۲۴

خاطره‌‌ای از شهید «ناصر پورشنبه»
پدر شهید تعریف می‌کند: ناصر پسر بسیار خوب و عاقلی بود و در کار کشاورزی و باغداری خیلی به من کمک می‌کرد. عاشق سربازی و خدمت به کشورش بود و به محض اینکه زمان خدمتش فرا رسید، بلافاصله خودش را برای رفتن آماده کرد.
کد خبر: ۵۸۸۷۱۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۱/۰۵

گفتگو با پدر شهیدان «فاضل‌فرد» به مناسبت روز شهید
پدر شهید «علی فاضل‌فرد» در روز بزرگداشت شهدا بیان کرد: «دو تا فرزندم شهید شدند؛ علی و محمد. هر دو در دوران انقلاب به دنیا آمدند و فرزندان ارشد من بودند که بعد از انقلاب و جنگ تحمیلی، ابتدا علی به جبهه رفت و به شهادت رسید و بعد محمد که در سپاه بود. او هم بعد از علی به جبهه رفت و اینچنین شهادت روزی فرزندان ارشد من شد.»
کد خبر: ۵۸۸۱۹۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۲/۲۲

خاطره‌‌ای از شهید «عبدالمحمد عراقی‌زاده»
پدر شهید تعریف می‌کند: شهید نیز مقاله‌ای نوشت و آن را در مراسم خواند. مقاله او به عنوان بهترین مقاله انتخاب شد و در آن زمان 30 تومان به عنوان جایزه دریافت کرد. پسرم پس از دریافت جایزه، آن پول را بین دوستانش تقسیم کرد.
کد خبر: ۵۸۷۱۲۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۲/۰۴

پدر شهید «احمدرضا شکوری» نقل می کند: احمدرضا می گفت ما نباید امام را تنها بگذاریم و باید خط راه امام را ادامه بدهیم تا پیروز بشویم و دشمن را از کشور و خاک ایران دور کنیم.
کد خبر: ۵۸۶۸۴۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۳۰

خاطرات شفاهی والدین شهدا
پدر شهید «ولی شهبازی سرگزی» می‌گوید: پسرم در پاسگاه رضوان خدمت می‌کرد. درگیری شدیدی با قاچاقچیان داشتند که در این درگیری، ۱۲ نفرشان به شهادت رسیدند. همیشه به من می‌گفت؛ به جبهه می‌روم و شهید می‌شوم و همان‌طور که گفته بود، همان هم شد.
کد خبر: ۵۸۵۲۸۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۱۰

خاطره‌‌ای از شهید «علی سایانی»
پدر شهید تعریف می‌کند: وقتی به خانه آمد، به او گفتم؛ باباجان، چرا به ما چیزی نگفتی؟ اگر خبر می‌دادی، می‌توانستم راهنمایی‌ات کنم. شهید با لبخند جواب داد؛ پدرجان، مهم این است که اخلاق، رفتار و اعمالمان قرآنی باشد.
کد خبر: ۵۸۴۹۰۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۰۳

خاطرات شفاهی والدین شهدا
پدر شهید «ابراهیم قویدل» می‌گوید: پسرم بسیجی بود. یک روز آمد پیشم و گفت می‌خواهد به سربازی برود. بعد از نام‌نویسی، او را به منطقه میمک اعزام کردند. مدتی که در جبهه بود، دو بار به مرخصی آمد. همیشه از جبهه صحبت می‌کرد. جنگ همین است؛ هرکس پیروزی می‌خواهد باید فداکاری کند و خون بدهد.
کد خبر: ۵۸۴۶۰۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۰/۲۹

گفتگوی تصویری با پدر شهید «غلامرضا فلاح نژاد»
پدر شهید «قربانعلی نوری» می‌گوید: پسرم سه ساعت تمام در اتاق عمل یا حسین گفت از اتاق عمل که آمد بیرون داشتند اذان می‌گفتند گفت یک مهر به من بدهید تا نماز بخوانم، گفتم تو الان ضعف داری گفت در راه الله اکبر چشمانم را از دست دادم، مهر را آوردم و دراز کشیده نمازش را خواند.
کد خبر: ۵۸۴۴۰۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۰/۲۴

خاطرات شفاهی والدین شهدا
پدر شهید «محمدشریف عبداللهی» می‌گوید: سربازی پسرم در مازندران بود. یک روز همراه یکی از دوستانش به یکی از روستاهای اطراف رفته بودند. شهید متوجه گاوی شد که مریض و روی زمین افتاده بود. نگاهی به آن کرد و شروع به نوازشش کرد. چند دقیقه بعد که برگشتند، دیدند گاو سرحال ایستاده است. نباید از مرگ ترسید، ما به سوی خدا بازمی‌گردیم.
کد خبر: ۵۸۴۴۰۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۰/۲۷