ابوتراب کاتبی گفت: «حاج قاسم فردی بیبدیل و اسطورهای حماسهساز بود و خلاء وجودی او در منطقه پرآشوب خاورمیانه در حال حاضر و شرایط فعلی مقاومت به خوبی نمایان و برجسته است. اگر حاج قاسم میداندار بود، شاید سرنوشت میدان مقاومت طور دیگری رقم میخورد.»
حاج حسن معینیان میگوید: «مقام معظم رهبری(حف) فرمودند: بصیرت یعنی دانایی، هوشیاری، آگاهی، باور، ایمان، رعایت تقوا و بذل و توجه و دقت و تامل در آن، بصیرت یعنی ذکر یاد الهی.»
مادر شهید «لطفالله خدر» نقل میکند: «لطفالله از جلوی اتوبوس برگشت. گفتم: چیزی جا گذاشتی؟ سرش را پایین آورد و گفت: پیشانیام رو بوس نکردی؟ دلم لرزید. پیشانیاش را بوسیدم و برای همیشه رفت.»
خواهر شهید «لطفالله خدر» نقل میکند: «گفتم: داداشجان! مامان گریهوزاری میکنه، نرو! گفت: مامان یک قهرمانه. بلند شد و ساک را در کنار اتاق گذاشت و گفت: اینجا باشم چه کار کنم؟ اونجا لااقل برای آخرتم میتونم کاری کنم.»
شهید «لطفالله خدر» در بخشی از دستنوشتهاش مینویسد: «در این حمله گروهان خط شکن بود و ما هم بدون ترس و توکل بر خداوند به جزیره امالرصاص حمله کردیم و سنگرها را یکبهیک پاکسازی کردیم. عملیات والفجر هشت و رمز آن یا زهرا(س) بود.»
شهید «لطفالله خدر» در وصیتنامهاش مینویسد: «امت شهیدپرور! شما که خونها دادید تا این انقلاب بارور شود، بدانید ما باید خون و خونها بدهیم تا حقانیت اسلام را ثابت کنیم.»
همرزم شهید «لطفالله خدر» نقل میکند: «گفت: میخوام برم پیش خدا بپرسم چطوری دشمن با این همه برو بیا شکست میخوره؟ به شوخی گفتم: هر وقت رفتی بپرس. خندید. چند ساعت بعد، بچهها خبر دادند که لطفالله به دنبال جواب سؤالش رفت.»
همرزم شهید «منصور خالقی» نقل میکند: «نوبت رسیده بود به منصور. چشمهایش را بست. حمد و سوره خواند و نیت کرد. بندبند غزل حافظ بشارت و نوید بود. طولی نکشید در عملیات کربلای پنج، معنی بشارت غزل حافظ را برای منصور فهمیدیم.»
همرزم شهید «منصور خالقی» نقل میکند: «گفتم: چرا بقیه ائمه رو صدا نمیزنی اینقدر که نام حضرت زهرا(س) رو میبری؟ گفت: حضرت زهرا(س) مادر همه ائمه است. به خاطر ذکر نام او، حضرت مهدی(عج) هم اینجا حاضر میشه.»
برادر شهید «حسینعلی ترامشلو» نقل میکند: «بنیاد شهید تصمیم گرفت تا نزدیک روستای ما نمایی از سنگ قبر شهید بنا کند. چند وقت بعد از این کار، خواب دیدم به طرفم آمد و گفت: من همسایه شما شدم و دیگه جایی نمیرم.»
شهید «حسینعلی ترامشلو» پانزدهم تیرماه ۱۳۳۹ در روستای دهسلطان شهرستان آرادان دیده به جهان گشود. در پیروزی انقلاب همانند دیگر جوانان محل، نقش موثری در تبلیغ و پخش اعلامیه امام داشت. بیستم دیماه ۱۳۵۹ در مهران بر اثر اصابت تیر و ترکش شهید شد. پیکرش بازنگشت و در امامزاده عبدالله در نزدیکی روستای زادگاهش نمایی از سنگ قبر برایش ساختند.
شهید «احمد تبریزی» در بخشی از دستنوشتههای خود مینویسد: «ای خدا! تو را به این عزیزان، ما را ایمانی راسخ ده تا شهادت را خود برگزینیم و به ذلّت مرگ در بستر نیفتیم!»
شهید «احمد تبریزی» در وصیتنامهاش مینویسد: «فقط برای برپایی احکام اسلامی در جامعه به جبهه رفتم تا بتوانم با خونم امر به معروف و نهی از منکر کرده باشم. پس هر که در برابر منکرات ساکت بنشیند به خون شهدا خیانت کرده است.»
همرزم شهید «احمد تبریزی» نقل میکند: «احمد موتور را روشن کرد و با لبخند دست تکان داد. موتور هنوز چند متری جلو نرفته بود که خمپارهای با صدای بلند پیغام شهادت احمد را در جبهه جنوب پخش نمود.»
پدر شهید «احمد تبریزی» نقل میکند: «گفتم: ماه از آسمون آمد پایین! با تعجب نگاهم کردند. دو روز بعد همسرم فارغ شد. با دنیا آمدن احمد به تعبیر آن خوابم پی بردم.»
دوست شهید «محمدتقی پیوندی» نقل میکند: «مادرش گفت: کاش سالم بودم و خودم و بچهام با هم میجنگیدیم! به این فکر کردم: چه آدمهای بزرگی در دو قدمی ما هستند و ما آنها را اینقدر کم رنگ میبینیم.»
شهید «سلیمان تیتییان» بیست و ششم مرداد ۱۳۲۴ در شهرستان سمنان به دنیا آمد. به عنوان کارمند رسمی جذب بانک مرکزی تهران شد. همزمان با کار اداری به فعالیتهای ضد رژیم میپرداخت و در پخش اعلامیه و تظاهرات علیه رژیم شاهنشاهی شرکت فعّال داشت. در زمان دفاع مقدس به نبرد با دشمن بعثی رفت که در شانزدهم دیماه ۱۳۵۹ در منطقه هویزه به شهادت رسید.