همسر شهید «شروین احمدی زرین کلایی» میگوید: انگار همیشه میدانست سمت چپ سینهاش تیر میخورد، به دختر کوچک مان که شش ماهش بود میگفت: «اینجا را ببوس که این جا روزی تیر میخورد.»
کد خبر: ۵۶۷۵۵۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۱۶
خواهر شهید بانقلانی در ذکر خاطره ای می گوید: می خواستم مهدی آن گونه که خواست خودش بود در شادترین روز زندگیمان که عروسی برادر بزرگم بود شرکت کند به همین خاطر به هر طریقی خواستیم با او تماس بگیریم و او را در جشن و شادی خودمان شریک کنیم اما متاسفانه امکان برقراری تماس نبود، غافل از اینکه برادرم مهدی همان شب به آرزویش رسیده بود. در ادامه این خاطره را بخوانید.
کد خبر: ۵۶۷۵۴۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۱۶
پیکر یک شهید گمنام تازه تفحص شده دوران دفاع مقدس در استان قزوین تشییع میشود.
کد خبر: ۵۶۷۵۳۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۱۶
خاطرهای از شهید «اسکندر جعفری»
برادر شهید تعریف میکند: «اسکندر با دوستش مشغول بازی بود که نزد ما آمد و گفت "گرسنهام است"، مادرم گفت "هیچ چیزی برای خوردن نداریم، الان برایت آب آنار آماده میکنم تا بخوری"، اسکندر با اینکه خیلی خسته بود هیچ اعتراضی نکرد و نان را در آب انار ریخت و خورد.»
کد خبر: ۵۶۷۴۹۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۲۲
خاطرهای از شهید «علیاصغر جعفری لاری»
پدر شهید تعریف میکند: «شهید علاقه خیلی زیادی به تربیت اهل خانه و فامیل نسبت به فرایض دینی مخصوصاً یادگیری قرآن کریم داشت. حتی یکی از اتاقهای منزلش را به برگزاری جلسات قرآنی اختصاص داده بود.»
کد خبر: ۵۶۷۴۹۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۱۶
شهید «عوض عاشوری» فرزند حسنقلی، یکم فروردین 1340 در یک خانواده مذهبی در شهرستان خوی دیده به جهان گشود. تا پایان دوره متوسطه در رشته اقتصاد درس خواند و دیپلم گرفت. به عنوان پاسدار در جبهههای جنگ حضور یافت و سرانجام در بیست و سوم فروردین سال 62 با سمت فرمانده گروهان در شرهانی توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش به سر، به درجه رفیع شهادت نائل آمد. آنچه میبینید عکسهایی از این شهید بزرگوار است که تقدیم شما مخاطبان عزیز میگردد.
کد خبر: ۵۶۷۴۱۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۱۳
مراسم پنجاه و نهمین مراسم گرامیداشت و خاطره گویی شهدا در گلزار شهدای قزوین برگزار میشود.
کد خبر: ۵۶۷۳۸۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۱۲
خاطرهای از شهید «احمد آسیان»
فرزند شهید تعریف میکند: «زمان سربازی رفتنش فرا رسید و تصمیم گرفت به خدمت مقدس سربازی برود. پدرم زمانی که میخواست به سربازی برود از پدر و مادرش اجازه گرفت و دست آنان را بوسید و گفت: "شما بزرگ من هستید، برایم دعا کنید."»
کد خبر: ۵۶۷۲۶۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۱۱
خاطرهای از شهید «محمد کناری رائیز»
مادر شهید تعریف میکند: «جوان با احساس و مهربانی بود. پسرم محمد هر زمان که صحبت از جبهه و جنگ میشد با اطمینان قلبی میگفت: "من شهید میشوم" و سرانجام به آرزوی دیرینهاش رسید و ...»
کد خبر: ۵۶۷۱۹۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۱۰
خاطرهای از شهید «صفر غلامپور رودانی»
فرزند شهید تعریف میکند: «در بین مسیر، مسافری بود که در مقدار کرایه با راننده به توافق نرسیده بود و راننده میخواست مسافر را بین راه پیاده کند. شهید با راننده صحبت میکند و به او میگوید شما نباید این بنده خدا را بخاطر کرایه پیاده کنید. پدرم واسطه آن مسافر شد و ...»
کد خبر: ۵۶۷۱۳۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۰۹
همسر شهید «محمدرضا ناصریان» نقل میکند: «سینی چای را روی تاقچه گذاشتم. صدایی جلب توجه کرد. داخل اتاق شدم. مشغول نمازخواندن بود. بعد از نمازش گفتم: چایت رو میخوردی! بعد نمازت رو میخوندی! خندید و گفت: اول نماز، بعد چای!»
کد خبر: ۵۶۷۰۶۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۰۸
خاطرهای از شهید «ابراهیم بناوند»
برادر شهید تعریف میکند: «برادرم رفت و دیگر برنگشت. مدتها شهید مفقودالاثر بود تا اینکه بعد از چند وقت پیکر مبارکش پیدا شد و ...»
کد خبر: ۵۶۷۰۴۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۰۸
خواهر شهید «سیدمصطفی حسینی» میگوید: یک روز به خانه برادرم که در قائمشهر زندگی میکند، میرفتیم که در ماشین یک لحظه چادرم از سرم افتاد. سیدمصطفی خیلی ناراحت شد و گفت: «مگر نگفتم حجاب خودتان را رعایت کنید.» من از این حرکت او خوشحال شدم و صورت او را بوسیدم. کلاً روی مساله حجاب تاکید زیادی داشت.
کد خبر: ۵۶۷۰۴۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۰۷
خواهر شهید «ابراهیم ترابی» میگوید: تازه اذان صبح گفته بود شهید آنقدر مقید بود که قبل از اذان بیدار شود و برای نماز خود را آماده میکرد.
کد خبر: ۵۶۷۰۰۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۰۵
خاطرهای از شهید «حسن سقاییپور سکل»
دوست و همرزم شهید تعریف میکند: یکی از همرزمها با سرعت به سمت من آمد و گفت سقایی تیر خورده. پیش شهید رفتم و سرش را بلند کردم، شهید به من گفت: «اجازه ندهید عراقیها پیشروی کنند و با ذکر ائمه به شهادت رسید.»
کد خبر: ۵۶۶۹۶۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۰۵
خاطرهای از شهید «حسن زارعی»
پدر شهید تعریف میکند: همیشه آرزو داشت به جبهه برود، میگفت «دوست دارم شهید شوم، برایم دعا کنید چون دعای شما زودتر مستجاب میشود، دعا کنید شهید شوم ولی اسیر نشوم.»
کد خبر: ۵۶۶۹۰۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۰۴
خاطرهای از شهید «علی زمانیپور»
برادر شهید تعریف میکند: «موقع اذان بود که علی و دوستش برای گرفتن وضو به کنار شیر آب رفته و در حال گرفتن وضو بودند که ناگهان خمپارهای میان او و دوستش افتاد، پس از اصابت خمپاره به زمین ترکشهایش به طرف...»
کد خبر: ۵۶۶۸۴۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۰۳
خاطرهای از شهید «طالب ذاکری خواهان»
همسر شهید تعریف میکند: شب آخری که با من بود صدایم زد و گفت «من زیارت عاشورا میخوانم و تو نیز با من تکرار کن» آن شب من کلی گریه کردم و در میان اشکهایم برای شوهرم و تمام رزمندگان دعا کردم.
کد خبر: ۵۶۶۸۰۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۰۲
ثبتنام دوره تربیت مربی آموزش نوین قرآن کریم با عنوان «طرح آموزشی بشری» در رشت آغاز شد و تا هفتم اردیبهشتماه ادامه دارد.
کد خبر: ۵۶۶۷۹۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۰۴
خاطرهای از شهید «غلامعباس عفیفه»
خواهر شهید تعریف میکند: «مادرم در آن روز خیلی ناراحت بود و مرتب دعا میکرد که خدایا جا پر شود تا نتوانند بچه من را به جبهه ببرند. آخر دعایش مستجاب شد و او را نبردن ولی از آن جا که او عشق به شهادت داشت بعد از چند سال در نیروی دریایی ارتش ثبتنام کرد و ...»
کد خبر: ۵۶۶۷۶۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۰۱