نوید شاهد البرز - صفحه 10

نوید شاهد البرز
 زندگی‌نامه حماسی شهید علی حاتمی؛ سرباز فداکار جبهه‌های نور 

شهیدِ شلمچه، پرچم‌دارِ ایمان و آزادگی

در آسمان سرخِ میهن، ستاره‌ای درخشید که نامش «علی حاتمی» بود؛ جوانی از تبارِ غیرت، که از کوچه‌های تهران برخاست و در بیابان‌های سوزانِ شلمچه، با خونِ پاکش، حماسه‌ای جاودان نوشت. او که در اوجِ جوانی، درس‌های عشق را در مکتبِ انقلاب آموخته بود، با پای برهنه‌ی عشق به میدان جنگ شتافت و در هیاهوی توپ‌های دشمن، فریادِ «الله‌اکبر» را به گوش تاریخ رساند. اینک، نامش بر تارکِ شهیدان می‌درخشد و یادش، چراغِ راهِ آزادگان است. 
سیری در حیات طیبه شهید محمدامین جوادی؛

کارگری که در کوره‌های رنج، الماس ایمان شد

از محله‌های محروم قزوین تا خط‌مقدم شملچه، شهید محمدامین جوادی، روایتگر مردی بود که با پنج کلاس سواد، اما دریایی از ایمان، در عملیات رمضان حماسه‌آفرید. کارگری ساده که وقتی ندای «هیهات منا الذله» بلند شد، تفنگ به دست گرفت و در سی‌سالگی، با ترکش‌های دشمن به آسمان‌ها دوخت و نامش را در دفتر زرین شهدا ثبت کرد.
سیری در حیات طیبه شهید توکلیان‌پور:

سرباز عاشقی که در خاکریز ایمان، جاودانه شد

از محرومیت‌های بندر ماهشهر تا اوج عزت در جبهه‌های نور، شهید اصغر توکلیان‌‌پور، روایتگر عشقی آتشین به اسلام و انقلاب بود. یتیمی که با دلِ بی‌قرارش، راه آزادی را در سایه سارِ خون سرخ شهادت یافت و در هفتم خرداد ۶۱، با ترکشِ دشمن، به ملکوت اعلی پر کشید. اینک نامش، چون نگینی درخشان بر تارک تاریخ دفاع مقدس می‌درخشد!

روایتی از برادر شهید: یوسف پسندی؛ مردی که با لبخند به شهادت رسید

برادر شهید یوسف پسندی از روزهایی می‌گوید که یوسف، با همان شوخ‌طبعی و مهربانی‌اش، خانه را پر از شادی می‌کرد و در جبهه، با ایمانی راسخ، به استقبال شهادت رفت. این روایت تلخ و شیرین، از کودکی در فومن تا شبی که خرمشهر آزاد شد و یوسف، آسمانی‌تر از همیشه بازنگشت...

عکس‌های منتشرنشده از یوسف پسندی در قاب حماسه

این چهره‌های به یادماندنی را ببینید؛ یوسف پسندی در اوج جوانی، میان خاکریزهای جنوب، با همان لبخند همیشگی که دل‌ها را گرم می‌کرد. اینجا، در آستانه‌ی عملیات بیت‌المقدس، دوربین لحظه‌ای ناب از زندگی سربازی را ثبت کرده که قران در جیب داشت و عشق به شهادت در دل. امروز این عکس‌ها روایتگر روزهایی است که او از فومن تا خرمشهر رفت، تا نامش میان آزادگان جنگ جاودانه شود.

یوسف پسندی؛ سرباز خندانِ عملیات بیت‌المقدس که با ترکشِ شهادت، نامش در خرمشهر جاودانه شد

در دهم مرداد ۱۳۳۹، در آغوش سرسبزی‌های فومن، کودکی متولد شد که سال‌ها بعد، خنده‌هایش در سنگرهای جنوب طنین انداخت و خونش بر خاک خرمشهر، مهر وفاداری به انقلاب زد. یوسف پسندی، قران‌خوانِ تاسیسات‌کار، وقتی ندای «هیهات منا الذله» شنید، از گیلان تا خوزستان قدم گذاشت و در سوم خرداد ۶۱، در اوج حماسه‌ی بیت‌المقدس، با ترکشِ دشمن، به آرزوی دیرینه‌اش رسید: شهادت. امروز پیکر مطهرش در زادگاهش آرمیده، اما نامش در تاریخ دفاع مقدس، همچون خرمشهر تکرارنشدنی است.
سیری در حیات طیبه شهید «نجاتعلی اسدی»:

از مدرسه ممتاز تهران تا خط مقدم خرمشهر

شهید نجاتعلی اسدی، نوجوان مستعد زنجانی که با ترک مدرسه تیزهوشان به صف انقلابیون پیوست، در ۱۷ سالگی با سه بار اعزام به جبهه، حماسه‌آفرید. از مجروحیت در کرخه نور تا ایستادگی در فتح‌المبین و سرانجام شهادت در آستانه آزادی خرمشهر، زندگی‌اش گواه عشق بی‌حدش به امام و میهن بود.
یادداشت شهید نجاتعلی اسدی:

«از نیستی تا شهادت»؛ سفر روحانی شهید اسدی در کلمات خودش

"من نیست بودم، تو به من هستی دادی..." این جمله‌های سوزناک آغازگر سفر روحانی جوانی است که یک سال بعد در خون خود غلتید. یادداشت شخصی شهید نجاتعلی اسدی، رزمنده لشکر محمد رسول‌الله(ص)، روایتی است از تحول یک انسان - از اعتراف به نیستی و گمراهی تا رسیدن به اوج عرفان و شهادتطلبی. این متن که در شهریور 1360 و پیش از اعزام به جبهه نوشته شده، امروز به عنوان یکی از ناب‌ترین اسناد معنوی دفاع مقدس به شمار می‌آید؛ وصیتنامه‌ای که نه خطاب به خانواده، که سراسر خطاب به معبود نوشته شده است.
خاطره ای از جبهه و تصمیم دشوار؛

شبی ترکشِ بدنم درد می‌کرد، ولی دردِ دوری از جبهه بیشتر آزارم می‎‌‌داد

شهید نجاتعلی اسدی در خاطراتش از آن شب سرنوشت‌ساز می‌نویسد: «نیمه‌های شب اسفند ۶۰ بود. ترکش‌های خمپاره هنوز در بدنم بود، ولی دردِ دوری از رزمندگان بیشتر از ترکش‌ها اذیتم می‌کرد. همان شب تصمیم گرفتم، با وجود مخالفت خانواده و درحالی‌که هنوز بهبود نیافته بودم، به جبهه بازگردم...»

شهید اسدی: امروز هم کربلاست؛ اگر آمریکا و صهیونیست را می‌بینید، همان دشمنان حسین(ع) هستند

وصیت‌نامه شهید نجاتعلی اسدی، کارگر جنوب تهران که در 22 سالگی در عملیات خیبر به شهادت رسید، روایتی تکان‌دهنده از عشق بی‌حدود به اسلام و ولایت است. او که وصیت‌نامه‌اش را در آستانه عملیاتی سرنوشت‌ساز نوشت، تأکید کرد: "هدف ما کربلاست؛ نه آن کربلای محدود در نقشه، بلکه کربلایی که امام حسین(ع) به ما آموخت". این سند تاریخی که پر از پیام‌های انقلابی و هشدارهای بیدارگرانه است، امروز پس از چهار دهه، همچنان چراغ راه نسل جوان انقلاب است.
نامه به یادگار مانده شهید «محمدحسین اخی»؛

200 متر پیشروی در خاک دشمن؛ نامه آخر سربازی که با خونش دربند کبود ماند

"برادر جان! زیر سایه توپ و خمپاره زندگی می‌کنیم..." - این جملهٔ ساده از آخرین نامهٔ شهید محمدحسین اخی، سرباز بی‌ادعای اشتهاردی، روایتگر روزهای سخت و شیرین جبهه‌های غرب است. نامه‌ای که از عملیات موفق "200 متر پیشروی در خاک عراق" می‌گوید و از "64 قبضه سلاح غنیمتی"، اما بیش از هر چیز، دلدادگی پسری رزمنده به مادر، خواهر و برادرش را فریاد می‌زند.
نامه به یادگار مانده شهید محمدحسین اخی؛

ما تا آخرین قطره خون در این سنگر می‌جنگیم

شهید «محمدحسین اخی» از شهدای دوران دفاع مقدس است. وقتی در اردیبهشت ۶۱، شهید اخی برای خانواده‌اش نوشت: "ما تا آخرین قطره خون می‌جنگیم"، نمی‌دانست که یک ماه بعد، در عملیات تپه کبودمهران، همین کلمات، سنگ مزارش خواهد شد. امروز این نامه، یادگار ماندگار سربازی است که با خط کودکانه‌اش، بزرگترین درس‌های ایثار را نوشت.
شهید محمدحسین اخی؛ حماسه‌ساز بی‌ادعای جبهه‌های نور:

از کارگاه زندگی تا خط مقدم نبرد؛ سربازی که با خونش در خاک صالح‌آباد تاج افتخار بست

در هشتم خرداد ۱۳۶۱، آسمان اشتهارد شاهد پرواز فرشته‌ای از تبار رنج و مقاومت بود؛ جوانی که از محرومیت‌های زندگی برخاست و در اوج جوانی، با شهامی آتشین به استقبال مرگ رفت تا نامش در دفتر زرین شهیدان جاودانه شود. شهید محمدحسین اخی، آن کارگر ساده‌اشتهاردی، نه یک سرباز عادی، که اسطوره‌ای از ایثار و وفاداری بود. او که از کودکی یتیم شده بود، عشق به حسین(ع) و امام خمینی(ره) را در قلب کوچکش پرورش داد و سرانجام، در آستانه پایان خدمت سربازی، با اصابت ترکش خمپاره به شکمش، به آرزوی دیرینه‌اش رسید: شهادت در راه خدا. اینک پس از چهار دهه،خدمت سربازی، با اصابت ترکش خمپاره به شکمش، به آرزوی دیرینه‌اش رسید: شهادت در راه خدا. اینک پس از چهار دهه، یادش همچون چراغی فروزان، راه نسل جوان را روشن می‌کند: "زندگی، عطش است و شهادت، سرچشمه‌اش!"

شهید غفور احمدخان‌بیگی؛ سردار بی‌همتایی که خونش در خاک خرمشهر جاودانه شد

شهید غفور احمد خان‌بیگی، افسر شجاع و متعهد ارتش جمهوری اسلامی ایران، در سوم خرداد ۱۳۶۱ در عملیات بیت‌المقدس و در جریان دفاع از خرمشهرِ ستمدیده، به درجه رفیع شهادت نائل آمد. او که عمری را در مسیر خدمت به میهن و دین گذرانده بود، با ایثار جان خود، نامش را در زمره سربازان وفادار انقلاب اسلامی جاودانه کرد.
سیری در کلام شهید حسین زارع زاده:

شهیدان رفتند... نوبت شماست!

شهید حسین زارع‌زاده در وصیت‌نامه پرشور خود خطاب به نسل جوان می‌نویسد: "راه شهدا را ادامه دهید و نگذارید خونشان پایمال شود!" او با تأکید بر مسئولیت تاریخی جوانان انقلابی، از همگان می‌خواهد با عملگرایی و نه صرف شعار، پرچم "لا اله الا الله" را بر دوش کشند. این پیام، امروز بیش از هر زمان دیگری برای نسل جدید انقلاب شنیدنی است...

مسابقه کتابخوانی «پسر خرمشهر» برگزار می‌شود

دکتر علی محمدیان، سرپرست معاونت فرهنگی و آموزشی بنیاد شهید و امور ایثارگران استان البرز، از برگزاری مسابقه کتابخوانی با عنوان "پسر خرمشهر" با محوریت زندگی و مبارزات شهید سیدمحمدعلی جهان‌آرا خبر داد.
وصیت یک نوجوان بسیجی:

دوچرخه‌ام را بفروشید، پولش برای یتیم‌ها باشد

شهید «حسینعلی  یساولی شراهی» از شهدای دوران دفاع مقدس، "۲۰ سال داشت؛ سنی که بسیاری امروز درگیر انتخاب رشته یا خرید موبایلند... اما او به فکر بود دوچرخه‌اش به دست یتیمان برسد و مشتش از تابوت بیرون بزند تا دشمن بداند: «ما زنده‌ایم!». شهید حسینعلی یساولی شراهی، نوجوانی که وصیتش، آیینه تمام‌نمای یک امت حزب‌اللهی است..."

یادواره شهدای جوادآباد و شهیدان امنیت با حضور فرماندهان ناجا در البرز برگزار می‌شود

مراسم بزرگداشت شهدای جوادآباد و شهیدان امنیتی استان البرز، دوشنبه ۱۲ خردادماه همزمان با اقامه نماز مغرب و عشا در مسجد امام رضا(ع) کرج برگزار خواهد شد. حجت‌الاسلام والمسلمین محمدصادق جوشقانی، رئیس سازمان عقیدتی سیاسی فرماندهی نیروی انتظامی استان البرز به عنوان سخنران اصلی این مراسم حضور خواهد داشت و حاج رحمان نوازانی و کربلایی رضا الیاسی مداحی این یادواره را بر عهده دارند.
گفت‌وگو با مادر سردار شهید «حسن حیدری»:

پرچم‌دار گمنام مسجد خرمشهر که در سکوت تاریخ ماند

صفیه حیدری مادر شهید حسن حیدری در گفت‌گو با نوید شاهد البرز می‌گوید: «او یکی از اولین رزمندگانی بود که در سوم خرداد ۱۳۶۱ به مسجد جامع خرمشهر رسید اما هرگز خود را پرچم‌دار آن لحظه تاریخی ننامید.» شهید حسن حیدری، بسیجی گمنامی که در ۲۱ سالگی به آرزویش رسید و پیکر پاکش نیز طبق وصیت، کنار امامزاده خور آرام گرفت. حالا مادرش از روزهایی می‌گوید که حسنِ کودک را با چادر به پشت می‌بست تا زمین نخورد، غافل از اینکه روزی همان پسر، پرچم‌دار استوار میهن خواهد شد.
گفت وگو با پدر شهید «یونس غلام‌کاظمی»:

دو نشان در یک سینه: هم فتح خرمشهر، هم شهادت رمضان

«کریم غلام‌کاظمی» پدر شهید «یونس غلام‌کاظمی» می‌گوید: «در عملیات بیت‌المقدس، وقتی پرچم ایران بر فراز خرمشهر به اهتزاز درآمد، یونس روایی هفده‌سازه در میان فاتحان این شهر بود. اما تقدیر چنان بود که یک سال بعد، در عملیات رمضان، در خاک دشمن مفقود شود و به جمع شهدا بپیوندد. حالا پس از ۴۰ سال، پدرش از خاطرات این نوجوان رشید می‌گوید؛ از روزهای حضور در فتح خرمشهر تا لحظه‌ای که برای همیشه در راه وطن گم شد. این روایت، داستان پسری است که نماز شب‌هایش در امامزاده محله را با روزهای سخت جبهه درآمیخت و سرانجام، به آرزوی دیرینه‌اش - شهادت - رسید.»
تازه‌ها
طراحی و تولید: ایران سامانه