فرمانده عمل
شنبه, ۰۳ آبان ۱۳۹۹ ساعت ۱۱:۴۸
نوید شاهد- « آقای فصیحیرامندی به آقای بهتویی گفت: بسیجیان را به داخل رودخانه بینداز. آقای بهتویی نیز با خنده و حالتی کشتیوار و با مهربانی به گونهای که موجب ناراحتی نشود آنها را میگرفت و ابتدا خودش از داخل رودخانه عبور میکرد و سپس آنها نیز به ترتیب از میان آن میگذشتند ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات سردار شهید "رجبعلی بهتوئی" است که تقدیم حضورتان میشود.
به گزارش نوید شاهد استان قزوین، شهید رجبعلی بهتوئی، سوم آبان ۱۳۴۲ در روستای شریفآباد از توابع شهر قزوین به دنیا آمد، پدرش محمدعلی(فوت۱۳۵۱) و مادرش صفیه نام داشت و تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. این شهید بزرگوار به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت، بیست و یکم اسفند ۱۳۶۲ با سمت معاون فرمانده گردان در جزیره مجنون عراق به شهادت رسید، پیکرش مدتها در منطقه برجا ماند و سال ۱۳۷۶ پس از تفحص در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپرده شد.
علی عبدالهاشمی همرزم شهید رجبعلی بهتویی روایت میکند:
در عملیات والفجر 4 من همراه آقای بهتوئی بودم. پیش از عملیات برای آمادگی، نیروها را به رزم شبانه بردند و از مناطق سخت و کوهستانی و رودخانه عبور دادند تا آمادهتر شوند. در یکی از این رزمهای شبانه به ما گفتند که کفشها و لباسهایتان را درآورید و از کوه سنگلاخ مقابل عبور کنید.
لازم به ذکر است که کوه مدنظر پر از سنگلاخ و تیغ و لانههای زنبور بود. فرماندهان ما آقایان فصیحیرامندی و رجبعلی بهتوئی به ما گفتند که آموزش را عملیات بدانید و عملیات را آموزش و سختی در آموزش باعث راحتی در عملیات میشود.
ما از روی آن سنگهای تیز و برنده میگذشتیم و پاهایمان زخمی و خونین شده بود و نکته جالب توجه این بود که فرماندهان ما از جمله آقای بهتویی پیشاپیش همه نیروها برای یاد دادن چگونگی عبور از آن منطقه پر دردسر میگذشتند و نیروها نیز بدنبال ایشان حرکت میکردند.
ما پس از عبور از کوه سنگلاخی به رودخانهای رسیدیم و همه میبایست از آن عبور میکردند. یکی دو نفر از بسیجیان میخواستند که از مسیر دیگری بروند تا خیس نشوند اما آقای فصیحیرامندی به آقای بهتوئی گفت: آنها را به داخل رودخانه بینداز.
آقای بهتوئی نیز با خنده و حالتی کشتیوار و با مهربانی به گونهای که موجب ناراحتی آن بسیجیان نشود آنها را میگرفت و ابتدا خودش از داخل رودخانه عبور میکرد و سپس آنها نیز به ترتیب از میان آن میگذشتند و این صحنه باعث خنده و رفع خستگی نیروهای حاضر در آنجا شد.
منبع: کتاب دلیر بیادعا(زندگینامه و مجموعه خاطرات سردار شهید رجبعلی بهتویی)
نظر شما