ماجرای قبولی شهید "اسدالله احمدی" در سپاه و شیرینی خوردن آن!
چهارشنبه, ۰۲ تير ۱۴۰۰ ساعت ۱۲:۵۰
نوید شاهد - «برادرم، همیشه از خدا میخواست که در ثبتنام سپاه موفق شود و به خواست خداوند ایشان به آرزوی خود رسیده بود. وقتی به خانه آمد یک کیلو شیرینی خریده بود در هنگام خوردن شیرینی گفت خدایا شهیدم کن ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهید "اسدالله احمدی" از زبان برادر این شهید بزرگوار است که تقدیم حضورتان میشود.
به گزارش نوید شاهد استان قزوین، شهید اسدالله احمدی، پنجم اردیبهشت ماه سال ۱۳۴۳ در روستای حسینآباد از توابع شهر تاکستان به دنیا آمد، پدرش غفارعلی، کارگر شرکت راهآهن بود و مادرش سلاطینخانم نام داشت، تا پایان دوره ابتدایی درس خواند، پاسدار بود، سال ۱۳۶۲ ازدواج کرد و صاحب دو پسر و یک دختر شد. این شهید بزرگوار نهم تیر ماه سال ۱۳۶۹ در بانه هنگام درگیری با گروههای ضدانقلاب بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید و مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.
ماجرای قبولی شهید اسدالله احمدی در سپاه و شیرینی خوردن آن!
اسماعیل احمدی برادر شهید اسدالله احمدی روایت میکند: نیمه دوم فصل پاییز بود، اسدالله به همراه پسرعمو خود به نام نادر احمدی جهت ثبتنام استخدامی به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شهرستان ابهر رفتند. ولی ناصر در ثبتنام قبول نشد و ایشان موفق به استخدام در سپاه شد که در آن زمان جزو استان زنجان بود.
برادرم، همیشه از خدا میخواست که در ثبتنام سپاه موفق شود و به خواست خداوند ایشان به آرزوی خود رسیده بود. وقتی به خانه آمد یک کیلو شیرینی بابت اینکه عضو سپاه شهرستان ابهر شده، خریده بود.
وقتی من و اعضای خانوادهام از آن شیرینی میخوردیم برادرم اسدالله گفت امیدوارم که هر چه زودتر شیرینی پیروزی رزمندگان سپاه اسلام، قرآن و امام بر زورگویان استکبار جهانی، نوکرشان و دست نشانده آنها را بخوریم.
وی همچنین در ادامه با لحن شوخی گفت خداوندا! مرا نزد امام حسین (ع) و یارانش روسیاه و شرمنده نکن و شهیدم کن. خواهر کوچکترم خطاب به بردارم گفت "باز از آن حرفها زدی".
برادرم شهید اسدالله احمدی جواب داد: "نَه خواهرم، شهادت نصیب هر کسی نمیشود مگر اینکه اول به مقام شهادت دست یابی و بعد شهید شوی".
منبع: بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قزوین
نظر شما