بچهها گلوله میزدند و من به دیدهبان میگفتم، اللهاکبر!
به گزارش نوید شاهد استان قزوین، نامههای شهدا و رزمندگان گنجینهای از خاطرات ارزشمندی هستند که امروز بازگویی آنها با هدف ترویج فرهنگ ایثار و شهادت ضروری است.
رزمنده بهرامعلی نصیری از جبهههای نبرد حق علیه باطل نامهای به سیروس عطایی در مینویسد که بدین شرح بوده است: من در انتظار بودم که نامهای از شما برای من که در منطقه عملیاتی محرم که در موسیان هستم به دستم برسد دیدم نه خبری نیست، نشستم توی سنگر که آتش دشمن خیلی شدید بود.
من، چون نامه نوشتم توی سنگر پهلوی بیسیم نشستم و دو تا برادر پای قبضه کار میکردند؛ من هم با دیدهبان تماس داشتم. خلاصه جای تو خالی، این چند کلمه نامه را مینوشتم بچهها گلوله میزدند و من به دیدهبان میگفتم. اللهاکبر.
ولی الان دیگر کار نمیکنیم، جای تو خالی، نشستیم داریم کمپوت گیلاس میخوریم. برادر جان من لیاقت نداشتم که شهید بشم! ولی دوستان و برادران شهید و زخمی شدند مانند شهیدان هاشم قاسمی، علی یوسفی و احمد حسینی که میشناسی و رودباری بود که قبلا در عملیات رمضان با هم بودیم و در این عملیات شهید شد.
چند روز مانده بود به عملیات من رفتم پیش بچهها، دیدم هاشم قاسمی (شهید) در چادر نشسته است، هدایت هم پیش ما بود و با علی یوسفی (شهید) یک روز مانده بود به عملیات در خط مقدم با هم بودند و چند تا عکس با هم گرفتیم؛ و غروب موقع نماز بود، من داشتم نماز میخواندم؛ آمد و مرا صدا کرد و گفت ما داریم میرویم و این آخرین لحظهای بود که با هم خداحافظی کردیم و از هم جدا شدیم. این بود خاطراتی از دو برادر شهید در آخرین ساعت.
منبع: کتاب نیستان (برگرفته از نامههای هشت سال دفاع مقدس)