نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات داد
نوید شاهد - شهيد "عيسی اردشيری" در دفترچه خاطرات خود می نویسد: «مرداد سال 1364 برادران گردان ابوذر در 35 کيلومتری اهواز به خط شديم و برادر جوکار فرمانده گردان دستور داد تمام تجهيزات را کامل کنيم و...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۱۵۰۶۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۲۰

نوید شاهد - «موقع بیرون آمدن از محل عروسی، چند تن از جوانان بزهکار روستا را در حال مصرف مشروب دیده بود. با چهره‌ای که از شدت عصبانیت برافروخته شده بود، سر آن‌ها فریاد زده و می‌گوید: شما خجالت نمی‌کشید که عمر و جوانی‌تان را در این راه صرف می‌کنید؟ ...» ادامه این خاطره از شهید "محمدعلی برجی" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۱۵۰۶۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۲۰

نوید شاهد - نخستین نشست هماهنگی مراحل ساخت مستند ثبت تاریخ شفاهی والدین معظم شهدا«قرار عاشقی»، در شهرستان اسلامشهر آغاز شد.
کد خبر: ۵۱۵۰۵۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۲۰

خاطراتی از شهید «علی يار شول»؛
نوید شاهد - وقتی به شهید شول می‌گفتيم بيشتر پيشمان بماند، میگفت اين حرف را نزنيد، مگر امام حسين (ع) خانواده نداشت. مگر علي‌اكبر جوان نبود. وظيفه‌ي ماست كه بجنگيم براي پيروزي ايران و اسلام. من كه خودم به خانواده‌ی رزمنده‌ها مي‌گويم خودشان را بايد برای همه چيز آماده كنند. شهادت، اسارت و مجروح شدن؛ چه طور خودم اينجا بمانم.
کد خبر: ۵۱۵۰۴۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۲۰

خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
نوید شاهد - صغری پایین‌شهری مادر شهید «فرامرز منصوری» نقل می‌کند: «شبی خواب دیدم محمد ساک، پوتین و یک بسته شیرینی همراهش بود. تعجب کردم. محمد جلوتر آمد و بسته شیرینی را به من تعارف کرد. من نمی‌دانستم که او شیرینی شهادت را برام آورده است.» در ادامه مصاحبه تصویری با مادر این شهید گرانقدر را در نوید شاهد می‌بینید.
کد خبر: ۵۱۴۹۹۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۱۸

برگی از خاطرات دفاع مقدس؛
نوید شاهد «ابتدا فکر کردیم هواپیما‌های ایرانی هستند و شروع به سر دادن شعار و تکبیر کردیم که ناگهان صدای انفجار مهیبی به گوش رسید همه وحشت زده به بیرون دویدیم. صدای آژیر آمبولانس‌ها و همهمه مردم شهر را فرا گرفته بود ...» ادامه این خاطره از "ابوالفضل ابراهیم‌خانی" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۱۴۹۷۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۱۸

برگرفته از کتاب خاکریز؛
نوید شاهد - «در قصر شیرین برف نمی‌بارید و مردم به سرمای زیاد عادت نداشتند. یک روز که برف زیادی بارید، دانش‌آموزان در مدرسه بودند و رفتن به خانه برایشان سخت بود، معلم‌ها نگران یخ زدن آنها بودند. نه می‌شد درس داد و نه می‌شد درس خواند ...» ادامه این خاطره از رزمنده "علی‌اصغر فلاح‌حسینی" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۱۴۸۸۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۱۷

نویدشاهد- کتاب «قرارگاه عبور» شامل خاطرات شفاهی حاج‌محمدجعفر مظاهری از دوران دفاع مقدس نوشته محسن صیفی‌کار توسط نشر ۲۷ منتشر و راهی بازار نشر شد.
کد خبر: ۵۱۴۸۲۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۱۶

معاون فرهنگی و آموزشی بنیاد استان قزوین:
نوید شاهد - بازگویی خاطرات والدین شهدا مروج فرهنگ ایثار و شهادت در جامعه است لذا انجام این مهم، اکنون با تولید آثار فاخر هنری مانند فیلم، کلیپ و مصاحبه در دستور کار بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قزوین است.
کد خبر: ۵۱۴۸۲۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۱۶

نویدشاهد- کتاب «بادگیرها چشم به راه‌اند» خاطرات شهید ابراهیم بشکرد‌ی‌زاده، رزمنده کهنسال دفاع مقدس به قلم اعظم پشت‌مشهدی، منتشر شد.
کد خبر: ۵۱۴۸۲۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۱۶

خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
نوید شاهد - حاجیه خانم ماریه لطفی مادر شهید "احمدرضا اسدی" با یاد فرزند شهیدش گفت :«خانواده های زیادی دو سه شهید در راه اسلام داده اند، من یک شهید قابل داشتم و آن را در راه خدا دادم؛ ان شالله که خدا بپذیرد.»
کد خبر: ۵۱۴۸۰۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۱۶

نوید شاهد - شهید «حمید رضایی» از شهدای دوران دفاع مقدس است. مادرش در روایت از او می گوید: «مدتی گذشت تا اینکه یک شب در تلویزیون دیدم، می گویند برخی از جهادگران ما به اسارت دشمن در آمده اند و جمعی از آنان شهید شدند. با این خبر دلم پر از آشوب شد. بهرام ما شهید شده بود. چند روزی بعد یکی از هم‌رزمان حمید به خانه ما آمد و همسرم را با خود به جایی برد و غیرمستقیم به او خبر داد که حمید به شهادت رسیده است. پدرش هم فوری به خانه آمد و بی مقدمه خبر شهادت پسرم را به من گفت!» ادامه این روایت را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۱۴۷۴۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۱۵

خواهر شهیدان زرآبادی‌پور روایت می‌کند؛
نوید شاهد - «او را بیدار می‌کنند و می‌پرسند چرا قرآن می‌خواندی؟ ایرج می‌گوید: خواب دیدم که اسیر شده‌ام به قرآن متوسل شدم و گفتم قرآن بخوانم تا یک بار دیگر مادرم را ببینم و دوباره برگردم ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید "ایرج زرآبادی‌پور" از زبان خواهر این شهید بزرگوار است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۱۴۷۲۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۱۵

گفتگو با مادر شهید:
نوید شاهد- مادر "شهید امیر ارشادی" می گوید: «فرزندم در جبهه مسئول آب رسانی به رزمندگان بود. به هنگام صبح در حین خدمات رسانی مورد هدف دشمن قرار می گیرد و به شهادت می رسد.»
کد خبر: ۵۱۴۷۱۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۱۵

نوید شاهد_کتاب خاطرات خودنوشت اسماعیل نادری از فرماندهان دوران دفاع مقدس توسط انتشارات سوره مهر منتشر و راهی بازار نشر شد.
کد خبر: ۵۱۴۶۹۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۱۴

نوید شاهد - «حمید از روزی که خبر مفقودی شهید حمید محمدرضایی را شنید، آرام و قرار نداشت. برای اینکه خبری از آقای محمدرضایی بشود طرح ختم سوره یاسین گرفته بود. این طوری نبود که فقط اسم هم گردانی‌هایش را بنویسد و همه چیز تمام. می‌آمد خانه و تک تک به کسانی که در این طرح ثبت‌نام کرده بودند پیامک می‌داد ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید مدافع حرم"حمید سیاه‌کالی‌مرادی" است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۱۴۶۲۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۱۴

خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (41)
نوید شاهد - شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: « با حسن کريم زاده، عباس دنياديده و اکبر دهقان در موضع توپخانه از تهران به بستان رفتيم. يک پمپ و مقداری ميوه هم برای سرهنگ برديم و...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۱۴۶۲۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۱۶

خاطره خودنوشت شهید "نصرالله ایمانی" (40)
نوید شاهد - شهید "نصراله ایمانی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: « قرار بود که به تنگ چذابه بروم وليکن جهت ساختن پل با اکبر دهقان رفتم بستان پيش سرگرد خزائمی تا برنامه انتقال صفحه ی آهن به سوسنگرد که جهت...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید گرانقدر را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۱۴۶۱۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۱۵

خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
رحمت‌الله پدر شهید «محمدرضا لاروئی‌آرانی» نقل می‌کند: «در دوران دفاع مقدس من در بهداری کار می‌کردم. یادم می‌آید زمانی که پیکر شهیدی را می‌آوردند ما می‌بایست تطهیر می‌کردیم. محمد خیلی اصرار داشت که کمک حال ما باشد، اما برادران سپاه برای اینکه سن و سالش کم بود، قبول نمی‌کردند، تا اینکه با اصرار محمد آنها پذیرفتند. محمد دل و جرأت زیادی داشت و ترسی در دل نداشت.» در ادامه مصاحبه تصویری با پدر و مادر این شهید گرانقدر را در نوید شاهد می‌بینید.
کد خبر: ۵۱۴۶۰۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۱۳

خاطرات رزمندگان گردان 410 غواص لشکر ثارالله؛
نوید شاهد – شهید "علی عابدینی" گفت: «دعا مي‌کنم و اميدوارم بار ديگر براي شرکت در مراسم شهادت من به اينجا بيائيد. از همه‌ي شما مي‌خواهم دعا کنيد که ديگر زنده به لاهيجان برنگردم.»
کد خبر: ۵۱۴۶۰۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۱۳