نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات
خاطره خودنوشت شهيد صحرائيان«1»
شهيد «صادق صحرائيان» در دفتر خاطرات خود می نویسد: «شب همان روز خرمشهر آزاد شد و همه روی خاکريز رفته و با ندای الله اکبر و تيراندازی ترسی در دل دشمن نشانده شد که دشمن مجبور به عقب نشينی شده بود و حتی...» متن کامل قسمت اول خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۳۴۵۷۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۲۶

گفتگوی تصویری با پدر شهید« فرهاد امیری»؛
پدر شهید« فرهاد امیری» می گوید: فرهاد بارها اصرار داشت که به جبهه برود اما من می گفتم تو هنوز به سن خدمت سربازی نرسیدی باز هم می گفت من باید زودتر بروم نبایدکه به دنبالم بیایند امام دستور بدهد همه باید آماده رفتن باشند.
کد خبر: ۵۳۴۵۶۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۲۶

خاطرات شفاهی همرزمان شهید؛
همرزم شهید می گوید: شهید «مظلومی» پاسداری مطیع ولایت و رهبری بودند و توکل به خدا را سر لوحه کارهای خود قرار می داد. فیلم این مصاحبه در ادامه تقدیم حضورتان می شود.
کد خبر: ۵۳۴۵۱۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۲۵

«نقش حساس و اساسی در برقراری آرامش و امنیت در هنرستان محل تحصیلش داشت، ضمن اینکه در این سال‌ها نیز با تجمع و همراه نیرو‌های انقلابی در همه صحنه‌ها برای مبارزه با ضد انقلاب و منافقان حضور فعال داشت ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید «علی میوه‌‏چین» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۳۴۴۹۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۲۵

در قسمتی از کتاب «من پاسدار نیستم!» که خاطرات یک‌هزار و سیصد و ۲۲ روز اسارتِ آزاده و جانباز عزیزالله فرجی‌زاده است، می‌خوانید: «همه اهل خانواده، مادر، همسر، فرزندان، برادر‌ها و ... در خانه بودند تا آمدم برای رفتن به جبهه از آن‌ها خداحافظی کنم همه زدند زیر گریه و از رفتنم جلوگیری کردند، در خانه را بستند، در اتاق را بستند، کفش‌هایم را مخفی کردند، خلاصه به هر دری می‌زدند که نروم ...»
کد خبر: ۵۳۴۴۹۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۲۵

همرزم شهید «علی اصغر رویان» در خاطرات خود از این شهید گفت: علی اصغر سنگر فرماندهی را دید و گفت این سنگر ناقصه، رفت و عکس امام خمینی را آورد و ادامه داد سنگر فرماندهی که عکس امام را نداشته باشد ناقص است.
کد خبر: ۵۳۴۴۷۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۲۴

برادر شهید «محمدرضا ابراهیمی» نقل می‌کند: «توی پارک دیدمش. روی چمن نشسته و تعدادی دفتر و کتاب کنارش بود. گفتم: «از سرخه می‌کوبی تا سمنان می‌آی که با این سختی درس بخونی؟ گفت: این طوری ارزشش بیشتره. تازه آدم با سختی‌ها آبدیده می‌شه.»
کد خبر: ۵۳۴۴۶۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۲۴

برگی از خاطرات شهید مدافع حرم «محمدرضایی»؛
«یک شب پژاک به یکی از سنگر‌ها نفوذ کرد و یکی از بچه‌ها به نام حسن حسین‌پور را به شهادت رساند. آن شب حاجی به همه نیرو‌ها سرکشی می‌کرد و خیلی خونسرد می‌گفت: تیراندازی به خاطر اشتباه یکی از نیرو‌ها رخ داده و هیچ اتفاقی نیفتاده است ...» ادامه این خاطره از شهید مدافع حرم «حمید محمدرضایی» را همزمان با سالروز شهادت این شهید بزرگوار در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۳۴۴۳۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۲۴

رئیس بنیادشهید و امور ایثارگران پاکدشت از مشارکت شورای شهر شریف آباد برای حمایت از ساخت و تدوین خاطرات شفاهی والدین شهدا خبرداد.
کد خبر: ۵۳۴۴۲۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۲۳

خاطرات جانباز دفاع مقدس:
سال ۱۳۶۱ در عملیات رمضان مجروح شدم، وقتی مرا به بیمارستان برای مداوا بردند به دلیل مسافت طولانی که با شهر خود داشتم، مادرم برای صحبت با من، با بیمارستان تماس گرفت. منتظر شنیدن صدای غمگین و گریان او بودم، اما یکباره همه چیز تغییر کرد... برای شنیدین خاطرات این جانباز عزیز در ادامه خبر کلیپ را ببینید.
کد خبر: ۵۳۴۴۱۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۲۴

کتاب «یادگار» روایت داستانی از خاندانی ایثارگر که شناسنامه ایثارگری آن‌ها می‌تواند الگویی برای یک ملت باشد، منتشر گردید.
کد خبر: ۵۳۴۳۷۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۲۲

قسمت دوم؛
«آسمان، آبی تر» مجموعه کلیپ های مصاحبه با والدین شهدا و آزادگان و جانبازان دفاع مقدس استان یزد می باشد. این برنامه در استودیو بنیاد شهید و امور ایثارگران با همکاری صدا و سیمای مرکز استان ضبط و پس از تدوین از شبکه استانی یزد پخش می شود. این قسمت از «آسمان، آبی تر» با پدر و خواهر طلبه شهید «محمدرضا غیاثی زارچ» به مصاحبه پرداخته است. پدر شهید والامقام چنین می گوید: «مجروحیت نیز مانع حضور «محمدرضا» در جبهه‌ها نشد.» نوید شاهد شما را به دیدن این مصاحبه دعوت می کند.
کد خبر: ۵۳۴۳۷۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۲۲

خاطره خودنوشت شهيد مولایی «3»
شهيد «سيدمحمود مولایی» در دفتر خاطرات خود می نویسد: «ظهر آن روز داشتيم با دوستان همان اطراف قدم می زديم که چشمم به يکی از تانکهايی که شب حمله به وسيله مزدوران عراق زده شده بود افتاد. برادر شهيدمان...» متن کامل قسمت سوم خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۳۴۳۴۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۲۲

خاطره خودنوشت شهيد مولایی «2»
شهيد «سيدمحمود مولایی» در دفتر خاطرات خود می نویسد: «فردای آن روز به جبهه دارخوين نزديک اهواز منتقل شديم که الان که اين خاطره را می نويسم و...» متن کامل قسمت دوم خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۳۴۳۴۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۲۲

خاطره خودنوشت شهيد مولایی «1»
شهيد «سيدمحمود مولایی» در دفتر خاطرات خود می نویسد: «پس از7-8 روز اکثر گردان ها به جای ديگری منتقل شدند ما خيلی ناراحت بوديم که چرا ما را اعزام نمی کنند ولی...» متن کامل قسمت اول خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۳۴۳۴۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۲۲

خاطرات شفاهی والدین و خانواده شهدا؛
شهید «حسین حسین زاده» از شهدای نیروی انتظامی استان ایلام است که در طول هشت سال جنگ تحمیلی حضور فعالی در جبهه داشت اما در باغ شهادت بعد از جنگ به رویش باز شد و در حین حراست از وطن در درگیری با منافقین کوردل به شهادت رسید. همسر شهید می گوید شهید حسین زاده خیلی خوش برخورد بود به نماز جماعت و جمعه و تربیت اسلامی خیلی تأکید می کرد و بارها به من می گفت بعد از من فرزندانمان را اسلامی تربیت کن. فیلم این مصاحبه در ادامه تقدیم حضورتان می شود.
کد خبر: ۵۳۴۳۱۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۲۱

برگرفته از داستان طنز دفاع مقدس؛
«بالای سر پیرزن هم عکس یک جوان و یک گل لاله. مثل همین عکس مکس‌های شهدا. آره زیرش هم اسمش را نوشته بود. با سر به عکس اشاره کردم و گفتم، پسرته؟ پیرزن سرش را به علامت مثبت تکان داد و گفت شهید شده؟ پیرزن باز هم سرش را تکان داد ...» آنچه می‌خوانید گزیده‌ای از داستان طنز دفاع مقدس است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۳۴۳۱۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۲۱

آزاده و جانباز شهید «شهاب رضایی‌مفرد» روایت می‌کند: «جایی که باید یک عمر آنجا می‌خوابیدیم، می‌نشستیم، غذا می‌خوردیم، نماز می‌خواندیم و همه امورات زندگی را در آنجا می‌گذراندیم تقریباً عرض آن دو وجب (نیم متر) و طول آن کمتر از دو متر بود یعنی یک متر مربع و تقریباً به اندازه یک قبر باید یکی از پتوها را به عنوان زیرانداز و یکی روانداز و سومین پتو را به شکل لوله شده به عنوان متکا استفاده می‌کردیم.»
کد خبر: ۵۳۴۲۹۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۲۱

«مادرم برایش دختری را خواستگاری کرده بود و به رسم و عرف زمانه، قطعه‌ای طلا خریده بود تا ابوالفضل آن را به عروس هدیه بدهد. اما برادرم، آن را قبول نکرد و به جای آن یک حبه قند از قندان آنان برداشت و در بشقاب عروس خانم گذاشت ...» ادامه این خاطره از شهید «ابوالفضل خوئینی» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۳۴۲۵۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۲۰

خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
شهيد شمس الدين ملایی از شهدای دفاع مقدس استان ایلام است که خردادماه 1367 در جبهه مهران به درجه رفیع شهادت نایل آمد. همیشه می گفت: «تا فشنگ دارم خواهم جنگيد هرگز با اسلحه پُر برنخواهم گشت. چون من راه شهادت را از آزادمرد اسلام امام حسين (ع) سيدالشهداء آموخته‌ام.»
کد خبر: ۵۳۴۲۴۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۲۰