نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات
قسمت نخست گفتگو با مادر گرامی شهید سیدعباس طاهری
شهید «سیدعباس طاهری» متولد شهرستان سمنان، از شهدای دفاع مقدس است. در این کلیپ مادر گرامی این شهید گرانقدر نقل می‌کند: «پیش از آخرین اعزامش در گلزار شهدا بودیم که قبری را نشانم داد و گفت اینجا را برای من آماده می‌کنند.» این کلیپ با عنوان «چراغ محله» با همکاری بنیاد شهید و امور ایثارگران استان سمنان و صدا و سیمای مرکز این استان تهیه شده است. نوید شاهد سمنان شما را به دیدن قسمت نخست این گفتگوی زیبا دعوت می‌کند.
کد خبر: ۵۳۵۴۳۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۰۹

«پدری که در بدترین شرایط و آسیب‌ها و زخم‌های جسمانی خم به ابرو نمی‌آورد؛ حالا با دیدن تصاویر امام در بیمارستان اشک می‌ریخت و کلافه بود. مرد بی‌ادعای من برای امام گریه می‌کرد و من از دیدن حال و روز او می‌سوختم ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید «احمدعلی طاهرخانی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۳۵۴۲۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۰۹

روایتی خواندنی از دوست شهید« فتاح احمدی»؛
دوست شهید« فتاح احمدی»، می گوید: یک شب شهید برگشت و گفت می خواهم امشب را نزد شما باشم زیرا می دانم که شهید می شوم و نمی خواهم دیدارم به قیامت بیفتد. فردا همان روز به منطقه رفت و به شهادت رسید.
کد خبر: ۵۳۵۳۸۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۰۸

«مطمئن باشید چیز‌هایی که شما به عنوان جهیزیه گرفته‌اید خوشبختی نمی‌آورد. ببینید که خاله جون در یک اتاق کوچک زندگی می‌کنند، اما چقدر خوشبخت هستند ...» ادامه این خاطره از «سید آزادگان، شهید حجت‌الاسلام‌والمسلمین سیدعلی‌اکبر ابوترابی‌فرد» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۳۵۳۶۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۰۸

خاطرات شفاهی مادر دو شهید؛
محبوبه رفیعی مادر شهیدان «حسن و مرتضی رفیعی» روایت می‌کند: «رضا همیشه به وقت نماز می‌خواند. هر وقت او را می‌دیدی در حال نمازخواندن بود. در نمازهایش سجده‌های طولانی می‌گذاشت.» در ادامه مصاحبه تصویری با مادر این شهیدان گرانقدر را می‌بینید.
کد خبر: ۵۳۵۳۵۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۰۹

خاطرات شفاهی پدر دو شهید؛
مصطفی نوراللهی پدر شهیدان «رضا و محسن نوراللهی» می‌گوید: «وقتی به رضا گفتم: تو در کنارمان بمان و جبهه نرو تا برادرت برگردد، گفت: پدر جان نمی‌توانم در خانه بمانم باید راه برادرم را ادامه بدهم.» در ادامه مصاحبه تصویری با پدر و برادر این شهیدان گرانقدر را می‌بینید.
کد خبر: ۵۳۵۳۴۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۰۸

خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
شهید «عنایت الله شیخ سامانی» از شهدای شهرستان سامان در دوران دفاع مقدس است که تیرماه ۱۳۶۶ در فکه به شهادت رسید. مادر شهید نقل می‌کند: «چهارتا پسر داشتم؛ پسر دومم بود که شهید شد. پسر خوب و مهربانی برایم بود.» این فیلم با عنوان «اسناد افتخار» و با همکاری بنیاد شهید و امور ایثارگران استان چهارمحال و بختیاری و صدا و سیمای مرکز این استان تهیه شده است.
کد خبر: ۵۳۵۲۸۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۰۸

با توجه به اینکه او دستش مجروح بود و در سرما هم بسیار اذیت می‌شد، ولی زیارت مزار شهدا را ترک نمی‌کرد. بار‌ها شاهد بودم که وی مظلومانه از کنار دیوار به طرف مزار شهدا رفته و شدیداً اشک می‌ریخت! نمی‌دانم چه آرزویی داشت؟ ولی مطمئن هستم با صداقتی که در وجودش بود به آرزویش رسید ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید «مهدی شالباف» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۳۵۲۷۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۰۷

برگرفته از نامه‌های دفاع مقدس؛
«وقتی برای ما نامه می‌آید همچو این است که کوله‌باری را از دوش ما برداشته و خستگی از تن ما خارج می‌شود ...» این خاطره را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۳۵۲۶۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۰۷

قسمت دوم گفتگو با مادر گرامی شهید شیرمحمد رستمیان
شهید «شیرمحمد رستمیان» متولد روستای تویه‌دروار شهرستان دامغان، از شهدای دفاع مقدس است. در این کلیپ مادر گرامی این شهید گرانقدر نقل می‌کند: «شیرمحمد را که دیدم سر در بدن نداشت. همسرم گفت: دامادش کردی؟ گفتم: بله داماد خدایی‌اش کردم.» این کلیپ با عنوان «چراغ محله» با همکاری بنیاد شهید و امور ایثارگران استان سمنان و صدا و سیمای مرکز این استان تهیه شده است. نوید شاهد سمنان شما را به دیدن قسمت دوم این گفتگوی زیبا دعوت می‌کند.
کد خبر: ۵۳۵۲۶۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۰۷

«موش‌ها در حدی بودند که اگر نان را در چفیه می‌ریختیم، چفیه را سوراخ می‌کردند و به سرعت نان را آلوده می‌کردند. نان را تمیز می‌کردیم و داخل چفیه می‌ریختیم و از سقف سنگر آویزان می‌کردیم، ولی موش‌ها باز از گونی سنگر بالا می‌رفتند و چفیه را سوراخ می‌کردند و نان را آلوده می‌ساختند ...» ادامه این خاطره از زبان «بهرام ایراندوست» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۳۵۲۴۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۰۵

«وقتی در خرمشهر زندگی می‌کردیم روزی برای خرید نان با امید به نانوایی رفته بودم هنگام بازگشت ناگهان هواپیما‌های عراقی بر سر شهر آمده و شهر را بمباران کردند. من و امید هراسان به طرف خانه برگشتیم که ناگهان یکی از بمب‌ها به خانه ما اصابت کرد و پسر بزرگم که نامش امیر بود در برابر چشمان‌مان شهید شد ...» ادامه این خاطره را به مناسبت سالروز آزادسازی خرمشهر در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۳۵۱۲۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۰۴

برگی از خاطرات دفاع مقدس؛
«عملیات دوم بیت‌المقدس بود. آن شب با شروع حمله، باران واقعی گلوله به طرف ما سرازیر شد. طوری که ما در جلوی خودمان چیزی جز گلوله نمی‌دیدیم و یک لحظه تعداد زیادی از نیرو‌ها شهید، زخمی و بقیه زمین‌گیر شده به اصطلاح کپ کردند ...» ادامه این خاطره از «محمد رحمانی» را همزمان با گرامیداشت سوم خرداد و سالروز فتح خرمشهر در عملیات بیت‌المقدس در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۳۵۰۵۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۰۳

شهید«مزار بهاره» فروردین 1343 در قرقری شهرستان هیرمند متولد شد، با اتمام تحصیلات به عضویت ارتش درآمد با اتمام دوره آموزش به لشکر 88 زرهی سیستان وبلوچستان پیوست. سرانجام دوم خرداد 1365 در فکه به فیض شهادت نایل آمد.
کد خبر: ۵۳۵۰۱۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۰۲

در قسمتی از کتاب «خاکریز» که گزیده‌ای از خاطرات دفاع مقدس استان قزوین است، می‌خوانید: «فرمانده پادگان به آن فرد گفت: همه دور پادگان را با کفش دویده‌اند، ولی تو برای تنبیه باید با پای برهنه بدوی. حالا کفش‌ها و جوراب‌هایت را دربیاور، خودش نیز کفش‌هایش را درآورد تا همراه او بدود. فرماندهان پایین‌تر به او گفتند: شما یک بار دور پادگان را دویده‌اید، اجازه بدهید شخص دیگری او را ببرد ...»
کد خبر: ۵۳۵۰۰۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۰۲

«اولین بار بود درد خاصی در انگشت شصتم احساس می‌کردم، حالت عجیبی داشتم، نوعی ترس وجودم را فرا گرفته بود، در این لحظه با خودم زمزمه می‌کردم و می‌گفتم برای چه آمدی جنگ، تو که رفته بودی غائله کردستان دیگه چرا اینجا آمدی ...» ادامه این خاطره را از زبان جانباز ۵۵ درصد «علیرضا دولت‌آبادی» در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۳۴۹۸۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۰۲

گفتگوی تصویری با مادر شهید «فرشید پوطی»؛
مادر شهید «فرشید پوطی» می گوید: شهید بسیار آرام و مؤمن بود، همیشه جواب سوالاتم را با خنده جواب می داد، وقتی خبر شهادتش را برایم آوردند باور نکردم و هنوز هم به فکر او هستم. سالهاست با عکس فرشید زندگی می کنم.
کد خبر: ۵۳۴۹۱۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۰۱

روایتی خواندنی از مادر شهید «مرتضی مهدیانی»؛
مادر شهید «مرتضی مهدیانی»می گوید: مرتضی همیشه در کمین منافقین و ضد انقلابیون بود حتی تبری درست کرده بود و می گفت اگر منافقین را پیدا کنم با این تبر سرشان را می زنم و می گفت منافقین باید ریشه کن شوند چون بیگانه پرست هستند.
کد خبر: ۵۳۴۹۱۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۰۱

برگی از خاطرات دفاع مقدس؛
«پس از مدتی ما را به خرمشهر و آبادان بردند. ما در آنجا چادر زدیم، ولی چادر‌ها نمی‌توانست جلوی گلوله‌های توپ و بمباران عراقی‌ها را بگیرد. سنگر‌هایی هم که در زمین حفر می‌شد با سطح زمین همسطح بود و جریان هوا در آن گرمای خرماپزان در آن‌ها صورت نمی‌گرفت و محیط سنگر‌ها را به طور شدیدی خفه‌کننده می‌کرد ...» ادامه این خاطره را از زبان رزمنده دفاع مقدس «بهرام ایراندوست» در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۳۴۹۰۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۰۱

هم‌رزم شهید «محمدحسین احسانی» نقل می‌کند: «شب نوزدهم اردیبهشت ماه بود. قبل از اعزام به خط، محمدحسین را دیدم. گفت: بچه‌ها دعای توسل گذاشتن، نمی‌آی؟ گفتم: کار دارم. تو برو! التماس دعا! همه آن‌ها شهید شدند.» نوید شاهد سمنان به مناسبت فتح خرمشهر، در دو بخش خاطرات ی از این شهید گرانقدر برای علاقه‌مندان منتشر می‌کند که توجه شما را به قسمت دوم این خاطرات جلب می‌کنیم.
کد خبر: ۵۳۴۸۳۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۳۱