نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات
«موش‌ها در حدی بودند که اگر نان را در چفیه می‌ریختیم، چفیه را سوراخ می‌کردند و به سرعت نان را آلوده می‌کردند. نان را تمیز می‌کردیم و داخل چفیه می‌ریختیم و از سقف سنگر آویزان می‌کردیم، ولی موش‌ها باز از گونی سنگر بالا می‌رفتند و چفیه را سوراخ می‌کردند و نان را آلوده می‌ساختند ...» ادامه این خاطره از زبان «بهرام ایراندوست» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۳۵۲۴۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۰۵

«وقتی در خرمشهر زندگی می‌کردیم روزی برای خرید نان با امید به نانوایی رفته بودم هنگام بازگشت ناگهان هواپیما‌های عراقی بر سر شهر آمده و شهر را بمباران کردند. من و امید هراسان به طرف خانه برگشتیم که ناگهان یکی از بمب‌ها به خانه ما اصابت کرد و پسر بزرگم که نامش امیر بود در برابر چشمان‌مان شهید شد ...» ادامه این خاطره را به مناسبت سالروز آزادسازی خرمشهر در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۳۵۱۲۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۰۴

برگی از خاطرات دفاع مقدس؛
«عملیات دوم بیت‌المقدس بود. آن شب با شروع حمله، باران واقعی گلوله به طرف ما سرازیر شد. طوری که ما در جلوی خودمان چیزی جز گلوله نمی‌دیدیم و یک لحظه تعداد زیادی از نیرو‌ها شهید، زخمی و بقیه زمین‌گیر شده به اصطلاح کپ کردند ...» ادامه این خاطره از «محمد رحمانی» را همزمان با گرامیداشت سوم خرداد و سالروز فتح خرمشهر در عملیات بیت‌المقدس در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۳۵۰۵۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۰۳

شهید«مزار بهاره» فروردین 1343 در قرقری شهرستان هیرمند متولد شد، با اتمام تحصیلات به عضویت ارتش درآمد با اتمام دوره آموزش به لشکر 88 زرهی سیستان وبلوچستان پیوست. سرانجام دوم خرداد 1365 در فکه به فیض شهادت نایل آمد.
کد خبر: ۵۳۵۰۱۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۰۲

در قسمتی از کتاب «خاکریز» که گزیده‌ای از خاطرات دفاع مقدس استان قزوین است، می‌خوانید: «فرمانده پادگان به آن فرد گفت: همه دور پادگان را با کفش دویده‌اند، ولی تو برای تنبیه باید با پای برهنه بدوی. حالا کفش‌ها و جوراب‌هایت را دربیاور، خودش نیز کفش‌هایش را درآورد تا همراه او بدود. فرماندهان پایین‌تر به او گفتند: شما یک بار دور پادگان را دویده‌اید، اجازه بدهید شخص دیگری او را ببرد ...»
کد خبر: ۵۳۵۰۰۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۰۲

«اولین بار بود درد خاصی در انگشت شصتم احساس می‌کردم، حالت عجیبی داشتم، نوعی ترس وجودم را فرا گرفته بود، در این لحظه با خودم زمزمه می‌کردم و می‌گفتم برای چه آمدی جنگ، تو که رفته بودی غائله کردستان دیگه چرا اینجا آمدی ...» ادامه این خاطره را از زبان جانباز ۵۵ درصد «علیرضا دولت‌آبادی» در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۳۴۹۸۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۰۲

گفتگوی تصویری با مادر شهید «فرشید پوطی»؛
مادر شهید «فرشید پوطی» می گوید: شهید بسیار آرام و مؤمن بود، همیشه جواب سوالاتم را با خنده جواب می داد، وقتی خبر شهادتش را برایم آوردند باور نکردم و هنوز هم به فکر او هستم. سالهاست با عکس فرشید زندگی می کنم.
کد خبر: ۵۳۴۹۱۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۰۱

روایتی خواندنی از مادر شهید «مرتضی مهدیانی»؛
مادر شهید «مرتضی مهدیانی»می گوید: مرتضی همیشه در کمین منافقین و ضد انقلابیون بود حتی تبری درست کرده بود و می گفت اگر منافقین را پیدا کنم با این تبر سرشان را می زنم و می گفت منافقین باید ریشه کن شوند چون بیگانه پرست هستند.
کد خبر: ۵۳۴۹۱۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۰۱

برگی از خاطرات دفاع مقدس؛
«پس از مدتی ما را به خرمشهر و آبادان بردند. ما در آنجا چادر زدیم، ولی چادر‌ها نمی‌توانست جلوی گلوله‌های توپ و بمباران عراقی‌ها را بگیرد. سنگر‌هایی هم که در زمین حفر می‌شد با سطح زمین همسطح بود و جریان هوا در آن گرمای خرماپزان در آن‌ها صورت نمی‌گرفت و محیط سنگر‌ها را به طور شدیدی خفه‌کننده می‌کرد ...» ادامه این خاطره را از زبان رزمنده دفاع مقدس «بهرام ایراندوست» در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۳۴۹۰۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۰۱

هم‌رزم شهید «محمدحسین احسانی» نقل می‌کند: «شب نوزدهم اردیبهشت ماه بود. قبل از اعزام به خط، محمدحسین را دیدم. گفت: بچه‌ها دعای توسل گذاشتن، نمی‌آی؟ گفتم: کار دارم. تو برو! التماس دعا! همه آن‌ها شهید شدند.» نوید شاهد سمنان به مناسبت فتح خرمشهر، در دو بخش خاطرات ی از این شهید گرانقدر برای علاقه‌مندان منتشر می‌کند که توجه شما را به قسمت دوم این خاطرات جلب می‌کنیم.
کد خبر: ۵۳۴۸۳۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۳۱

«خبر نداشتیم که به زودی عملیات بیت‌المقدس برگزار می‌شود. به هر تیپ یک گروهان دادند و گروهان ما را به تیپ بیت‌المقدس معرفی کردند که بچه‌های مشهد بودند. رفتیم و با مسئول یگان هماهنگ شدیم و راه فتادیم در راه رمز عملیات را گفتند. یگان‌ها هم درگیری را شروع کرده بودند. تا صبح نزدیک کارخانه سپنتا رسیدیم. خط دشمن حدود سه، چهار کیلومتر آن طرف‌تربود. هیچ کاری پیش نرفت. یعنی نیرو‌های پیاده نتوانسته بودند جلو بروند و عراقی‌ها هم مقاومت می‌کردند ...» ادامه این خاطره را از رزمنده دفاع مقدس «ولی‌الله محمدی» در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۳۴۸۰۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۳۱

پدر شهید محمود مروت: محمود قلب رئوف و مهربانی داشت، بی ریا و بدون چشم داشت به مردم کمک می‌کرد و در سخاوت مثال زدنی بود.
کد خبر: ۵۳۴۷۷۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۲۹

«مستقیم آمد کنار تابوت فرزند عزیزش زانو زد و چندیان بار بوسید و بلند شد سه بار به دورش چرخید و سر جنازه را باز کرد. متلاشی شده بود و در همان زخم‌ها را چند بار بوسید و با یک لحن سوزناک گفت: حسینم، پسرم! آیا تو حسین منی؟ با این کلمات پر رمز و راز محبت‌آمیز همه حاضرین را به گریه انداخت ...» ادامه این خاطره از پدر شهید نبی‌الله هاشمی و برادر شهید عبدالله هاشمی را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۳۴۷۶۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۲۹

کتاب‌های «حسن ژیپاد» و «عاشقان وطن» در حوزه هنری استان گیلان تولید شده و انتشارات نکوآفرین، آنها را در سال 1397 به چاپ نخست رسانده است. درباره این دو کتاب چند ویژگی مشترک است. یکی این که هر دو خاطرات تکاوران را در بر دارند. آنها در سیر خاطرات خود درباره دوره‌های آموزشی تکاوری گفته‌اند. این ویژگی خواننده را با نوع توانایی آنها آشنا می‌کند.
کد خبر: ۵۳۴۷۵۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۲۹

مادر شهید «احمد احمدی» نقل می‌کند: « یک هفته مانده بود به شهادتش، همه کارهایم را انجام دادم. به من گفتند: چرا این کار‌ها رو می‌کنی؟ گفتم: می‌خوام اگه مهمون اومد کارهام مرتب باشه.» نوید شاهد سمنان در سالگرد شهادت، توجه شما را به خاطرات ی از والدین این شهید گرانقدر جلب می‌کند.
کد خبر: ۵۳۴۷۴۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۲۹

به مناسبت برگزاری اجلاسیه شهدای روحانی مدافع حرم کشور به میزبانی کرمان، فایل پی دی اف، شامل تصویر ۲۸شهید از۳۹شهید روحانی مدافع حرم کشور به همراه فرازی از وصیت نامه یا خاطرات شهدای روحانی را مشاهده نمایید.
کد خبر: ۵۳۴۷۴۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۲۹

هم‌کلاسی شهید «محمدحسین احسانی» نقل می‌کند: «دبیر ادبیات‌مان پرسیدن «می‌خواهید چکاره بشید؟ نوبت به محمدحسین رسید. آقا ما می‌خواهیم رهبر بشیم! حالا فکر می‌کنم آیا او واقعاً رهبر نبود؟» نوید شاهد سمنان به مناسبت فتح خرمشهر، در دو بخش خاطرات ی از این شهید گرانقدر برای علاقه‌مندان منتشر می‌کند که توجه شما را به قسمت نخست این خاطرات جلب می‌کنیم.
کد خبر: ۵۳۴۷۰۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۲۸

گفتگوی تصویری با مادر شهید«فرهاد امجدیان»؛
مادر شهید«فرهاد امجدیان» می گوید: زمانی که تلویزیون صحبت های مادران شهدا را پخش می کرد فرهاد رو به من می کرد و می گفت مادر به نظرت من لیاقت شهادت را دارم! اگر اینطور باشد شما هم لیاقت مادر شهید شدن را داری.
کد خبر: ۵۳۴۷۰۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۲۸

«کمی که تاکسی دور شد، متوجه شدند چمدان و همه وسایلی که خریده بودند، داخل صندوق عقب تاکسی جا مانده و او هم رفته است. نیم ساعتی نشسته بودند و کاملا مستاصل که چه کنند. خسرو دست‌هایش را بالا برد و گفت: یا صاحب‌الزمان (عج) من همه تلاشم این بود که جشن نامزدی‌ام در شب ولادت شما باشد، حالا خودت کاری بکن که آبروی من در خطر است ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات همسر شهید «خسرو وفایی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۳۴۷۰۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۲۸

خاطره خودنوشت شهيد «منصور مظلومی»
شهيد «منصور مظلومی» در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «دوستانی داشتم که رژيم منحوس شاهنشاهی و فساد دوران پهلوی چنان روی آنان اثر گذاشته بود که به تنها چيزی که فکر می‌کردند شکم و هوای نفسانی بود و...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۳۴۶۷۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۲۷