نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات
پایگاه خبری نوید شاهد بوشهر جهت ترویج فرهنگ ایثار و شهادت تصاویر شهید «سید تقی بحرانی» منتشر می‌کند.
کد خبر: ۵۶۰۷۷۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۲۱

«درایت و مدیریت آقای مسیب مثال‌زدنی بود. در عملیات والفجر ده طوری منطقه را شناسایی کرده بودند که سردار عراقی فرمانده تیپ به آقا مسیب گفت شناسایی شما به‌قدری دقیق بود که ما در مرحله اول توانستیم بدون تلفات انسانی دشمن را دور بزنیم و از پشت غافل‌گیر کنیم ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات دختر شهید «مسیب مرادی‌کشمرزی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۶۰۷۶۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۲۱

برگرفته از نامه‌های دفاع مقدس؛
«اگر رفتی به آن‌جا از طرف من، آن خاک را ببوس و یا از آن خاک برای من بیاور اگر من بدانم در کدام منطقه بود به زیارت خاکش می‌روم ...» این نامه حاجی‌رضا قلیجی طی دوران دفاع مقدس به رزمنده کامبیز فتحی‌لوشانی را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۶۰۷۶۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۲۱

قسمت سوم خاطرات شهید «محمدرضا وفائی‌نژاد»
مادر شهید «محمدرضا وفائی‌نژاد» نقل می‌کند: «محمدرضا به خواهرش گفت: اگر شهید شدم، جنازه‌ام را توی پرچم ایران و پرچم الله‌اکبر بگذارید. اگر روزی فدای ملتم گشتم/ به دور من بپیچان پرچم رنگین ایران را/ که تا این آسمان برجاست/ بداند هرکسی، من عاشق ایران زیبا و پرچمش هستم.»
کد خبر: ۵۶۰۷۴۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۲۱

برگرفته از خاطرات مادر شهید پرویز(امیر) فرخ زاده؛
مادر شهید پرویز (امیر) فرخ زاده روایت می‌کند:من هرگز شهادت پسرم را باور نداشتم. ۱۱ سال تمام به دنبالش گشتیم چند سال بعد از شهادت پسرم در اربعین حسینی، در مجلس روضه‌ای نشسته بودم و متوسل به حضرت زینب (س) شدم و گفتم: «نشانی از پسرم برایم بفرست...» ادامه این خاطره را بخوانید.
کد خبر: ۵۶۰۷۲۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۲۰

برگی از خاطرات شهید «میوه‌چین»؛
«علی در انجام فرامین دینی بسیار مقید بود و همه تکالیف دینی‌اش را درست و به‌موقع انجام می‌داد و می‌گفت باید تکالیف دینی‌مان را مثل تکالیف اجتماعی و اخلاقی، به‌درستی و در زمانش انجام دهیم تا تجدید نشویم ...» ادامه این خاطره از شهید «علی میوه‌‏چین» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۶۰۷۰۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۲۰

برادر شهید «عثمان کریم پناه» می‌گوید خیلی بی تاب برادرم بود، شبی خواب دیدم پیشم آمد و گفت: چرا ناراحتی و گریه می‌کنی در حالیکه باید خوشحال باشی که من سعادتمند شدم و به آرزویم رسیده ام.
کد خبر: ۵۶۰۶۸۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۲۰

خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
همسر شهید «عبدالله قلاتویی» می‌گوید: «شهید اخلاقش خیلی خوب بود، همه می‌گفتند آدم خوبی بود. خیلی برایم سخت است، در نبودش خیلی هوای پسرم را داشتم و برایش هم مادر و هم پدر شدم. هیچ وقت همسرم را فراموش نمی‌کنم، امیدوارم او را در آن دنیا ببینم...»
کد خبر: ۵۶۰۶۶۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۲۰

پایگاه خبری نوید شاهد بوشهر جهت ترویج فرهنگ ایثار و شهادت تصاویر شهید مفقود الاثر «ناصر جوهر زاده» از شهدای دفاع مقدس بوشهر برای مخاطبان خود منتشر می کند.
کد خبر: ۵۶۰۶۶۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۲۰

قسمت دوم خاطرات شهید «محمدرضا وفائی‌نژاد»
مادر شهید «محمدرضا وفائی‌نژاد» نقل می‌کند: «می‌گفت: دوست دارم پیروزی ایران را بر صدامیان ببینم و بعد از شکست صدام اسرائیلی، به لبنان و فلسطین بروم و با اسراییلی‌ها بجنگم!»
کد خبر: ۵۶۰۶۶۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۲۰

قسمت نخست خاطرات شهید «محمدرضا وفائی‌نژاد»
هم‌رزم شهید «محمدرضا وفائی‌نژاد» نقل می‌کند: «شهید محمدرضا این افتخار را کسب کرده بود که در پل سه‌دهنه نماز جماعت را به امامت آیت‌الله خامنه‌ای اقامه نماید. شهید، بعد از این که مرا دید، گفت: جایت خیلی‌خیلی خالی بود! مثل این بود که تازه متولد شده بودم. نماز عارفانه‌ای بود.»
کد خبر: ۵۶۰۶۴۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۱۹

برگی از خاطرات؛
«برادر شب خواب دیدم شهید شده‌ام و در داخل میدان مین مانده‌ام از بلندی به جنازه نگاه می‌کردم، ولی جنازه‌ام دست نداشت به‌خاطر همین گفتم بیایم در رودخانه، غسل شهادت بکنم شاید دیگر فرصتی نباشد. من خنده‌ی طولانی و بلندی کردم و گفتم به‌خاطر همین است که می‌گویم شب پرخوری نکن ...» ادامه این خاطره را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۶۰۶۳۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۱۹

برگرفته از نامه‌های دانش‌آموزان به شهدا؛
«شما پیدایان ناپیدائید با آن که سال‌ها می‌گذرد باز کوچه‌پس‌کوچه‌های شهرمان، بوی شما لاله‌های خدایی را می‌دهد، ...» ادامه این نامه را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۶۰۶۳۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۱۹

برگرفته از خاطرات رزمندگان بوشهری دفاع مقدس؛
«در آن لحظه پر از اضطراب، شهید علیرضا ماهینی مدام از ما میخواست ذکر بخوانیم و خصوصاً آیــه هشت سوره یس را قرائت کنیم. آیه ای که بعداً در تمامی سالهای جبهه ورد زبان بچه‌های رزمنده بخصوص بچه‌های گروه شناسایی بود ...» ادامه این خاطره را در متن خبر بخوانید.
کد خبر: ۵۶۰۶۳۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۱۹

«همزمان یک نفر گفت یک، دو، سه و آن‌ها پا‌های خود را به زمین می‌کوبیدند و می‌گفتند الله. همین پا کوبیدن‌ها، عراقی‌ها را به این فکر فرو برده بود که اسرا در حال حفر تونل هستند ...» ادامه این خاطره را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۶۰۶۲۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۱۹

قسمت دوم خاطرات دانشجوی شهید «یدالله جدیدی»
برادر شهید «یدالله جدیدی» نقل می‌کند: «برای دوستش نامه نوشتیم: اگر از یدالله خبر دارید به ما بگویید! مدتی بعد، نامه‌اش رسید. نوشته بود: شما دلتان را کنار دل حضرت علی (ع) و پیامبر (ص) بگذارید که مزار حضرت زهرا (س) نامعلوم است.»
کد خبر: ۵۶۰۵۸۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۱۸

گفتگوی تصویری با جانباز کرمانشاهی «علی قنبری»
جانباز کرمانشاهی «علی قنبری» می گوید: در عملیات هایی نظیر؛ فاو، مجنون، بازی دراز و شاخ شمیران حضور داشتم یک روز در حین عملیات با یکی از رزمندگان وارد یک گندم زار شدیم که مین کار گذاشته بودند هر دو روی مین رفتیم من مجروح و دوستم شهید شد هر مسلمانی وظیفه دارد از آب و خاک و دین خود حفاظت کند و من نیز تا آخرین قطره خونم مقابل متجاوزان می ایستم.
کد خبر: ۵۶۰۵۷۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۱۸

همرزم شهید «ابراهیم نارویی» نقل می کند: ابراهیم درحالیکه ساک لباس‌هایش را در یک دست و برگه ی مرخصی اش را در دست دیگرش داشت و منتظر حرکت خودرو جیپی بود که از پاسگاه به سمت اهواز حرکت می کرد تا راهی زاهدان و دیدار خانواده اش شود، متوجه شد که دشمن بعثی در قسمتی از مرز با نیروهای مرزبان درگیر و بخش‌هایی از خاک کشورمان را تصرف کرده اند، ساک خود را به گوشه ای از پاسگاه پرتاب کرد و پس از گرفتن اسلحه به همراه نیروهای پشتیبانی عازم منطقه شد.
کد خبر: ۵۶۰۵۶۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۱۸

به مناسبت روز دانشجو؛
ویژه‌نامه الکترونیکی «نابغه تفنگ به دست» به معرفی سیره زندگی شهید دانشجو «عبدالرحمن یا علی مدد» می‌پردازد که نوید شاهد بوشهر به مناسبت روز دانشجو را منتشر می‌کند.
کد خبر: ۵۶۰۵۶۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۱۸

«نزدیک غروب روح‌الله و الیاس با چند نفر دیگر، کف پشت‌بام یکی از ساختمان‌های محل استقرار دور هم جمع می‌شوند. آن‌ها برای هم جوک تعریف می‌کنند و می‌خندند، اما الیاس برخلاف آن‌ها حتی یک کلمه هم حرف نمی‌زند چه برسد که بخواهد شوخی هم بکند ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید مدافع حرم «الیاس چگینی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۶۰۵۵۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۹/۱۸