خاطرهای از شهید «عبدالله مسیحی ایسینی»
برادر شهید تعریف میکند: «نامهای از تهران آمده بود که چنین شخصی را به ماموریتهای خطرناک نفرستید که ما لازمش داریم. همزمان هم احکام و کتابهای اخلاقی و دینی تدریس میکرد، هم به قم میرفت تا در کلاس درس اخلاق آیتالله مشکینی شرکت کند...»
کد خبر: ۵۷۳۷۰۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۲۰
همزمان با ایام صفر؛
همزمان با ایام صفر، مراسم عزاداری شهادت حضرت رقیه(س) در حسینیه شهید «حجت» برگزار میشود.
کد خبر: ۵۷۳۶۲۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۱۸
نمایش صحنهای با عنوان خرابههای شام و شهادت حضرت رقیه(ع) در گلزار شهدای شهر قزوین برگزار میشود.
کد خبر: ۵۷۳۶۱۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۱۸
با هدف زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدا؛
بزرگداشت شهدای مدافع حرم شهرستان بوئینزهرا با هدف زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدا برگزار میشود.
کد خبر: ۵۷۳۶۰۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۱۸
با حضور مردم شهیدپرور؛
چهل و یکمین یادواره شهدای روستای خشکچال با حضور مسئولان و مردم شهیدپرور برگزار میشود.
کد خبر: ۵۷۳۵۹۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۱۷
همرزم شهید «انوشیروان امیرخانلو» میگوید: شهید همیشه در انتظار رسیدن به معشوق بود و میگفت خدایا ابتدای کارها را سعادت و انتهای کار ما را شهادت در راه خودت قرار بده.
کد خبر: ۵۷۳۴۹۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۱۷
خط خون قسمت دوم
امیر جم یکی از رزمندگان استان زنجان از خاطرات خود می گوید: بچههای همدان هم قبلاً آنجا درگیری داشتهاند. صدای آه و نالهی زخمیها به گوش میرسید. سعی کردم تندتر قدم بردارم و خودم را به دستهی اول برسانم. گذشتن از روی جنازهها سرعتم را کم میکرد و نمیتوانستم از کنار زخمیها بیتفاوت عبور کنم، اما به خود نهیب زدم که اینها بخشی از ماهیت جنگ است و برای خوب جنگیدن با دشمن، باید قوی باشم.
کد خبر: ۵۷۳۳۹۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۳۱
خط خون قسمت اول
امیر جم یکی از رزمندگان استان زنجان از خاطرات خود می گوید: در حین انجام کار ، بسیجیهای کم سن و سالی را میدیدم که عاشقانه و با شور و هیجان مُهیای رفتن میشدند. آنها در چشم من بزرگ بودند. بیش از آنکه رزمنده یا سربازی باشند ، سالک و عارفی بودند که در طریقت خاکریز و دل سنگرها ، سیر و سلوک میکردند. چند روزی قبل از عملیات ، حنابندان بود. بیشترشان حنا به دست بسته و برای رسیدن به وصال حق ، خودشان را آراسته بودند. به وضوح شادی را در چشم تک تک شأن میدیدم.
کد خبر: ۵۷۳۳۹۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۳۰
عملیات خیبر قسمت دوم
رزمندگان استان زنجان در عملیاتهای مختلفی همچون عملیات خیبر حماسه آفریدند. در بخشی از این خاطرات میخوانیم: همه جا گلولههای سرخ رسام و آتش خمپارههای دشمن بود و یکی از نیروهای گردان روح الله که گویا فرمانده ی دسته هم بود. مسئولیت گردان را برعهده داشت و مابقی یا شهید شده و یا مجروح گوشهای افتاده بودند تا جایگزین گردان روح الله شویم، سردار حسن باقری از راه رسیده و آن شب نیروهای گردان حضرت ولیعصر (عج) به فرماندهی ایشان از شکسته شدن خط جلوگیری کردند.
کد خبر: ۵۷۳۳۸۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۲۹
عملیات خیبر قسمت اول
رزمندگان استان زنجان در عملیات های مختلفی همچون عملیات خیبر حماسه آفریدند. در بخشی از این خاطرات می خوانیم: هنوز از نیروهای گروه دوم خبری نبود. ساعتی را استراحت کرده بودیم که با صدای برادر عروج که از نیروهای اصلی طرح و عملیات لشگر ۱۷ بود ، بیدار شدم . همدیگر را می شناختیم . ابتدا سراغ حسن باقری را گرفت . وقتی گفتم که رفته سراغ نیروهای باقی مانده ، گفت که نیروها را بیدار کن تا به خط برویم . آن لحظه سردار مهدی زین الدین را هم دیدم که کنار موتوری در طول جاده ایستاده است .
کد خبر: ۵۷۳۳۸۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۲۸
حلقه محاصره قسمت سوم
رزمندگان استان زنجان در عملیات های مختلفی همچون عملیات خیبر حماسه آفریدند. در بخشی از این خاطرات می خوانیم: با تنگ تر شدن حقله محاصره دشمن و نفوذ نیروهای پیاده و کماندو های گارد ریاست جمهوری عراق ، به داخل خطوط دفاعی گردان ، خط پدافندی گردان شکسته می شود و این محور از منطقه عملیاتی بار دیگر به تصرف عراقها درمی آید ، نیروی های مزدور عراقی وقتی وارد خطوط دفاعی گردان می شوند در کمال تعجب و حیرت آدم سالم و سرپائی را در پشت خاکریز و داخل سنگرها نمی یابند و هر چه به چشمان می خورد تنها پیکرهای پاک و غرقه به خونی شهدایی بود که تا آخرین نفس هاشان جنگیده بودند.
کد خبر: ۵۷۳۳۷۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۲۷
حلقه محاصره قسمت دوم
رزمندگان استان زنجان در عملیاتهای مختلفی همچون عملیات خیبر حماسه آفریدند. در بخشی از این خاطرات میخوانیم: تعداد زیادی از همرزمان یکی پس از دیگری به شهادت رسیده و در اکثر سنگرها پیکرهای پاک و مطهر و غرق به خون آن سربداران پروانه صفت به چشم میخورد، آمار همسنگران زخمی در حال افزایش است و متاسفانه نه امکان تخلیه مجروحان وجود دارد و نه وقت رسیدگی به وضعیت زخمهای آنان برای کسی مهیا میشود.
کد خبر: ۵۷۳۳۷۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۲۶
حلقه محاصره قسمت اول
رزمندگان استان زنجان در عملیات های مختلفی همچون عملیات خیبر حماسه آفریدند. در بخشی از این خاطرات می خوانیم: حلقة محاصره دشمن دقیقه به دقیقه تنگ و تنگ تر می شود و نیروهای پیاده و کماندوهای گارد ریاست جمهوری عراق در پناه تانک های پیشرفته خود لحظه به لحظه به خطوط دفاعی گردان نزدیک و نزدیکتر می شوند.حجم آتش تهیه دشمن چندین برابر شده و آنچنان خط گردان را می کوبند که همه رزمندگان مجبور به پناه گرفتن شده اند.
کد خبر: ۵۷۳۳۷۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۲۵
خاطرهای از شهید «ابراهیم خرمی دمشهریزاده»
مادر شهید تعریف میکند: «ابراهیم پسری بسیار ساده دل و خوش خُلقی بود. تمام مردم روستایمان او را میشناختند و به او احترام میگذاشتند. گرچه ابراهیم سن و سال زیادی نداشت اما سعی میکرد هر وقت که اختلافی بین مردم پیش میآمد بین آنها میانجی گری کند و...»
کد خبر: ۵۷۳۳۶۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۱۵
روایت شجاعت های شهید «عباس مامی»
شهید «عباس مامی» از جمله نیروهای شجاعی بود که در اوایل جنگ نقش بسیار بزرگی در شناسایی مواضع عراقی ها داشت، تجربه هایی که از قبل آموخته بود او را مردی تمام عیار و آگاه ساخته بود. در ادامه خاطراتی از شجاعت های این شهید گرانقدر از زبان همرزمان وی منتشر می شود.
کد خبر: ۵۷۳۳۶۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۱۵
خاطرهای از شهید «فریدون انصاری»
خواهر شهید تعریف میکند: «برادر شهیدم و برادر بزرگترم علاقه بسیار زیادی به فوتبال داشتند و میخواستند به استادیوم بروند ولی مادرم چون آنها را زیاد دوست داشت نمیگذاشت به جاهای شلوغ بروند برای همین با رفتن آنها مخالفت کرد ولی...»
کد خبر: ۵۷۳۳۲۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۱۵
خاطرهای از شهید «ابراهیم احمدیزاده»
مادر شهید تعریف میکند: بعد از بستن ساک و جمع کردن وسایلش دوباره به اتاق آمد. گویا حرفی داشت که گفتنش برایش سخت بود. بالاخره عزمش را جمع کرد و گفت؛ «مادر میخواهم برای آخرین بار زیر گلویم را ببوسی.»
کد خبر: ۵۷۳۲۹۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۱۴
قسمت نخست خاطرات شهید «بزرگ میرانی»
خواهر شهید «بزرگ میرانی» نقل میکند: «از جایم بلند شدم. کنارش نشستم و برای چند دقیقهای خیرهخیره نگاهش کردم. گفتم: برادرجان! این وقت شب چرا زیارت عاشورا میخونی؟ نگاهم کرد و با لبخند گفت: الآن دور و بر امام حسین(ع) خلوتتره! ما رو میبینه!»
کد خبر: ۵۷۳۲۵۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۱۴
نبرد پایانی/ قسمت شانزدهم
عباس لشگری یکی از جانبازان زنجانی در خاطرات خود از عملیات بدر چنین روایت میکند: شهادت ناباورانه و مظلومانه برادر باکری و همراهان پاکبازش ، تمام خط را به ماتم سرایی پر غصه و سوزناک مبدل کرده و صدای گریه و زاری و آه و واویلای رزمندگان و یاران و همراهان آقا مهدی از گوشه گوشه سیل بند به آسمان بلند شد. آنقدر هم طول نکشید که فرمان عقب نشینی از سوی قرارگاه فرماندهی صادر و توسط یکی از فرماندهان لشگر ابلاغ و بنا به دستور برای حساس نشدن عراقی ها رزمندگان چندنفر چندنفر با فاصله زمانی چند دقیقهای از داخل سیل بند خارج و شتابان و با احتیاط به سمت قسمت کیسهای و پل شناور حرکت کردند.
کد خبر: ۵۷۳۲۳۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۲۴
نبرد پایانی/ قسمت پانزدهم
عباس لشگری یکی از جانبازان زنجانی در خاطرات خود از عملیات بدر چنین روایت میکند: اشک ریزان و سراسیمه خود را به انتهای سیل بند رسانیده و دیدم که جسم نحیف و نیمه جان فرمانده محبوب لشگر در دست یاران گریان و حسین گویانش در حال انتقال به سمت قایق است. تیر مستقیم عراقیها درست به پیشانی بلندش اصابت و باعث آسیب جدی به سر و جمجمه اش شده بود. شدت جراحت بحدی بود که کاملاً از هوش رفته و سر و صورت زیبا و خاک گرفته اش غرق در سرخی خون بود.
کد خبر: ۵۷۳۲۲۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۲۳