شهید عبداله بسطاميان در پانزدهم اسفند ماه 1343 شمسى در زنجان به دنيا آمد. او دومين فرزند خانواده محمدحسين و "جميله بيگدلى" بود.
کد خبر: ۴۵۹۴۹۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۲۴
یادی از شهید حسن باقری
شهید "حسن (رسول) باقرى" در اول فروردين 1329 ش از مادرى بنام "مقدسه نجقلو "در روستاى والارود زنجان در خانواده اى بسيار فقير متولد شد.
کد خبر: ۴۵۹۳۹۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۲۳
از شهید "اباصلت باقری"بیشتر بدانیم؛
اين خواسته او در فرازى از وصيتنامه اش نيز هويداست آنجا كه در ضمن توصيه هايش مى نويسد: "تا آنجا كه مى توانيد به دنبال علم برويد؛ علمى كه شما را به مرتبه بلند انسانيت برساند و شما را به خودتان بشناساند؛ وقتى چنين علمى پيدا كرديد، خدا را هم به نحو شايسته ای ستايش خواهيد كرد."
کد خبر: ۴۵۹۳۲۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۲۲
خواهر شهید ولی الله علی بابائی درباره برادر خود میگوید: بعضی وقتها کارگری میآمد، دو ساعتی کار میکرد و می رفت. ولی الله هم پول یک روز کامل را به او میداد.
کد خبر: ۴۵۹۳۱۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۲۲
اولین جشنواره خاطره نویسی و داستان نویسی با عنوان «از حجره تا سنگر» ویژۀ نقش روحانیت استان کرمان در دفاع مقدس و انقلاب اسلامی با همکاری بنیاد شهید و امور ایثارگران برگزار میشود.
کد خبر: ۴۵۹۳۰۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۲۱
به سنگرهای عراقی رسيدم. يک کالبير 75 سمت راست و يکی ديگر سمت چپ بود بين 2 سنگر کمين رد شديم نزديک به 12 کيلومتر جلو رژيم هاي دهکده را ... کرديم که رسيديم به يک پل ماشين ها رژيم عراق روي آن رد مي شدند . ديديم که تانکها و خودروها زيادتر شد زياد بود ولي ما رفته بوديم که چند نفر در جاي پشت سر عراقی ها بودند .
کد خبر: ۴۵۹۲۳۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۲۰
ماجرای خواب برادر شهید صید فتحی بانقلانی همزمان با شب شهادت برادر
خواب دیدم که انگشتر فیروزه ای که در انگشت دست راستم بود، سیاه شده است.صبح که از خواب بیدار شدم ، انگشتر را دیدم که واقعاً سیاه شده بود. خیلی نگران و ناراحت بودم...
کد خبر: ۴۵۹۲۲۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۱۹
خاطره خودنوشت و تکان دهنده شهيد مظفر داوودی (1)
بيادم مي آيد اول جنگ که شروع شد چند نفر بوديم که خواستيم به جبهه برویم شب خواب ديدم که در حال حرکت به جبهه هستم .ديدم که از درب خانه که بيرون مي آيم يک مرتبه ديدم سيد جواني جلو آمد به اين بنده حقير سر تا پا تقصیر سلام کرد. دستي به دستم داد بنده خيلي ناراحت شدم به اين دليل ناراحت شدم چون بنده سلام جلو نکردم. ..
کد خبر: ۴۵۹۱۷۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۱۸
شهید موسی صمدی شجاع در سال 1334 در شهرستان سنقر متولدشد. پیش از پیروزی انقلاب به صف مبارزین پیوست و اعلامیه ها و نوارها را در بین مردم پخش می کرد، در 22 بهمن در سقوط پادگانها نقش به سزایی داشت. با تشکیل سپاه پاسداران به عضویت سپاه درآمد و برای جنگ عازم جبهه ها گشت. شهید صمدی شجاع فرمانده سپاه عملیات سنقر در 22 تیرماه سال 1362 با اصابت گلوله ضد انقلابیون به شهادت نایل گردید. خاطره ای کوتاه از شهید صمدی شجاع به روایت سرتیپ دوم پاسدار مراد حسنی را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۵۹۱۷۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۲۲
خاطراتی از شهید تاتار قادربیگیان، راوی المان شریفیان همرزم شهید
با توجه به اینکه شروع عملیات مصادف با نماز ظهر بود. فرمانده گردان را راضی کرد که اول نماز را به جا آورند بعد عملیات را شروع کنند هر چند احتمال می رفت با خواندن نماز و کمی دیرتر شروع شدن عملیات دشمن خود را جمع و جور کند...
کد خبر: ۴۵۹۰۳۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۱۷
خاطره ای از سردار علی حیاتی ، راوی همرزم شهید
شهید علی حیاتی و شهید علی بازدار که به ترتیب مسئول و معاون گروهان بودند، روی یک حصیر می خوابیدند و بنده و شهید آدینه که نسبتی این گونه داشتیم، روی حصیر دیگر. چون خسته بودیم خیلی زود خوابمان می برد. صبح ها وقتی از خواب بیدار می شدیم، احساس درد می کردیم و جای حصیرها روی بدن هایمان مانده بود...
کد خبر: ۴۵۸۹۶۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۱۶
خاطره شهادت شهید "محمود بالاگر"مسئول واحد سمعی بصری در فاجعه هفتم تیر 60 به نقل از خانواده ایشان
شهید بالاگر مسئول تنظیمات صوتی حزب، از شهدای حادثه هفتم تیر 1360، در آن روز به جای همکارش در شیفت می ماند و به فیض شهادت نائل می شود. او يك روز قبل از شهادت نگران و ناراحت مجروحیت حضرت آيت الله خامنه ای در مسجد ابوذر بود و گفته بود: از اين ناراحتم كه چرا در زمان حادثه در كنار ایشان نبودم!
کد خبر: ۴۵۸۸۸۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۱۵
برگی از خاطرات «آزاده سرافراز حجت الاسلام و المسلمین اله مراد روح افزا»
بعد از پذیرش قطعنامه بود، درست مقارن با زلزله ی رودبار و منجیل، جمعه شبی در کنار اسرا مشغول اجرای مراسم دعای کمیل بودیم. شوری معنوی آمیخته با اندوه، دل داغدار اسرا را در جوار مرقد و سالار شهیدان حسین بن علی (ع) دو چندان کرده بود...
کد خبر: ۴۵۸۸۷۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۱۵
شهید محمد اشترى فرزند صياد از مادرى به نام "اكرم شيخرو" در سال 1341 ش. در خانواده اى مذهبى در "محله گونيه" زنجان به دنيا آمد.
کد خبر: ۴۵۸۷۹۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۲۱
خواهر شهید همتعلی مهدیلو از برادر شهید خود میگوید: دم سحر وقتی رفتم سر دیگ دیدم همۀ یک گوشه خوابشان برده است و همت تنهایی هلیم را هم می زند و زیر لب چیزی میگوید. همزن را از او گرفتم و خودم شروع کردم به هم زدن.
کد خبر: ۴۵۸۷۸۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۱۴
خواهر شهید رسول موسوی از برادر خود چنین میگوید: دیدن داداش برای همۀ ما دلگرمی بود. مامان با اینکه انس خاصی به رسول داشت و از دوری اش دلتنگ می شد، هیچ وقت جلوی او چیزی نمی گفت. پای حرف های مامان و سیدرسول که مینشستم میدیدم مامان او را به رفتن تشویق هم میکند.
کد خبر: ۴۵۸۷۸۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۱۹
شهید احمد احمدى پنجمين فرزند زوج عباس و حميده عزيزى، به سال 1345 در روستاى كرسف از توابع شهرستان خدابنده استان زنجان به دنيا آمد.
کد خبر: ۴۵۸۷۸۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۱۸
خواهر شهید شهید اباصلت سهرابی میگوید: تازه عروس و داماد بودند. دعوتشان کرده بودم برای پا گشا. زنداداش را خودم معرفی کردم. همدیگر را پسندیدند و ازدواجشان سر گرفت.
کد خبر: ۴۵۸۷۸۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۱۸
خواهر شهید بهرام حیدری تعریف می کند: اولین بار که میخواست به جبهه برود، نه پدرم راضی بود و نه مادرم. شانزده سال بیشتر نداشت. می گفت: تو رو خدا رضایت بدید من همین یک بار رو برم.
کد خبر: ۴۵۸۷۸۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۱۷
شهید "حميد احدى" فرزند كريم از مادرى به نام "منيره قريشى" در شهريور ماه 1341 شمسى در زنجان متولد شد.
کد خبر: ۴۵۸۷۷۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۴/۱۷