برگی از خاطرات زنان امدادگر قزوین در دفاع مقدس؛
«به مقصد که رسیدیم گفتند دشمن در اندیمشک خیلی نزدیک است اینجا امنیت ندارد چرا خانمها را اینجا آوردهاید؟. در همان حین ناگهان یک هلیکوپتر عراقی بالای سر ما ظاهر شد و چرخش بالهایش در گوشمان پیچید به وضوح میشد داخل آن را دید. رزمندهها با دیدن سرنشینان آن، فریاد زدند او صدام است! او صدام است! ...» ادامه این خاطره از زبان « کبری چگینی » یکی از زنان امدادگر استان قزوین در دفاع مقدس را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۴۲۰۹۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۷/۲۸
برگی از خاطرات زنان امدادگر قزوین در کردستان؛
«در طول خدمت کردستان بین همکاران کسی را ندیدم که منافق و جاسوس دشمن باشد. البته من در اتاق عمل بودم و موقعیتم این شرایط را ایجاب میکرد. چون فقط افراد متخصص حق ورود به اتاق عمل داشتند. از سوی دیگر بیمارانی که وارد اتاق عمل میشدند در وضعیت بغرنج و حیاتی بودند؛ مثلا خونریزی شدید داشتند بنابراین مریضی که تمارض میکرد به سادگی قابل تشخیص بود ...» ادامه این خاطره از زبان « کبری چگینی » از نقش زنان امدادگر استان قزوین در کردستان را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۳۶۳۸۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۲۹
نوید شاهد - «وقتی تظاهراتی رخ میداد و تیراندازی میشد، عوامل شهربانی و ارتش، بیمارستان را قُرُق میکردند تا به قول خود اخلالگران زخمی را دستگیر نمایند و با ضرب و جرح با خود ببرند. البته ما هم رو دست نمیخوردیم و مجروحان تیرخورده را پنهان میکردیم یا مخفیانه فراری میدادیم ...» ادامه این خاطره از زبان " کبری چگینی " از نقش زنان امدادگر استان قزوین در مداوای مجروحان قبل از انقلاب را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۱۹۳۱۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۰۵
نوید شاهد - «دشمن شهر را بمباران و موشکهای 12 متری را داخل کوچهها انداخته بود. جنازههای زنان باردار منظره دلخراشی آفریده بود، گوشه و کنار سالن بیمارستان نیز کودکان خردسال کنار مادران کشته شده بودند و ملتمسانه به ما خیره شده بودند ...» ادامه این خاطره از زبان " کبری چگینی " از زنان امدادگر استان قزوین در جبهه را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۹۴۸۹۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۹/۲۹
«خواهرم به من توصیه میکرد: حرم حضرت معصومه(س) که میروی لابهلای مفاتیح و قرآنها را خوب نگاه کن. ممکن است اعلامیههای آقا را آنجا پنهان کنند. من هم لای همه کتابهای حرم را با دقت کنکاش میکردم و چند باری اعلامیه پیدا کردم ...» ادامه این خاطره از زبان " کبری چگینی " از زنان امدادگر استان قزوین در دوران هشت سال دفاع مقدس را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۸۳۰۳۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۱۹
نوید شاهد - «یک روز آقای شاملو فرمانده تیپ جوادالائمه(ع) را به بیمارستان اندیمشک انتقال دادند. نگران به نظر میرسید. با استیصال رو به من کرد و گفت: «خانم پرستار، من نمیتوانم جبهه را ترک کنم! فرماندهی این عملیاتی که قرار است انجام شود با من است و تیپ ما عملکننده است ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات " کبری چگینی " از زنان امدادگر استان قزوین در دوران هشت سال دفاع مقدس است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۴۸۲۷۹۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۱۵
«یک بار توسط یک رزمنده قزوینی برای خانجان پیام فرستادم: «رزمندهها کلاه ندارند و سردشان است». خانجان فیالفور همسایهها را بسیج کرد و در مدت کوتاهی یک عالمه کلاههای بافتنی و پشمی رنگارنگ فرستاد ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات " کبری چگینی " از زنان امدادگر استان قزوین در دوران هشت سال دفاع مقدس است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۴۸۱۲۷۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۲۴
«هر مجروحی که میآمد از او درباره عملیات میپرسیدم. همگی مدعی بودند: «یک خانمی بود که در سنگرها به ما آب میداد.» در کل روز این اندیشه در ذهنم میچرخید که مگر به خواهرها هم اجازه میدهند تا خط مقدم بروند؟! ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات « کبری چگینی » از زنان امدادگر استان قزوین در دوران هشت سال دفاع مقدس است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۴۸۰۵۹۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۱۱