نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات داد
خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
همسر شهید «حیدر کرامتی» می‌گوید: «اخلاق خوبی داشت، سرش تو زندگی خودش بود. یک سال از ازدواجمان می‌گذشت که به سربازی اعزام شد. محل سربازی‌اش گیلان غرب بود و همان ‌جا به شهادت رسید. علاقه زیادی به خدمت سربازی و جبهه داشت.»
کد خبر: ۵۵۲۱۸۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۲۸

به کوشش اداره‌کل اسناد و انتشارات بنیاد شهید و امور ایثارگران
نرم‌افزار چندرسانه‌ای «سردار شهید محمد‌حسن کسائی» به کوشش اداره‌ کل اسناد و انتشارات معاونت فرهنگی و آموزشی بنیاد شهید و امور ایثارگران تولید شد.
کد خبر: ۵۵۲۱۷۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۲۷

خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
همسر شهید «جهانگیر سالاری» می‌گوید: «اخلاق همسرم خیلی خوب بود، مرتب به مسجد می‌رفت و قرآن می‌خواند. آدم خوبی بود برای همین با شهید ازدواج کردم. اگر چیزی می‌گرفت، می‌گفت اول به فقیر بده بعد به بچه‌هایمان بده بخورند. در مورد نحوه شهادتش نیز گفته‌اند؛ هلیکوپتر به کوه برخورد کرده و یا سقوط کرده است، درنهایت من نفهمیدم شهید دقیقا به چه شکلی به شهادت رسید، فقط می‌دانم که هلیکوپترش دچار انفجار شد.»
کد خبر: ۵۵۲۱۵۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۲۶

خاطرات شفاهی شهدا؛
شهید سبزعلی اکبری گفت: ما برای خدا و دین خدا و به حکم رهبر انقلاب به جبهه رفتیم.
کد خبر: ۵۵۲۱۰۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۲۴

خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
شهید «جهانبخش محمد راد» از سربازان گمنام امام زمان (عج) بود که اردیبهشت سال 1379 در آبدانان در حین درگیری با اشرار به درجه رفیع شهادت نایل آمد. مادر گرانقدر شهید می گوید: پسرم خودش عاشق شهادت بود و زمانی که به زیارت امام رضا(ع) رفته بود نذر شهادت کرده بود و از آقا طلب شهادت کرده بود. در ادامه این مصاحبه تصویری منتشر می شود.
کد خبر: ۵۵۲۰۶۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۲۴

قسمت نخست خاطرات شهید «بهرام امیدیان»
مادر شهید «بهرام امیدیان» نقل می‌کند: «گفتم: چرا خوراکی‌ات رو برای من می‌یاری؟ گفت: برای این که به من شیر دادی تا بزرگ بشم. از این حرفش تعجب کردم و به خاطر محبتش نسبت به خودم خیلی خوشحال شدم. انگار از من بهترین قدردانی شده بود.»
کد خبر: ۵۵۲۰۱۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۲۱

خاطره‌نگاری جانبازان و آزادگان؛
«آسمان، آبی‌تر» مجموعه کلیپ‌های مصاحبه با والدین شهدا، آزادگان و جانبازان دفاع مقدس استان یزد است. این برنامه در استودیو بنیاد شهید و امور ایثارگران با همکاری صدا و سیمای مرکز استان ضبط و پس از تدوین از شبکه استانی یزد پخش می‌شود. این قسمت از «آسمان، آبی‌تر» با آزاده و جانباز سرافراز «محمدحسین رضاپور اکبر آبادی» به مصاحبه پرداخته است. این آزاده و جانباز سرافراز چنین روایت می کند: وطن پرستی و دفاع از ناموس مرا به جبهه کشاند. نوید شاهد شما را به دیدن این مصاحبه دعوت می‌کند.
کد خبر: ۵۵۱۹۸۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۲۱

خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
همسر شهید مدافع وطن احمدی گفت: دلتنگی خانواده‌های شهدا امری غیرقابل وصف است که با هیچ چیز تسکین نمی‌یابد.
کد خبر: ۵۵۱۹۵۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۲۱

همسر شهید «محمدابراهیم آقایی» نقل می‌کند: «مادرش در خواب محمدابراهیم را دید که گفت: مامان من در رکاب حسین زمان شهید شدم. اگه می‌خوای گریه کنی، برای امام حسین گریه کن که مظلومانه شهید شد.»
کد خبر: ۵۵۱۹۴۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۲۰

«روز ۲۳ یا ۲۴ ماه رمضان بود که یکی از بچه‌ها با رنگ‌پریدگی و تشویش خبر آورد که حاج‌آقا را از اردوگاه می‌برند. همه سراسیمه و اندوهگین از اتاق بیرون دویدند. دیدیم حاج‌آقا با لبی خندان و مصمم در حالی که سعی می‌کرد نگاه‌هایش را بین همه تقسیم کند و با رویی گشاده از همه خداحافظی می‌کرد و ما با چشمان گریان او را بدرقه می‌کردیم ...» ادامه این خاطره از سید آزادگان شهید «حجت‌الاسلام‌والمسلمین سیدعلی‌اکبر ابوترابی‌فرد» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۵۱۹۳۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۲۰

گفتگوی تصویری با همسر شهید «علی کرمی»
«مریم دارابی»، می گوید: علی، بسیار مهربان و دلسوز بود. شغل‌اش را دوست داشت و بسیار وظیفه شناس بود.
کد خبر: ۵۵۱۹۲۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۲۰

خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
همسر شهید «جمعه بذرافشان خیرآباد» می‌گوید: «یک سالی می‌شد که اسمش رو نوشته بود اما رئیسش نمی‌گذاشت بره، چون علاوه‌بر دو تا بچه شیرخوار یکی هم تو شکمم داشتم، تا اینکه سال بعدش مجبور شدن بفرستنش. می‌گفت اگر برنگشتم مواظب بچه‌ها باش. برای ده روز به مرخصی اومد و روز نهم برگشت. از طرف اداره‌اش در بندرعباس تماس گرفتند که شهید بذرافشان شهید شده است، ترکش به شکم و شانه‌اش خورده بود. بعضی شب‌ها خوابش را می‌بینم، میگه علت ناراحتی‌ت چیه، میگم ناراحت نیستم، بعد می‌بینم بالای سرم نشسته.»
کد خبر: ۵۵۱۸۸۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۲۰

اندر خاطرات اسارت؛
حفظ جان اسرا و سالم برگشتن آن‌ها به ایران و دامن خانواده‌ها مهمترین دغدغه بزرگتر‌ها بود. تعدادی از نگهبان‌ها واقعاً جلاد و خونخوار بودند و از دقایق و ثانیه‌ها برای شکنجه و آزار دادن بچه‌ها استفاده می‌کردند و در موارد متعدد افراط در خشونت و شکنجه سبب شهادت تعدادی از بچه‌ها شد. از این طرف افراد با تجربه و شاخص به هر تدبیر و ترفندی برای کاستن از حجم خشونت‌ها و شکنجه‌ها متوسل می‌شدند تا بچه‌ها مقداری آسایش داشته باشند. یکی از این تدابیر مشغول کردن نگهبان‌ها به ویژه جلاد‌های بعثی با هنر‌های دستی بود. در ادامه این خاطره منتشر می‌شود.
کد خبر: ۵۵۱۸۵۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۱۹

روایتی خواندنی از همرزم شهید«مراد خان ابراهیمی»
شهید «مرادخان ابراهیمی» فرزند علیجان جوانی کم سن و سال بود. علاقه به‌خصوصی به جبهه و جنگ داشت. ایشان از تحصیل خداحافظی و بار و بنه‌اش را جمع کرده بود و کوله بارش را آماده و ندایش مبهم و کمربندش را برای شهادت محکم کرده بود.
کد خبر: ۵۵۱۸۵۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۱۹

خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
همسر شهید «اکبر حسینی‌پور» می‌گوید: «اگر می‌دید بچه‌ای سرپرست ندارد، آن را می‌آورد و به سرپرستی می‌گرفت، سه نفرشان را به سرپرستی گرفت تا بزرگ شدن و دیپلم‌شان را گرفتند و رفتند. وقتی مهمان برایمان می‌آمد کمکم می‌کرد، نمی‌گذاشت لباسش را من بشورم، می‌گفت تو بچه کوچیک داری.»
کد خبر: ۵۵۱۸۰۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۱۹

گفتگوی تصویری با مادر شهید«حمیدرضا جانسپار»
«فاطمه رجبی قلندرکی»، می‌گوید: حمید بسیار بچه مهربان و دلسوزی بود، به من می گفت مادر اگر من از دنیا رفتم برایم مشکی نپوشید، گریه نکنید و خرج و مخارج مراسمات را برای دیگر خواهران و برادرانم بگذارید که نیاز دارند.
کد خبر: ۵۵۱۷۳۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۱۶

به کوشش اداره‌کل اسناد و انتشارات بنیاد شهید و امور ایثارگران
نرم‌افزار چندرسانه‌ای «سردارشهيد حسين املاکي » به کوشش اداره‌ کل اسناد و انتشارات معاونت فرهنگی و آموزشی بنیاد شهید و امور ایثارگران تولید شد.
کد خبر: ۵۵۱۷۲۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۱۹

گفتگوی تصویری با همسر شهید«حمید گلزارمنش»
«توران فانوس صفری»، می‌گوید: همسرم جانباز 70 درصد نخاعی بود قبل از شهادتش هیأتی را برپا کرد دائم ذکر «یاحسین»، «یا زینب» و «یا زهرا (س)» را بر لب داشت.
کد خبر: ۵۵۱۷۲۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۱۶

روایت اسرای مفقودالاثر؛
طلبه «محمد سلطانی» از آزادگان سرافراز استان ایلام در بیان خاطره‌ای از دوران اسارت می‌گوید: دو سال، چهار سال، ده سال کار‌های تکراری و همه چیز تکراری از سخت‌ترین چیز‌هایی بود که اسرای ایرانی با آن دست و پنجه نرم می‌کردند. البته یکنواختی و همه چیز تکراری بودن برای ما که در اردوگاه مفقودالاثر بودیم. تا اینکه پیشنهاد با تجربه‌ها این بود که حتی‌الامکان این یکنواختیِ کشنده را بشکنند و در همان محیط بسته و بدون امکانات، مشغولیت‌هایی را برای بچه‌ها ایجاد کنند که روال ملال‌آور تکراری روز‌مره به محیطی شاداب و سرزنده تبدیل شود... این خاطره دوران اسارت را در ادامه بخوانید.
کد خبر: ۵۵۱۶۸۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۱۶

برگرفته از داستان طنز دفاع مقدس؛
«به نزدیکی‌های دشمن که رسیدیم برای اولین بار حس کردم که لبخند مادرزادی‌ام از لبم افتاده است و جایش خشمی مزمن دندان‌هایم را به روی هم می‌فشرد. خشمی که یکی دو بار آن را با انفجار نارنجک‌هایم به رخ دشمن کشیدم ...» آنچه می‌خوانید گزیده‌ای از داستان طنز دفاع مقدس است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۵۱۶۸۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۱۶