نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات شهید
قسمت چهارم خاطرات شهید «بزرگ میرانی»
دوست شهید «بزرگ میرانی» نقل می‌کند: «تمام زندگی‌اش در یک کلمه خلاصه شده بود: مردم. اوقات فراغتش را بیشتر وقف مردم می‌کرد و کار خیر انجام می‌داد و همیشه در حال تلاش برای یاری رساندن بود تا بتواند گره‌گشا باشد.»
کد خبر: ۵۷۳۷۷۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۲۲

قسمت سوم خاطرات شهید «بزرگ میرانی»
دوست شهید «بزرگ میرانی» نقل می‌کند: «در وصیت نامه‌اش هم به اطاعت از رهبری و کمک به نیازمندان تأکید کرد. اگر در واقعه عاشورا هم بود، بلاتشبیه مثل حضرت علی‌اکبر‌(ع) در این راه قدم می‌گذاشت.»
کد خبر: ۵۷۳۷۶۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۲۱

قسمت دوم خاطرات شهید «بزرگ میرانی»
خواهر شهید «بزرگ میرانی» نقل می‌کند: «طنین خوش کلامش هنوز در گوشم می‌پیچد: رقیه‌جان! زینب‌وار زندگی کنید و مثل حضرت زینب‌(س) شجاع باشید!»
کد خبر: ۵۷۳۳۵۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۱۵

مادر شهید «رمضانعلی کاشانی‌جباری» نقل می‌کند: «آمد کنارم نشست و گفت: مادر! شما چرا زیارتِ خانه خدا نمی‌رین؟ بعد از شهادتش بار‌ها به خوابم آمد و گفت: به حج برو. تا اینکه قسمتم شد. شبی که اسم نوشتم، به خوابم آمد و گفت: سلام حاجیه‌خانم!»
کد خبر: ۵۷۳۳۵۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۱۵

قسمت نخست خاطرات شهید «بزرگ میرانی»
خواهر شهید «بزرگ میرانی» نقل می‌کند: «از جایم بلند شدم. کنارش نشستم و برای چند دقیقه‌ای خیره‌خیره نگاهش کردم. گفتم: برادرجان! این وقت شب چرا زیارت عاشورا می‌خونی؟ نگاهم کرد و با لبخند گفت: الآن دور و بر امام حسین(ع) خلوت‌تره! ما رو می‌بینه!»
کد خبر: ۵۷۳۲۵۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۱۴

دوست شهید «محمدعلی بنائیان‌سفید» نقل می‌کند: «در آخر نمازهایش وقتی با پروردگارش راز و نیاز می‌کرد، به پهنای صورت اشک می‌ریخت و از خدا می‌خواست تا او را نیز به فیض شهادت برساند.»
کد خبر: ۵۷۳۱۸۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۱۳

قسمت سوم خاطرات شهید «نوروزعلی اکبری‌چاشمی»
دوست شهید «نوروزعلی اکبری‌چاشمی» نقل می‌کند: «وقتی به بی‌حجابی برمی‌خورد، خودش را به او نزدیک می‌کرد و مؤدبانه می‌گفت: خواهر جان! تو رو به خدا حجابت رو حفظ کن! شما دارین زحمت شهدا رو هدر می‌دین.»
کد خبر: ۵۷۳۱۷۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۱۳

همرزم شهید در ذکر خاطره‌ای از شهید می‌گوید: شب آخر، در مقر دعای توسل برگزار نمودیم. آن شب شهید حیاتی زمزمه عارفانه‌ای داشت و بعد از شهادت به راز آن گریه‌های عارفانه پی بردم. در ادامه این خاطره را در نوید شاهد ایلام بخوانید.
کد خبر: ۵۷۲۹۲۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۰۸

قسمت دوم خاطرات شهید «نوروزعلی اکبری‌چاشمی»
هم‌رزم شهید «نوروزعلی اکبری‌چاشم» نقل می‌کند: «به عنوان فرمانده دسته گذاشتمش. توانایی‌های خوبی داشت. گفت: پدرشون رو درمی‌یاریم و نمی‌گذاریم منافقین بیان جلو. چند بار این جمله را تکرار کرد. از دلم گذشت: امشب حاجی شهید می‌شه.»
کد خبر: ۵۷۲۹۱۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۰۹

پدر شهید «حسین امانی‌وارمرزانی» نقل می‌کند: «بهش گفتم: ممکنه اسیر بشی. گفت: قبول دارم. گفتم: ممکنه شهید بشی. با خوشحالی گفت: آرزومه! این‌ها را که شنیدم، بوسه‌ای به پیشانی‌اش زدم. گفتم: برو در پناه خدا!»
کد خبر: ۵۷۲۹۰۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۰۸

قسمت سوم خاطرات شهید «سید مهدی احمدپناهی»
مادر شهید «سید مهدی احمدپناهی» نقل می‌کند: «سید مهدی نشانه‌ای نداشت. به او گفتم: مهدی‌جان! سلامم رو به مادرت زهرا برسون و بگو روز قیامت گوشه چشمی به من گناهکار رو سیاه کنه.»
کد خبر: ۵۷۲۷۱۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۰۳

قسمت نخست خاطرات شهید «نوروزعلی اکبری‌چاشمی»
فرزند شهید «نوروزعلی اکبری‌چاشمی» نقل می‌کند: «محرم که می‌شد، نوحه‌خوان دسته سینه‌زنی بود. آخر کار کنار تیرک وسط حسینیه می‌ایستاد و مردم دورش جمع می‌شدند. شور می‌گرفت. هنوز صدای یا ابوالفضلش توی گوشم است.»
کد خبر: ۵۷۲۷۰۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۰۳

قسمت دوم خاطرات شهید «سید مهدی احمدپناهی»
پدر شهید «سید مهدی احمدپناهی» نقل می‌کند: «گفت: «از سید جمال قبل از شهادت شنیدم که با رفتن به جبهه می‌تونیم از گناهانمون کم کنیم. گفتم: منظورش چی بود؟ گفت: داداش می‌گفت: با یاد شهدا سعی می‌کنیم از گناه خود کم کنیم.»
کد خبر: ۵۷۲۶۰۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۰۱

قسمت نخست خاطرات شهید «سید مهدی احمدپناهی»
دایی شهید «سید مهدی احمدپناهی» نقل می‌کند: «روز‌ها با پیشنهاد او در طرح جهاد سازندگی شرکت می‌کردیم. درو کردن گندم، آب‌رسانی به باغ‌ها و ... گفت: دعا کن تابستان تموم نشه تا توی همین فی سبیل‌الله باشیم و فیض ببریم!»
کد خبر: ۵۷۲۵۱۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۳۱

قسمت دوم خاطرات شهید «مجتبی سبوحی»
هم‌رزم شهید «مجتبی سبوحی» نقل می‌کند: «وقتی بچه‌ها را جمع می‌کرد و از آن‌ها می‌خواست که جبهه را خالی نگذارند، خودش جلوتر از بقیه راه می‌افتاد. از عالم بی‌عمل متنفر بود. می‌گفت: عالم باید با عملش زنده باشه.»
کد خبر: ۵۷۲۵۰۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۳۱

قسمت نخست خاطرات شهید «مجتبی سبوحی»
مادر شهید «مجتبی سبوحی» نقل می‌کند: «بار‌ها گفته بود: راضی نیستم با ماشین بیای تشییع جنازه‌ام. دلم می‌خواد پیاده بیای که ثواب بیشتری ببری. مبادا بی‌وضو بری بین خونواده‌های شهدا! خبر شهادتش را که آوردند، طنین صدایش توی گوشم بود.»
کد خبر: ۵۷۲۴۴۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۳۰

قسمت پنجم خاطرات شهید «سید کاظم موسوی»
شهید «رجایی» که سال‌ها با شهید «سید کاظم موسوی» آشنا بود، می‌گفت: «موسوی، مؤمن و متعهد به انقلاب و رهبر بود. من به عنوان یه شاگرد، نه، یه نخست‌وزیر درباره ایشان می‌گم که او همواره به انقلاب عشق می‌ورزید.»
کد خبر: ۵۷۲۴۱۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۳۰

هم‌رزم شهید «سید حسین شنایی» نقل می‌کند: «هنگام درگیری با ضدانقلاب در منطقه شمال غرب از ناحیه پهلو و پا به شدت مجروح شد. به زیارت امام رضا(ع) رفت، صاحب‌خانه با دیدن وضعیت سید حسین خیلی خوشحال شد و پرسید: می‌بینم الحمدلله حالت خیلی خوبه! گفت: آقا مهمونش رو دست خالی برنمی‌‌گردونه!»
کد خبر: ۵۷۲۳۴۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۲۷

خاطره شهید «ناصر فاضل شیرازی» به نقل از همرزمش؛
شهيد «ناصر فاضل شیرازی» براي روحيه دادن به بی‌سیم‌چی‌اش می گفت: نترس اگر بنا باشد شهيد شويم ما هر دو با هم شهيد مي شويم.
کد خبر: ۵۷۲۳۴۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۲۹

قسمت چهارم خاطرات شهید «سید کاظم موسوی»
پسرعموی شهید «سید کاظم موسوی» نقل می‌کند: «خیلی ساده با یک ماشین مدل پایین همراه با راننده‌اش آمد. من به شوخی گفتم: آقای موسوی! شما معاون آموزش و پرورشی! شما چرا این‌قدر ساده‌اید؟ گفت: من کاره‌ای نیستم. هر وقت دیگر هم او را دیدم، تواضعش بر مقامش غالب بود.»
کد خبر: ۵۷۲۳۲۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۲۷