خاطرهنگاری جانباز سرافراز
جانباز اسرافراز «رضا مهدوی زفرقندی» میگوید: وظیفه میهنی و انسانی تمام مسلمانان بود که به جبهه بروند؛ من هم به عنوان جوانی که تازه تشکیل خانواده داده بود، به جبهه اعزام شدم.
کد خبر: ۵۷۱۸۷۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۱۹
«عمل مصیب هفت ساعت طول کشید و شست پایش را قطع کردند. بعد از عمل، فرمانده گردان حضرت رسول به ملاقات مصیب آمد. یک اورکت تر و تمیز به مصیب داد و گفت این را فرمانده لشکر حاج مهدی زینالدین داده تا به شما بدهم ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات برادر شهید «مصیب مرادیکشمرزی» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۷۱۸۶۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۱۹
برگرفته از نامههای دفاع مقدس؛
«من خیلی آرزو داشتم که تو هر چه زودتر از دانشگاه معلم شوی و به برادران و خواهران درس بدهی، ولی حالا که رفتهای به جبهه جنگ آرزو دارم هر چه زودتر به پیروزی نهایی برسید ...» ادامه این نامه را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۷۱۸۶۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۱۹
قسمت نخست خاطرات شهید «سید کاظم موسوی»
شاگرد شهید «سید کاظم موسوی» نقل میکند: «دو صفت برجستهاش؛ یکی تقوا و دیگری حسن خلق بود. با حسن خلقش همه را جذب میکرد. در مدرسه علوی معلم زیاد بود؛ ولی زنگ تفریح داخل حیاط مدرسه بچهها دور او جمع میشدند.»
کد خبر: ۵۷۱۸۵۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۱۹
«شانزده سال بیشتر نداشتم. در منطقه شلمچه در سنگر نشسته بودیم و با بچهها صحبت میکردیم، میگفتیم که در عملیات عمودی میرویم، افقی برمیگردیم، میخندیدیم و عین خیالمان هم نبود ...» ادامه این خاطره را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۷۱۸۳۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۱۸
قسمت دوم خاطرات شهید «حسین نوچهناسار»
مادر شهید «حسین نوچهناسار» نقل میکند: «مرا بوسید و به طرف در رفت. خواستم برای بدرقه تا پای ماشین بروم که مانع شد. طبق معمول خواستم از زیر قرآن ردّش کنم. قرآن را گرفت، بوسید و به من برگرداند. همیشه میگفت: اسمم رو حسین گذاشتین، مسئولیتم سنگینتر شده.»
کد خبر: ۵۷۱۸۱۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۱۸
توسط انتشارات سوره مهر
مجموعه خاطرات طنز رزمندگان دوران دفاع مقدس به نام «آدلا هنوز شام نخورده!» از سوی انتشارات سوره مهر روانه بازار شد.
کد خبر: ۵۷۱۸۰۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۱۹
كتاب «بوي تربت» نوشته «سيد ولي هاشمي» كه به خاطرات «حليمه عرب زاده » همسر شهيد محمد حسن طوسي، قائم مقام فرماندهي لشكر 25 كربلا مي پردازد و به کوشش نشر شاهد منتشر شده است به چاپ دوم میرسد.
کد خبر: ۵۷۱۸۰۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۲۷
قسمت دوم خاطرات شهید «سعیدرضا عربی»
دوست شهید «سعیدرضا عربی» نقل میکند: «مادرش گفت: هر کسی رو میخوای بگو برات نشون کنیم. گفت: فعلاً جنگه. هر وقت جنگ تموم شد، فرداش برو برای من خواستگاری. مادرش گفت: چه فرقی داره؟ گفت: این رازیه بین من و خدا. فقط من و او میدونیم.»
کد خبر: ۵۷۱۷۸۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۱۸
برگی از خاطرات شهید «میوهچین»؛
«در دورههای آموزشی که برگزار میشد و مسئولیت آن با علی بود، ایشان معمولا به طور عملی و کاربردی آموزشها را اجرا میکرد ...» ادامه این خاطره از شهید «علی میوهچین» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۷۱۷۴۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۱۷
برگرفته از نامههای دانشآموزان به شهدا؛
«هنوز هم صدای قدمهایت را که در سالن با غرور و ابهت خاصی همچون یک میهن دوست و خدا دوست گام برمیداری میشنوم قدمهایی که با ابدیت پیوند خورده است. دوست عزیزم هیچ وقت باور نکردهام که تو نیستی ...» ادامه این نامه را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۷۱۷۳۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۱۷
«از پدرش خواسته بود کتابهای درسیاش را تهیه کرده و در دبیرستان هم ثبت نامش کند که همه این کار انجام شد، اما بعد از سه ماه به جای خودش، خبر شهادتش آمد ...» ادامه این خاطره از زبان مادر شهید «محمد انصاریان» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۷۱۷۳۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۱۷
خاطرات شفاهی همسران شهدا
همسر شهید «غریب ترکی چاهستانی» میگوید: «شهید خیلی مردمدار و باخدا بود، اگر از همسایهها و آشنایان کسی برایش مشکلی پیش میآمد شهید کمکش میکرد. برای شناسایی شهید به بیمارستان رفتم، پاشنه پای شهید را که دیدم گفتم این غریب من است و...»
کد خبر: ۵۷۱۶۹۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۱۶
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
رقیه کریمی مادر شهید «علیرضا براتی» میگوید: «علیرضا وقتی به مرخصی آمده بود من خیلی بیتابی میکردم، مدام به او اصرار میکردم که نرود ولی او میگفت: رفتن به خدمت سربازی مقدس است.» در ادامه مصاحبه تصویری با پدر و مادر این شهید گرانقدر را در نوید شاهد میبینید.
کد خبر: ۵۷۱۶۷۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۱۶
کتاب «بیباک» خاطرات معلم جانباز حاج محمود عادل به قلم «رقیه عادل» در انتشارات سورهمهر به چاپ رسید.
کد خبر: ۵۷۱۶۷۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۱۶
زندگینامه شهید «محمدحسین علی ابدالی»؛
شهید «محمدحسین علی ابدالی» قبل از شهادت، تعدادی از شهدای دلفان نحوه شهادت آنها را در خواب دیده بود و چند روز قبل از شهادت به چند نفر از آنها هم گفته بود که فلانی و فلانی در این عملیات شهید میشوند.
کد خبر: ۵۷۱۶۴۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۱۵
آلبوم عکس/
پایگاه خبری نوید شاهد آذربایجان شرقی تصاویر کمتر دیده شده از دو شهید والامقام «صمد و محمدعلی شریفی اره جان» به مناسبت فوت مادر گرامیشان «حاجیه خانم صفیه حسنپور کاشان»، منتشر کرد.
کد خبر: ۵۷۱۶۴۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۱۴
مادر شهید «محسن زرگر»:
«در متقاعد کردن پسرم تلاش کردم مبنی بر اینکه «ابتدا باید عمل کنی و بعد از خوب شدن دوباره به خط مقدم برگردی. نگران چه هستی عزیزم دوباره جبهه میروی». دیدم محسن با خودش زمزمه میکند و میگوید نگران چه هستم؟ نگران چه هستم؟ ...» ادامه این خاطره از زبان مادر شهید «محسن زرگر» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۷۱۵۷۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۱۳
تنها یادگار شهید «امان میرزابیگی» در ذکر خاطره ای از ندیدن پدرش می گوید: شش ماهه بودم که پدرم شهید شدند. عمری است که همچون طفلی بهانۀ نبودن پدر را میگیرم. هنوز هم منتظرم که پدرم از در بیاید و من از ذوق آمدنش تمام روزهای نبودنش را در رهگذر باد به فراموشی بسپارم. راستی اصلاً حس بغل کردن پدرانه چطور است؟! دختران تا آخر عمر باباییاند من حتی اگر پیر هم شوم باز هم دلتنگ دستان نوازشگر پدرم هستم.
کد خبر: ۵۷۱۵۶۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۱۳
قسمت سوم خاطرات شهید «مسعود شحنه»
همرزم شهید «مسعود شحنه» نقل میکند: «بین دو خطبه نماز جمعه، امام جمعه وقت، آقای اختری از پدر شهیدی خواستند تا برای سخنرانی بروند. آقای شحنه بلند شد و پشت تریبون رفت. بعد از قدری صحبت گفت: مجید و مسعود بچههای من نبودن، امانتی بودن و من امانت رو به خدا دادم.»
کد خبر: ۵۷۱۵۶۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۱۳