گریه نکردم تا پسرم در آرامش کامل باشد!
چهارشنبه, ۰۲ بهمن ۱۳۹۸ ساعت ۱۱:۲۷
وقتی خبر شهادت علی اصغر را به من دادند، کارم شده بود گریه و زاری، به حدی که یک شب در خواب دیدم، جایی که علیاصغر را دفن کردهاند کاملاً خیس... آنچه میخوانید بخشی از خاطرات مادر شهید «علی اصغر جمشیدی» است که تقدیم حضورتان میشود.

به گزارش نوید شاهد استان قزوین، شهید علیاصغر جمشیدی، چهاردهم اردیبهشت ۱۳۳۰ در شهر قزوین به دنیا آمد، پدرش حسین (فوت۱۳۵۸) و مادرش زهرا نام داشت، تا پایان دوره کارشناسی در رشته آمار درس خواند، مدیر مدرسه بود، سال ۱۳۵۷ ازدواج کرد و صاحب یک دختر شد. این شهید بزرگوار از سوی بسیج در جبهه حضور یافت، پانزدهم مهر ۱۳۵۹ در سرپلذهاب توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید و مزار او در امامزاده حسین زادگاهش واقع است.
زهرا محسنی مادر شهید علی اصغر جمشیدی: وقتی خبر شهادت علی اصغر را به من دادند، کارم شده بود گریه و زاری، به حدی که یک شب در خواب دیدم، جایی که علیاصغر را دفن کردهاند کاملاً خیس و او در گل و لای غرق شده است.
از خواب که برخاستم دوستان و اقوام گفتند: چون تو زیادی گریه و زاری میکنی، جای علیاصغر مناسب نیست و از وضعیت موجود ناراحت میباشد، لذا من هم از آن به بعد گریه نکردم تا پسرم در آرامش کامل باشد.
مهری گلنار، همسر شهیدعلی اصغر جمشیدی:
آن روزها، سمانه، دخترم کوچک بود، وقتی که همسرم از سر کار به منزل میآمد برای جبران غیبتهایش در منزل، سمانه را به پشت خود سوار کرده و با او اسب بازی میکرد.
او سمانه را به پشت خود سوار کرده و دور اتاق راه میرفت و به او میگفت: حالا نوبت توست که اسب شوی و من سوار تو.
وقتی دلیل کارش را پرسیدم، گفت: میخواهم به او آموزش دهم که فکر نکند، همیشه باید سواره باشد و دیگران در خدمت او، بلکه زمانی هم باید او در خدمت دیگران قرار گرفته و به مردم خدمت نماید.
منبع: کتاب خوشه سرخ(آشنایی با شهدای جهاد کشاورزی استان قزوین)

نظر شما