نذر کردم اگر جبهه آمدم، ظرفهای همسنگرانم را بشویم
جمعه, ۰۵ دی ۱۳۹۹ ساعت ۱۳:۴۸
نوید شاهد - «برادر گرائیلی وقتی پیش ما آمد ما را قسم داد که ظرفها را نشوییم او میگفت نذر کردم اگر قسمت شد و جبهه آمدم تا آخر ماموریت ظرفهای همسنگرانم را خودم بشویم ...» ادامه این خاطره از نویسنده و رزمنده دفاع مقدس "کامبیز فتحیلوشانی" را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
به گزارش نوید شاهد استان قزوین، رزمنده دفاع مقدس کامبیز فتحیلوشانی، متولد ۱۳۴۴ است که به مدت دو سال در جبهههای نبرد حق علیه باطل حضور داشته است. وی بلافاصله بعد از جنگ سال ۶۸ وارد کار نویسندگی شده و بیش از ۲۸ سال است که در ثبت و ضبط خاطرات شهدا قلم میزند.
ایشان اکنون بازنشسته آموزش و پرورش و استاد دانشگاه است و تاکنون کتابهای مختلفی از جمله گوهر معرفت، یاس حنفیه، من چهارده ساله نیستم، صدای سخن عشق، علمدار حسین، علی، پرواز عاشقانه، گلبرگهای جنگل، ستارههای خاکی، نگارستان، شادی، گوهر شاهوار شاهنامه، رمز و رازهای واقعی خوشبختی و شاد زیستن و آیینههای بیغبار را به چاپ رسانده است.
نذر برای ظرفشویی
ایشان اکنون بازنشسته آموزش و پرورش و استاد دانشگاه است و تاکنون کتابهای مختلفی از جمله گوهر معرفت، یاس حنفیه، من چهارده ساله نیستم، صدای سخن عشق، علمدار حسین، علی، پرواز عاشقانه، گلبرگهای جنگل، ستارههای خاکی، نگارستان، شادی، گوهر شاهوار شاهنامه، رمز و رازهای واقعی خوشبختی و شاد زیستن و آیینههای بیغبار را به چاپ رسانده است.
نذر برای ظرفشویی
رزمنده دفاع مقدس کامبیز فتحیلوشانی روایت میکند:
آقای گرائیلی کارگر زحمتکش شهرداری بود. با اینکه بچه شمال بود عجیب بود که شنا بلد نبود. ما هم مجبور بودیم که داخل آب زندگی کنیم. دو ماه بود که کفش نپوشیده بودیم. بچهها تا فرصتگیر میآوردند در کنار پلهای شناور تنهای به او میزدند و داخل آب میانداختند و بعد با خندههای فراوان دستش را میگرفتند و بالا میآوردند.
برادر گرائیلی وقتی پیش ما آمد ما را قسم داد که ظرفها را نشوییم او میگفت نذر کردم اگر قسمت شد و جبهه آمدم تا آخر ماموریت ظرفهای همسنگرانم را خودم بشویم.
مریوان
دیروز چهار نفر از بسیجیان لوشان به مریوان آمده بودند. با هم به شهر رفتیم و من ۵۰ تومان پول داشتم. در شهر بستنی خوردیم و من زودتر رفتم و پول بستنیها را حساب کردم شد ۳۰ تومان، ۲۰ تومان هم برایم باقی ماند.
و از آن ۲۰ تومان ۱۳ تومان صبحانه خوردم و ۵ تومان یک وسیله خریدم و یک تومان هم دادم خودم را وزن کردم و تنها یک تومان دیگر باقی ماند وقتی پایگاه آمدم بچهها نامهای از برادرم فایز به من دادند وقتی که باز کردم دیدم ۳۰ تومان پول برایم فرستاده است.
منبع: کتاب نگارستان (برگرفته از دفترچههای خاطرات هشت سال دفاع مقدس)
منبع: کتاب نگارستان (برگرفته از دفترچههای خاطرات هشت سال دفاع مقدس)
نظر شما