همسر شهید
«تلاش کردم با گفتن جملاتی مانند تحمل دوری‌اش را ندارم و نمی‌توانم بدون او دوام بیاورد، از رفتن به جبهه منصرفش کنم، اما نشد ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید «قدرت بابا» است که تقدیم حضورتان می‌شود.

تلاش کردم از رفتن به جبهه منصرفش کنم، اما نشد

به گزارش نوید شاهد استان قزوین، شهید «قدرت بابا»، بیست و سوم فروردین سال ۱۳۴۹، در روستای مندرآباد از توابع شهر قزوین به دنیا آمد، پدرش علی (فوت۱۳۵۷) و مادرش ربابه نام داشت، در حد خواندن و نوشتن سواد آموخت، کشاورز بود، سال ۱۳۶۴ ازدواج کرد و صاحب یک دختر شد.

این شهید بزرگوار از سوی بسیج در جبهه حضور یافت، بیست و پنجم دی ماه سال ۱۳۶۵، در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید و مزار مطهرش در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.

تلاش کردم از رفتن به جبهه منصرفش کنم، اما نشد

طلا بابا همسر شهید بابا روایت می‌کند: در خانه بودم که همسرم وارد خانه شد و بدون مقدمه گفت که می‌خواهد به جبهه برود، شوکه شدم، با توجه به اینکه فرزندم بعد از یک ماه و چند روز می‌خواست دنیا بیاید از همسرم خواستم صبر کند تا فرزندش به دنیا بیاید بعد به جبهه برود و بر نرفتنش اصرار کردم.

تلاش کردم با گفتن جملاتی مانند تحمل دوری‌اش را ندارم و نمی‌توانم بدون او دوام بیاورد، از رفتن به جبهه منصرفش کنم، اما نشد. همسرم در جواب اصرارهایم گفت نمی‌تواند نرود و باید به جبهه عازم شود، ولی اگر نتواند در جبهه بماند، برمی‌گردد. همسرم موقع اعزام به جبهه سفارش کرد که مواظب خودم و بچه‌اش باشم، سپس خداحافظی کرده و به جبهه رفت، حتی به قدری عجله داشته که وصیت‌نامه‌اش را از اهواز برایم فرستاد.

همسرم بیست و سوم فروردین سال ۱۳۴۹، در روستای مندرآباد از توابع شهر قزوین به دنیا آمد، پدرش علی (فوت۱۳۵۷) و مادرش ربابه نام داشت، در حد خواندن و نوشتن سواد آموخت و کشاورز بود. ایشان داوطلبانه از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. دهم آذر ماه سال ۱۳۶۵ آخرین اعزامش به جبهه بود که سرانجام بیست و پنجم دی ماه سال ۱۳۶۵، از لشگر ۸ نجف اشرف در عملیات کربلای ۵ – شلمچه، بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید و مزار مطهرش در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.

پوستر سالروز شهادت شهید «سلیمانی»

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده