خط نه مال توست و نه مال «زینالدین»!
دوشنبه, ۰۷ بهمن ۱۳۹۸ ساعت ۱۳:۳۲
پیغام سردار را به او رساندم و خواستم که با باقی نیروهای به جا ماندهاش برگردد؛ اما «مهدی»، بلافاصله گفت: خط نه مال توست و نه مال «زینالدین»!... ادامه این خاطره از همرزم شهید «مهدی شالباف» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
![خط نه مال توست و نه مال «زینالدین»! خط نه مال توست و نه مال «زینالدین»!](/files/fa/news/1398/11/7/475870_245.jpg)
به گزارش نوید شاهد استان قزوین، شهید مهدی شالباف، هفتم بهمن ۱۳۴۱ در شهر قزوین به دنیا آمد، پدرش علی، میوه و ترهبار فروش بود و مادرش اقدس نام داشت و تا پایان دوره متوسطه درس خواند. این شهید بزرگوار به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت، هفتم اسفند ماه سال ۱۳۶۲ با سمت فرمانده گردان امام رضا(ع) در جزیره مجنون عراق و در عملیات خیبر به شهادت رسید، پیکرش مدتها در منطقه برجا ماند و سال ۱۳۷۵ پس از تفحص در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپرده شد، برادرش ابوالقاسم نیز به شهادت رسیده است.
سردار سرتیپ مهدی صباغی همرزم شهید مهدی شالباف:از طرف سردار شهید«مهدی زینالدین»، فرمانده «لشکر علیبن ابیطالب(ع)»، به برادر «شالباف» و چند تن دیگر مأموریت داده شد که جهت شناسایی منطقه عملیاتی و فراهمکردن زمینه عملیات، وارد جزیره «مجنون» شوند.
ایشان هم ـ که اولین رزمندهای بود که وارد جزیره «مجنون» میشد ـ تمام امکانات و وضعیت جزیره را بررسی کرده و پس از بازگشت از جزیره به سردار «زینالدین»، اطمینان داد که هیچ مشکلی برای انجام عملیات وجود ندارد.
شب اولی که وارد جزیره شدیم، خط را شکسته و منطقه را آزاد کردیم. در این عملیات، «مهدی شالباف»، مسئول قسمت شمالی جزیره بود که برای حفظ جزیره پدافند کرده بود و ما نیز با سردار «حسنپور» در جزیره مجنون بودیم.
پس از عملیات، دشمن «پاتک» سنگینی را آغاز کرد؛ به طوری که توانست خط را شکسته و جمعی از رزمندگان را اسیر کند. از طرفی هم تانکهایش در حال پیشروی به سمت خطوط «پدافندی» ما بودند. موضوع را با سردار «زینالدین» در میان گذاشته و گفتم که همین وضعیت در منطقه شمالی هم که «مهدی شالباف» در آن منطقه حضور دارد ـ وجود دارد.
«زینالدین» در پاسخم گفت: «با توجه به این که «مهدی» چند شب است که به خاطر عملیات نخوابیده و از طرفی به لحاظ مجروحیت شدید دستش در عملیات قبلی به زحمت افتاده است، من خجالت میکشم که با ایشان تماس بگیرم و بگویم عقبنشینی کند؛ تو به او بگو.
من هم بلافاصله با «مهدی» تماس گرفتم و پیغام سردار را به او رساندم و خواستم که با باقی نیروهای به جا ماندهاش برگردد؛ اما «مهدی»، بلافاصله گفت: «خط، نه مال توست و نه مال «زینالدین»!… من هم بخاطر خدا و حفظ انقلاب اسلامی، تا هر کجا که امکانش باشد پیش خواهم رفت!.
پشتبند این گفتوگو، «مهدی» رزمندههای گُردان خود را در قالب یک گروهان سازماندهی کرد و در مقابل دشمن ایستادگی نمود.
در حال درگیری با دشمن بودیم که با سردار شهید «مهدی زینالدین» روبرو شدیم. ایشان وقتی «شالباف» را دید، دستش را جلوی چشمهایش گذاشت و گفت:«آقا مهدی! من از روی شما شرمندهام!».
منبع: بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قزوین
![مادر شهید مادر شهید](http://qazvin.navideshahed.com/files/fa/news/1398/8/2/444606_128.png)
نظر شما