مادر شهید بزرگوار «جواد جولائیان»
چهارشنبه, ۰۳ مرداد ۱۴۰۳ ساعت ۱۱:۱۵
«وقتی چشمم به پیکرش افتاد، به یاد حضرت علی‌اکبر(ع) و امام حسین(ع) افتادم، ناراحت و متاثر شدم و با ترکیدن بغضم شروع به گریه کردن کردم. نوحه گلی گم کرده‌ام می‌جویم او را زمزمه کردم. خواستم خودم با دستان خودم به خاک بسپارم اما به دلیل ازدحام و شلوغی این کار میسر نبود ...» آنچه می‌خوانید ناگفته‌های مادر شهید بزرگوار «جواد جولائیان» است که در گفتگو با خبرنگار نوید شاهد قزوین تقدیم حضورتان می‌شود.

وقتی چشمم به پیکرش افتاد، به یاد حضرت علی‌اکبر(ع) افتادم

زهرا قنبرجولایی مادر شهید بزرگوار «جواد جولائیان» در گفتگو با خبرنگار  نوید شاهد استان قزوین می‌گوید: پسرم تاکید بسیار به تبعیت از ولی فقیه داشت و مدام به خواهران می‌گفت بدحجاب نباشید، به شایعات گوش ندهید و در آگاه کردن مردم تلاش می‌کرد. امروز هم مردم باید هوشیار باشند و با تبعیت از ولایت‌فقیه راه امام راحل و شهدا را ادامه دهند تا گزندی به جمهوری اسلامی ایران وارد نشود.

وی از ویژگی‌های پسرش بیان می‌کند: پسرم آرام، دلسوز و خوش اخلاق بود. مظلوم و کم رو بود در پول گرفتن از پدر و مادرش خجالت می‌کشید روش نمی‌شد بگه به من پول بدید حتی در اعزام به جبهه هم پول نمی‌گرفت. یک بار که بی‌خبر از خانواده به جبهه رفت به محض فهمیدن به محل اعزامش رفتم و مقداری پول دادم.

این مادر شهید ادامه می‌دهد: پسرم به خانواده و حتی همسایه‌ها کمک می‌کرد، در انجام امور خانه همیشه کمک حالم بود. هر کاری ازش می‌خواستم انجام دهد، چشم می‌گفت و انجام می‌داد. برخی مواقع قبل از انجام دادن کاری به من می‌گفت مادر جان بلند نشوی جارو کنی و یا شیشه پاک کنی هر وقت خواستی بگو برایت انجام دهم. مهربان بود و بچه‌ها به ویژه خواهرزاده‌اش را دوست داشت. مدام برای خواهرزاده‌هایش خوراکی می‌گرفت، آن‌ها هم دوستش داشتند و ابراز علاقه می‌کردند. هر چیزی که خواهرش نیاز داشت برایش خرید می‌کرد.

قنبرجولایی می‌گوید: پسرم با زبان روزه شهید شد، همه از رفتار و منش جواد تعریف می‌کردند. پسرم آرپی‌جی زن بود، با شجاعت می‌جنگید، خبر شهادتش را همسایه‌ها آوردند. برای دیدن پیکر مطهرش به همراه خانواده رفتم، وقتی چشمم به پیکرش افتاد، به یاد حضرت علی‌اکبر(ع) و امام حسین(ع) افتادم، ناراحت و متاثر شدم و با ترکیدن بغضم شروع به گریه کردن کردم. نوحه گلی گم کرده‌ام می‌جویم او را زمزمه کردم. خواستم خودم با دستان خودم به خاک بسپارم اما به دلیل ازدحام و شلوغی این کار میسر نبود. پسر دیگرم علی در جبهه بود و قبل از شهادت جواد موجی شده بود.

وی با اشاره به خاطرات فرزندش بیان می‌کند: در عرفات بودم هوا گرم بود و خسته شده بودم، داخل چادر دعای کمیل می‌خواندند، هنگام خواندن این دعا، خوابم برد. دیدم ۴ زانو پهلوی من نشسته است و گفت مامان جان اجازه می‌دهی من دعای کمیله بخوانم؟ گفتم "نه ببم"، این همه جمعیت نشسته یک موقع هنگام خواندن دعای کمیل غلط می‌خوانی پسرم اصرار می‌کرد که بخواند که من از خواب بیدار شدم و اشک از چشکانم سرازیر شد و سپس مشغول خواندن نماز شدم.

این مادر شهید یادآور می‌شود: پسرم چهارم تیر ماه سال ۱۳۶۶، با سمت آرپی‌جی‌زن در سردشت توسط نیرو‌های عراقی بر اثر اصابت ترکش به پا شهید شد و مزار مطهرش در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.

مادر شهید جولائیان بیان می‌کند: اکنون سر مزار فرزندم می‌روم و با ایشان دردودل می‌کنم، حضورش را در زندگی‌ام احساس می‌کنم. از رفتنش پشیمان نیستم و خدا را شکر می‌کنم. الحمدالله دیگر فرزندانم جویای حالم هستند، به من سر می‌زنند و مراقبم هستند و در انجام امور خانه کمکم می‌کنند.

پوستر سالروز شهادت شهید «سلیمانی»

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده